eitaa logo
🇮🇷خادمان شهدا سربازان ولایت🇮🇷
159 دنبال‌کننده
71.9هزار عکس
64.1هزار ویدیو
440 فایل
(این کانال هدف و فرمان امامان حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای مدظله‌العالی که همان هدف پیامبراسلام خاتم الانبیا محمد مصطفی( ص) و۱۲امام و۱۴معصوم و شهداو ایثارگران و نظام مقدس جمهوری اسلامی وانقلاب اسلامی ایران تشکیل شده است )
مشاهده در ایتا
دانلود
نشست مهمِ ملّی در قم مقدّس «حاکمیت و فاجعه کشف حجاب» ⎚ بازخوانی عملکرد و خروجی نهادهای حاکمیتی در قبال توطئه کشف حجاب - خیزش و مطالبه تاثیرگذاران عرصه‌های اجتماعی در قم مقدس، بعد از استمرار سردرگمی و بی‌ارادگی خسارت‌بار نهادهای حاکمیتی در قبال توطئه کشف حجاب و فحشا و اعتراضات شدید و مستمر مردمی مومن و انقلابی... ـــ ـ ـ ـــ ـ - یکشنبه ۱۲ آذر، بعد از نماز مغرب و عشا - قم المقدسة، خیابان توحید، کوچه‌۸ ، مسجد امام ‌حسین‌ع ـــ ـ ـ ـــ ـ ۱۲ آذر سالگرد شهید مدافع حرم، میثم‌نجفی گرامیباد👇🏼 💥عشقش به حضرت زینب(س) بیشتر از دخترش بود. یک دفعه گفتم: "آقا میثم، در این موقعیت می‌خواهی بروی؟لااقل اجازه بده بچه به دنیا بیاید... که گفت: زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی؟... دلت می‌آید حضرت زینب (س) دوباره اسیری بکشد؟ بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم میثم  قبل از شهادتش یک روز از سوریه زنگ زد و با هم صحبت کردیم... من اواخر دوره بارداری‌ام  بود و روزهای سختی را می‌گذراندم. به او گفتم: خسته شدم. زودتر بیا خانه... گفت: "زهره جان! سپردم تان به حضرت زینب (س) و ازخانم خواسته‌ام به شما سربزند. 🍂حلما تنها فرزندم که ۱۷ روز بعداز شهادت پدرش متولد شد.حلما بچه اولم بود و دوست داشتم همسرم کنارم باشد... ولی میدائم نشد. همان حرفش را در ذهنم مرور می‌کردم و حضرت زینب(س) و حضرت زهرا (س) را صدا می‌کردم و به آن‌ها سلام می‌دادم و می‌گفتم حتما همه این عزیزان اینجا پیش من هستند... 🌷میثم همیشه می گفت: لطف این کار در 👈 گمنامی و اخلاص برای خداست. به روایت همسر شهید مدافع حرم، ۱۲ آذر سالگرد شهید مدافع حرم، میثم‌نجفی گرامیباد👇🏼 🌷عشقش به حضرت زینب(س) بیشتر از دخترش بود. یک دفعه گفتم: "آقا میثم، در این موقعیت می‌خواهی بروی؟لااقل اجازه بده بچه به دنیا بیاید... که گفت: زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی؟... دلت می‌آید حضرت زینب (س) دوباره اسیری بکشد؟ بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم میثم  قبل از شهادتش یک روز از سوریه زنگ زد و با هم صحبت کردیم... من اواخر دوره بارداری‌ام  بود و روزهای سختی را می‌گذراندم. به او گفتم: خسته شدم. زودتر بیا خانه... گفت: "زهره جان! سپردم تان به حضرت زینب (س) و ازخانم خواسته‌ام به شما سربزند. 🍂حلما تنها فرزندم که ۱۷ روز بعداز شهادت پدرش متولد شد.حلما بچه اولم بود و دوست داشتم همسرم کنارم باشد... ولی میدائم نشد. همان حرفش را در ذهنم مرور می‌کردم و حضرت زینب(س) و حضرت زهرا (س) را صدا می‌کردم و به آن‌ها سلام می‌دادم و می‌گفتم حتما همه این عزیزان اینجا پیش من هستند... 🌷میثم همیشه می گفت: لطف این کار در 👈 گمنامی و اخلاص برای خداست. 🌷من از همان موقعی که فهمیدم آقا شهید شده ،با خودم گفتم: کاش بشود که توی گوش دخترم بگوید. خیلی هم منتظر بودم که این دیدار با رهبری برای‌مان اتفاق بیفتد. اما قسمت نشد تا همان ماه رمضان که شش ماهه شده بود و من با خودم فکر می‌کردم که دیگر بزرگ شد و برای اذان گفتن توی گوشش دیر شده. اما وقتی خبر دادند که برای مراسم دعوت شده ایم از خوشحالی نمی‌دانستم که باید چکار کنم. همان موقع به خودم گفتم که هر طور شده من باید را به آغوش برسانم. وقتی به بیت رسیدیم من به هرکسی که می‌گفتم می‌خواهم حضرت آقا توی گوش دخترم اذان بگوید، می‌گفت نمی‌شود ، اصرار نکن. آنقدر این جمله برایم تکرار شد که ته دلم رو کردم به همسر شهیدم و گفتم: آقا میثم چند روز دیگر من است، کادوی تولد تو به من همین است که رهبر توی گوش دخترمان اذان بگوید. من این را از تو می‌خواهم. ➖چطور این اتفاق افتاد؟ چند دقیقه ای از شروع سخنرانی گذشته بود که حلما شروع کرد به گریه کردن و من مجبور شدم از آن قسمت بیرون بیایم. حلما را بردم و بسختی خواباندم .موقع افطار که شد روی زمین سفره انداخته بودند، من دقیقا نزدیک سفره کناری رهبر ایستاده بودم. مراقب‌ها به من گفتند که اینجا سفره آقایان است خانم‌ها بالاترهستد، من گفتم نه من همینجا می ایستم تا دخترم را به آغوش رهبر برسانم.اتفاقا ایستادن من باعث شد که خانم های دیگر هم بیایند و کل آن سفره را خانم هابنشیند. مراسم افطار شروع شد اما من آنقدر بیقرار بودم و گریه می‌کردم اصلا نمی‌توانستم افطار کنم و همه متوجه حالم شدند. بالاخره چندتا از مراقب‌ها آمدند گفت دخترت را بده به آغوش رهبر بدهیم در گوشش اذان بگوید. گفتم نه ...من باید خودم حلما را به آغوش ایشان برسانم. که این اتفاق افتاد ، حلما با اینکه در خواب سنگینی بود اما وقتی به آغوش رهبر رفت، بیدار شد، چشم هایش را باز کرد اما اصلا گریه نکرد، خیلی آرام داشت به ایشان نگاه می‌کرد.
من رو به ایشان گفتم، خیلی دوست داشتم شما توی گوش دخترم اذان بگویید اما الان شش ماهه شده است و دیر شده...🌺 حضرت آقا هم فرمودند 🌺 که: نه...چرا دیر شده باشد... اصلا هم دیر نیست.بعد همانجا رهبر توی گوش حلما اذان گفت و من این صحنه را که دیدم آرام شدم. 🌷عروسی شهید میثم بصورت معنوی و به دور از هرگونه موسیقی برگزار شد. همون شب مادرم توخواب دید که میثم و خانومشون توی حرم حضرت زینب ، مشغول زیارت هستن ... خانم زینب از اول شهید رو برای خودش میخواست . 🌷اخلاق آقا میثم در بیرون و داخل منزل یکی بود. خیلی شوخ طبع بود و سر به سر همه می‌گذاشت. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز می‌خواند.😊 یادم هست یکبار که می‌خواستم نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا می‌کنی! کمی آرام باش» چون شلوغ می‌کرد و تمرکز نداشتم. با خنده گفت: «زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود».😅 🌷«همیشه آقا میثم با من شوخی می‌کرد و می‌گفت: "وقتی شهید شوم و برای مصاحبه پیش تو آمدند چه چیزی می‌خواهی بگویی؟" واقعا به بعضی از این سوالات فکر نکرده بودم.»💔 وقتی با هم بودیم حواسش بود دستمون تو دست هم نباشه ملاحظه‌ی مجـردها رو میکرد☺️ همه جا اینجوری بود.... همیشه دوستانم میگفتن زوجی به اندازه شما ندیدم انقدر ملاحظه بکنن...🌸 🌷روزهای آخر فقط در حال نوشتن بود 📝خیلی خاکی و تو دار بود همش خنده رو لباش بود چند روز مونده بود که بابا بشه خیلی ذوق داشت حلما کوچولوشو ببینه.😍 اما همش از یه کار نیمه تموم حرف میزد که باید انجام بده و بعد برگرده... یک دفعه گفتم: «آقا میثم، در این موقعیت می‌خواهی بروی؟ اجازه بده بچه به دنیا بیاید.» که گفت: «زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی؟ دلت می‌آید حضرت زینب(س) دوباره اسیری بکشد😔؟» بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم. بالاخره کاری که باید میکرد رو انجام داد و برگشت اما بدون دیدن دخترش😔 حلما درست ۱۷ روز بعد از شهادت پدرش به دنیا اومد😭💔 🌷یکی دوهفته‌ی آخر دیگه نمیتونستم دوری میثم رو تحمل کنم...😔 این دفعه که زنگ زد ۴۵ دقیقه با هم صحبت کردیم، میثم انگار داشت خـداحافظی میکرد و حلالیت میگرفت، ولی من متوجه نبودم😔 اصلا انگار خدا نمی خواست که من بفهمم میثم برای چی داره این حرفا رو میزنه!! اون شب همش از من معذرت خواهی میکرد💔 گفت زهره روی پای خودت وایسا✊سپردمتون به حضرت زینب ازش خواستم صبرتون بده...🌷منم ازش بابت گریه هایی که کردم عذرخواهی کردم و بهش گفتم تو فقط محکم جلوی دشمن وایسا و لحظه‌ای سست نشو، به فکر دلتنگی‌های منم نباش 🌷خیلی دوست داشت بچه‌ش رو ببینه☺️ از قبل به دنیا اومدن عاشق دخترش بود،❤️ اینو وقتی فهمیدم که به شوخی جون بچمون رو قسم خوردم. خیلی ناراحت شد😔، گفت هیچ وقت جون بچه‌مون رو قسم نخور. همرزماش برگشتن ولی میثم با چند نفر دیگه موند. هرچی بهش گفتن میثم بچه‌ات میخواد به دنیا بیاد گوش نداد...😔 وقتی دخترمون میخواست به دنیا بیاد احساس کردم الان پیشمه...🌿 🌷همیشه می گفت دوست دارم بچه‌م کتابخون باشه.📚 می گفت بزار به دنیا بیاد خودم کتابخونش می کنم.📔 اعتقاد داشت بچه‌ها از کودکی باید اسلام رو بشناسن👌خیلی ناراحت بود که ما دین رو فقط ارثی داریم و چیزی از اون نمیدونیم😔 می گفت برای بچه‌های الان باید با دلیل و مدرک و از کتاب‌های معتبر اسلام رو معرفی کنی👌 🌷وقتی با هم بودیم حواسش بود دستمون تو دست هم نباشه; ملاحظه‌ی مجـردها رو میکرد🍃☺️ همه جا اینجوری بود....همیشه دوستانم میگفتن زوجی به اندازه شما ندیدم انقدر ملاحظه بکنن...🌹🍃 🤔بعضی وقت‌ها جسمی و روحی حالم خوب نبود😷 ازش میخواستم کمک کنه زود خوب شم. می‌خوابیدم، بیدار که می‌شدم خوب بودم.😁 همیشه تو هرکاری ازش هم مشورت میگیرم هم اجازه.☺️ مثلا یکبار مطلبی رو از دفترش میخواستم برای کسی بخونم. چون میدونستم ممکنه نخواد، بهش گفتم میتونم برای فلانی بخونم؟ شب خوابیدم تو خواب دیدم همین سوال رو ازش پرسیدم و میثم هم اجازه داد😊 وقتی تو خواب میبینمش و بیدار میشم احساس میکنم میخواد به من بگه: من دارم با شما زندگی میکنم و در کنارتون هستم😊 برای همین راحت‌تر با شرایط کنار میام و اروم میشم. به روایت همسر شهید مدافع حرم، ۱۲ آدر سالگرد شهیده، فهمیده سیاری , در ۶ آذر سال ۱۳۵۹ کوله‌بار سفرش را بست و به‌همراه یکی از یارانش، راهی شهر بانه شد تا بلکه بتواند با آموزش‌های صحیح دینی در راستای آگاهی‌ بخشی به فرزندان مظلوم آن سرزمین، گام‌هایی را بردارد... ماشین در حال حرکت بود. همراهان اعلام کردند, نگران نباشید، کالیبر پنجاه پشت سرتان در حرکت است. فهیمه با تبسمی پر از معنا رو به دوستش کرد و تمثال حضرت امام را که همراه داشت، نشان داد و گفت: کالیبر هزار با ماست.
تا او را داریم چه غم!؟... و شروع کرد به تلاوت آیاتی از قرآن. ناگهان ماشین را به رگبار بستند. راننده گفت: سرتان را ببرید پایین. فهیمه آرام سرش را پایین آورد. بعد از چند دقیقه متوجه شدم خون از روی تمثال امام راه افتاده بود. فهیمه تا آخرین لحظه شهادت، حتی ناله هم نکرده بود و با عکس امام که روی قلبش گذاشته بود به شهادت رسید... شهیده فهمیه سیاری به همراه سه بانوی دیگر که قصد سفر به شهر سقز را داشتند موقع عبور از منطقه دیواندره در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۵۹ ماشین حامل آنان مورد حمله قرار گرفت و به درجه شهادت نایل آمدند... , خاطره ای از طلبه شهیده, فهمیه سیاری
سلام صبحتون پسته ای😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️من محبت مادری او را در هور دیدم .. در کانال ماهی دیدم 😭 حاج قاسم سلیمانی رزق اشک امروز صبحت برای حضرت زهرا س، می‌تونه این کلیپ باشه از آن شهید بلند مرتبه... هدیه به ۱۴معصوم وشهدا مخصوصا حاج قاسم سلیمانی صلوات یازهرا(س)🍃🌹 یامهدی(عج)🌹🍃 ان شاءالله شفاعت مادرمان حضرت زهرا(س)🍃🌹 شامل حالمان بشود🤲 مهدی فاطمه جهان درانتظارت لحضه شماراست🤲 سلامتی وفرج مهدی صاحب الزمان (عج)🌹🍃صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم صبح شما بخیر و سعادت پیام صبحگاهی امروز 🍀🍀🍀🍀🍀🌸🍀🍀🍀🍀 قال الصادق علیه السلام: 🔸به رحمت خدا تا آنجا اميد داشته باش كه : در گناه جرأت پيدا نكنى و از خدا آنقدر بترس كه : از رحمت او مأيوس نشوى. 📚امالی صدوق (باب رابع) جلد ۱ صفحه۱۴ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مصطفی: دلتنگ شدم صبر کنم دیر شدن را یا شرح دهم دغدغه پیر شدن را با عشق نمی ساخت از آغاز که نشنید این چرخ خراب آیه ی تعمیر شدن را من با تو چنان کودکی ام تجربه کردم در سیطره ی مادر خود شیر شدن را دیروز جوان بودم و امروز نشاید یک روزه ببین سلسله ی پیر شدن را آیینه شدم، عشق ببینی ، ! که شکستی ای عشق ببین غایت تکثیر شدن را من بال توام بخت بدم خواست ببینم با میل خودم پای تو زنجیر شدن را مس بود غزل از تو نوشتم که طلا شد این گونه من آموختم اکسیر شدن را سلام ،خوبان ایمانی مهربانان دوستان عزیزان دلم ،این روزها مادر پهلو شکسته را صدا بزنیم یا** فاطمة الزهرا سلام الله علیها ** ببین آنهایی که برای تو عزاداری می‌کنند و حاضرند برای تو جان‌شان را بر کف دست بگذارند، آنها که از مصیبت تو اشک از چشمانشان جاری است؛ همه و همه به تو و یک نیم‌نگاه تو محتاج هستند… آنها را در ایام شهادتت دست خالی برنگردان🏴🏴🏴 ارادتمند.نوری ثابت 🙏
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✅ باسلام وعرض ادب صبح بخیر 🌺اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ🌺 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 🌹🌷🌼🌹🌷🌼🌹🌷🌼🌹🌷🌼🌹 آیات صفحه های (۷۹)🌹را تلاوت کرده و به پیامبران(ص )، امامان‌ (ع)، خانم فاطمه الزهرا(س)و خانم معصومه(س)امام خمینی (رض) شهداواموات سلامتی رهبرانقلاب وخیروبرکت به امام زمان عج ویارانش ونابودی کفر جهانی وقیام امام زمان عج هدیه می نماییم: اللّهمَّ رَبَّنا اَنزِل عَلَینا مائدهً مِنَ السَّماءِ تَکونُ لَنا عیدًالِاَوَّلِنا وَ اخِرِنا وَایَهً مِنکَ وَارزُ قنا و اَنتَ خَیرُالرّازِقین ☀️ اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامبر اکرم (ص)؛ هنگامی که انسان گناهی کند، نقطه سیاهی در دل او پدید می آید. پس اگر توبه کرد، دل از آن سیاهی جلا می یابد.
🔴‏در توصیف وضعیت بهداشت و رفاه زمان ‎پهلوی همین بس که مردم اردکان برای تهیه دارو بایستی 120 کیلومتر راه می رفتند! روزنامه اطلاعات 2 تیر 1356
حماس: بدون پایان جنگ، هیچ مذاکره‌ای برای تبادل اسرا در کار نخواهد بود.
✍امام علی علیه السَّلام فرمودند: قبول‌شدنِ عمل را بيش از خود عمل مهم بداريد، زهد در دنيا كوتاه‌ كردنِ آرزوهاست و شكر هر نعمتى، پرهيز از چيزى است كه خداوند آن را حرام كرده است، هر كس بدنش را (در انجام واجبات) به زحمت اندازد، پروردگارش را خشنود كرده و هر كس بدنش را به زحمت نيندازد، پروردگارش را نافرمانى كرده است. 📚الخصال شیخ‌صدوق (ره) 🪴🌺🍀🌸🍀🌼🍀🌗🍀🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️من محبت مادری او را در هور دیدم .. در کانال ماهی دیدم 😭 حاج قاسم سلیمانی رزق اشک امروز صبحت برای حضرت زهرا س، می‌تونه این کلیپ باشه از آن شهید بلند مرتبه... هدیه به ۱۴معصوم وشهدا مخصوصا حاج قاسم سلیمانی صلوات یازهرا(س)🍃🌹 یامهدی(عج)🌹🍃 ان شاءالله شفاعت مادرمان حضرت زهرا(س)🍃🌹 شامل حالمان بشود🤲 مهدی فاطمه جهان درانتظارت لحضه شماراست🤲 سلامتی وفرج مهدی صاحب الزمان (عج)🌹🍃صلوات
دیروز سه شنبه به یک هنرستان دیگر رفتم. بازهم تجربه ای که در این مدت به دست آوردم تقویت شد. «نسل زد» خطاب کردن این نسل، یک دروغ بزرگ است. به بیان دیگر؛ کسانی که دوست دارند این نسل، نسل بی هویت و بی آرمانی باشد، آرزوهای خودشان را در قالب توصیف و پیش بینی برای دهه هشتادی ها به کار می برند. آنچه من در مدارس می بینم این است که بچه های این نسل شبیه ترین به خود ما دهه شصتی ها هستند. برای همین باید به آنها امیدوار بود.
📸 🔺جلسه‌ی پرسش و پاسخ با موضوع فلسطین و تحلیل جنگ غزه 💠 با حضور دکتر امیرحسین ثابتی مدرس دانشگاه و مجری برنامه جهان آرا شبکه افق 🗓 ۹ آذر ۱۴۰۲ 🏫 مدرسه تمدنی مصاف