توی عملیات " مطلع الفجر" تیر خورد به سینه و گردنش.
همون جا افتاد و به آسمون پر کشید...
درگیری شدید شد و نتونستیم پیکر مطهرش رو برگردونیم.
یه هفته بعد بچه ها تصمیم گرفتن جنازه غلامعلی رو برگردونن.
به هر سختی بود برگردوندیم.
خیلی تعجب آور بود...
هر جنازه ای اگه یه هفته زیر آفتاب گرم جنوب بمونه حتما بو می گیره و تغییر میکنه
اما پیکر غلامعلی هیچ تغییری نکرده بود
دقت کردم دیدم بعد از یه هفته، هنوز از گلوش خون تازه جاری میشه
انگار همین الان شهید شده باشه
خم شدم که صورتش رو ببوسم
خدا شاهده بوی عطر می داد
چه عطر خوشبویی بود...
#شهید_غلامعلی_پیچک 🕊🌱
#همراه_شهدا
☀️بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با فرمان تشکیل جهاد سازندگی، بدون مطلع ساختن خانواده و به بهانه سفری به حوالی تهران، راهی سیستان و بلوچستان شد و در آنجا ضمن کارهای بدنی، به شغل معلمی نیز مشغول شد. با تشکیل سپاه پاسداران، غلامعلی جزو اولین نیروهایی بود که به این نهاد انقلابی پیوست و در سپاه خیابان خردمند در کنار عزیزانی چون حاج احمد متوسلیان، شهید رضا قربانی مطلق، شهید محمد متوسلی و شهید حاج علی اصغر اکبری مشغول به فعالیت شد و فرماندهی پاسداران مستقر در این مقر را به عهده گرفت و در همین حال، به تدریس در مدارس یکی ازمناطق محروم تهران (شمیران نو) نیز مشغول بود. مدتی هم مسئولیت حفاظت از جان شهید مطهری را برعهده داشت و در زمان حیات او و پس از شهادتش، سه بار مورد سوء قصد گروه های چپ قرار گرفت.
☀️با شروع غائله کردستان، غلامعلی هجرت بزرگ زندگی خویش را انجام داد و به همراه سرداران همرزمش عازم مبارزه با ضد انقلاب شد. در پاکسازی شهر سنندج و شکستن محاصره باشگاه افسران، نقش عمده ای را ایفا کرد و پس از آن به بانه شتافت. این شهر در معرض سقوط بود و پادگان آن تحت محاصره ضد انقلاب قرار داشت. پس از چند هفته سرانجام او و یارانش، موفق به شکستن این محاصره و پاکسازی شهر بانه شدند. در جربان این پاکسازی، غلامعلی پس از یک در گیری با ضد انقلاب به طرز معجزه آسایی نجات یافت و از ناحیه دو دست و پا مجروح شد و به تهران اعزام گردید.شهید پیچک، در اوایل سال ۶۰ به فکر انجام عملیاتی گسترده برای آزادسازی بخش وسیعی از ارتفاعات میهن اسلامی، از اشغال رژیم بعثی عراق افتاد و به همراه شهید بزرگوار حاج علی موحد دانش، طی حدود ۵ ماه به شناسایی خطوط دشمن و طراحی این عملیات چرمیان، سر تنان، شیا کوه؛ دیزه کش، بر آفتاب دشت شکمیان، اناره دشت گیلان و مناطق دیگری در دشت گیلان غرب بود.
☀️💥سر انجام در روز ۲۰ آذر ماه سال ۶۰ علی رغم اینکه #شهید_پیچک دیگر مسئول عملیات منطقه را برعهده نداشت. پس از اعزام نیروها به نقطه رهایی به همراه شهید حاج علی رضا موحد دانش و یکی دو نفر از همرزمانش برای انجام آخرین شناسایی، عازم ارتفاعات «برآفتاب» شد که در آنجا مورد اصابت دو گلوله از ناحیه سینه و گردن قرار گرفته و به شهادت رسید...پیکر پاک #شهید_پیچک در عمق خاک عراق و درست زیر دید دشمن قرار گرفت. سرانجام پس از دو روز تلاش مستمر از سوی رزمندگان و شهادت دو تن از دوستانش هنگام تلاش انتقال پیکر او، جسم پاکش به میهن اسلامی بازگردانده شد...
💐روزهای اول پیروزی انقلاب ؛
هرکس چیزی داشت مثل طلا و پول ...
برای جبهه میداد ، من به علی گفتم :
پســرم من چیزی ندارم بدهم ،
فورا گفت: من را که داری ، مرا بده...🍃
🌷تو مملکتی که یه روزی پسر بچهای توش بود به نام غلامعلی پیچک که بعدها شد فرمانده عملیات غرب کشور و طوری شهید شد که برایش دو مزار درست کردند.مامانش از بقالی سر کوچه واسش بستنی خرید. پسربچه بستنی شو تو آستینش قایم کرد آورد خونه؛ مامانش میگفت: وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم و گفت: مامان بستنیم آب شد ولی دل بچههای تو ڪوچه آب نشد... حالا آدمای همین مملکت بعضیامون به جایی رسیدیم که عکس خانه هاو غذاها و نوشیدنیها و لحظه به لحظه سفر و مهمانی و سفره یلدا و میوه ی نوبرمون رو میفرستیم توی اینستا و... برامون هم فرقی نمی کنه مخاطبمون داره یا نداره، گرسنه است یا سیره...
⏳آذرماه سال۱۳٦۰
#کتاب_فاتحان_قله_های_عاشقی
#ناصرکاوه
خاطره ای از فرمانده عملیات غرب کشور
✍ راوی : مادر شهید
🥀#شهید_غلامعلی_پیچک🕊
🔹امام خامنه ای؛
💠 درود خدا و فرشتگان و صالحان بر سردار شجاع و صمیمی و فداکار اسلام، غلامعلی پیچک.
📍 شهید پیچک: ما از سرنگونی نمیترسیم، از انحراف میترسیم
🔅 مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگونی نمیترسیم، از انحراف میترسیم
✍🏻شهید پیچک:نماز خواندن معلم شهید غلامعلی پیچک حال و هوایی دیگری داشت هر وقت او را در نماز میدیدی حالت خاصی داشت رنگش دگرگون میشد و تغییر میکرد ،طوری که احساس میکردیم از این دنیا جدا شده و در این دنیا نیست. او مقیّد به نماز جماعت در اوّل وقت بود و هر جا هم جماعت نبود خودش نماز جماعت برپا میکرد. مادر شهید پیچک میگوید: «روزهای اول پیروزی انقلاب هر کس چیزی داشت مثل طلا و پول...برای جبهه میداد، من به علی گفتم: پسرم من چیزی ندارم بدهم، فوراًً گفت:من را که داری، مرا بده.»
💠 شهید پیچک:من در این راهی که انتخاب کردهام، سختی بسیار کشیدهام؛ خیلی محرومیتها لمس نمودهام. همهی هدفم این است که زحماتم از بین نرود. از خدا میخواهم که حتماً این کارها را از من قبول کند و اجرم را بدهد. اجر من تنها با شهادت ادا میشود و اگر در این راه شهید نشوم، همه زحماتم هدر رفته است.