eitaa logo
🇮🇷خادمان شهدا سربازان ولایت🇮🇷
176 دنبال‌کننده
77.6هزار عکس
69.3هزار ویدیو
461 فایل
(این کانال هدف و فرمان امامان حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای مدظله‌العالی که همان هدف پیامبراسلام خاتم الانبیا محمد مصطفی( ص) و۱۲امام و۱۴معصوم و شهداو ایثارگران و نظام مقدس جمهوری اسلامی وانقلاب اسلامی ایران تشکیل شده است )
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 زنی که با اختیار خودش در ماشین سوخت! ⭕️ خالده ترکی عمران؛ زنی از اهالی بصره عراق. معلم است. در تاریخ ۳ اپریل ۲۰۱۶ در حالیکه با ماشین شخصی خود روانه محل کارش بود، ماشین نزدیک به وی بر اثر کمین، دچار انفجار و حریق می‌گردد و ماشین وی نیز آتش می‌گیرد. خانم خالده درحالیکه لباسش آتش گرفته بود از ماشینش پیاده می‌شود اما بعد از اینکه متوجه می‌شود که لباس تنش در حال سوختن است و جسمش عریان خواهد گشت، راضی نمی‌شود تا جسمش در مقابل مردم عریان گردد، دوباره به طرف ماشینش برمی‌گردد و در را باز نموده داخل ماشین می‌نشیند. یکی از افراد پلیس درحالیکه گریه می‌کرد باصدای بلند فریاد می‌زند که من مانند برادرت هستم، از ماشین پیاده بشو تو را با لباس خودم می‌پوشانم؛ اما وی از پایین شدن امتناع می‌ورزد و ترجیح می‌دهد بسوزد تا مبادا کسی جسمش را ببیند. عراقی‌ها وی را شهیدِ و ، لقب گذاشتند و در میدان هوایی بصره اطراف ماشینش حفاظی کشیدند از وی تندیس ساختند تا یادش جاویدان بماند.  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹🍃🌹🍃
🔻ذوق زدگی صهیونیست هاازنخوندن سرود ملی توسط بازیکنان تیم ملی ایران ! ـــــــــــــــــــــــ پایگاه خبری صابرین نیوز↙️
♦️ ضرورت قیام علیه هرزگان 🔹امام خمینی رحمت‌الله‌علیه: 🔹«اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فردا است که مشتی هرزه‌گرد بر شما چیره شوند و تمام آیین و شما را دستخوش اغراض باطلۀ خود کنند.» 📚جلد ۱ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۲۱ تا صفحه ۲۳؛ 15 اردیبهشت 1323
این «شیش کلاس» رو انداخت سر زبون یه مشت مثل خودش. سید ابراهيم عزیز اون‌نامرد که برای اولین بار دروغ شش کلاس سواد رو بنیاد گذاشت اون نامردمانی که نگرانی تو برای نهار کارگران رو‌سوژه کردند بخدا که راحت شدی و عاقبت بخیر
قطعا سخن گفتن و نوشتن در بابِ پدر، موضوعی بس پیچیده و دشوار است... با این وجود، برای ابرازِ بخشی از ذوقِ خویش ازبرای داشتنش، میخواهم در کمالِ اختصار بنویسم... من دخترکی هستم با ظاهری همگونِ پدر... دخترکی که تمامِ هستی و آرزوهایش را وابسته به وجودِ پدرش میداند... تکیه بر حمیت اش به تحصیل می پردازد... و به شوقِ حضورش، شعر میخواند... و به شکرانه ی نفس هایش، جریانِ فصل های زندگی را پیش می برد... شکیبایی را از چشم هایتان آموختم پدر جان... چشم هایی که روی همه ی ناملایمت ها بسته شد... مفهومِ مقاومت را از چشم هایتان آموختم پدر جان... چشم هایی که پُر از فریاد بود اما مدارا پیشه کرد... چه کسی جز شما میتواند در صبوری آموزگار من باشد؟! گاهی از دلم هزاران پرنده به سوی آسمانِ پدر روانه میکنم... تا جهانِ ناشناخته اش را پرواز کنند... جهانی که سرشار است از : و ... که هر کدامش، در نهایتِ تکامل بیان میشود... گاهی این حجم از خوبی آزارم میدهد... روزگار و آدم هایش، کودکی و نوجوانی اش را به بی رحمانه ترین شکلِ ممکن رغم زدند... اما پدر نه از روزگارِ بی رحمِ پیشین، و نه از آدم های بی رحم ترش شکایت دارد... و عجیب تر آنکه همواره دستِ کمک به سویشان دراز میکند... و عدمِ درکِ همین مسئله است که گاهی آزارم میدهد... او پدرِ جمعیّتی فراتر از فرزندانش است... جمعیّتی که در بال و پرِ خود جای داده، و فرصتِ پرواز میدهد؛ و زندگی می بخشد... و من حالا در مفهومِ کَرَم نیز جز او آموزگاری ندارم... گذرِ موفقیت آمیزِ پدرم از سیاهی های مطلقِ روزگار‌، و انرژی و مقاومت و اراده اش، پیش از هر پادکستِ انگیزشیِ هوشمندِ دیگری، مرا مبتلای هدف و به تکاپو واداشته است... از صمیم قلب دست هایتان را می بوسم، و به وجودِ معتبرتان مباهات میکنم پدر جان❤️ و لعنت میفرستم به روزگارانی که بی رحمانه بر شما گذشتند... و هزاران لعنتِ دیگر به هر روزی که زین پس بخواهد بی رحمانه بر شما بگذرد...