eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
163 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌸به نام خداوند مهربانی ها🌸🌱 🔴ادامه صفاتی که بهتر است آمر به معروف داشته باشد 👇👇 🔹اگه ظاهر آمر به معروف مناسب و موجه باشه خیلی بهتره 🙃🙂 🔹اگه آمر به معروف خودش عامل باشه تاثیر خیلی بیشتر میتونه باشه 👌👌 🔹یکی از صفات خوبی که آمر به معروف میتونه داشته باشه این هستش که : نیتش برای خدا خالص باشه 😇 🔹آمر به معروف بهتره که فن بیان مناسبی داشته باشه و در کل با دلسوزی به مردم کنه نه با دشمنی و کینه😊😊 این پیام را منتشر کنید...🌹
🌱🌸به نام خداوند مهربانی ها🌸🌱 🔴در این قسمت می خوایم نکاتی رو بیان کنیم که اگه رعایت بشن باعث افزایش تاثیر میشن😇 🔴در مون از چه لفظ ها و کلماتی استفاده کنیم بهتره🤔 🔹اولین مورد این هستش که: 🔻وقتی که میخوایم به کسی کنیم قبل از اون یه هم کلامی کوتاه یا یه ارتباط کوتاهی با فرد گناهکار داشته باشیم 👥 🗣 🔹مثلا بگیم : ✔️سلام خدا قوت 💪🤗 ✔️یا که سلام ببخشید ساعت چنده ⌚️🤔 🔻و بعد از اون تذکر خودمون رو به گناه کار بدهیم😊 🔹دومین نکته این هستش که: 🔻 مون رو با صراحت به فرد گناهکار بگیم 😎 🔻یعنی اینکه: بی پرده و شفاف حرف خودمون رو بزنیم🙃 🔹 نکته بعدی این هستش که: 🔻 مون رو با متانت و با استفاده از جمله های متین و وزین انجام بدیم 😌 🔹برای مثال : ✔️به جای اینکه بگیم لوس بازی در نیار😐 میگیم ✅ این حرکت اقتضای جمع نیست یا این حرکت در حد جمع نیست🤭 🔹 نکته بعدی این هستش که: 🔻 ما زیبا و قابل فهم باشه 👌👌 🔻یعنی اونقدر سست نباشه که طرف مقابل متوجه نشه ما چی میگیم 🧐 🔹نکته بعدی اینکه : 🔻به سلامت کلماتی که میگیم فکر کنیم🙂 مثلاً: 🔹به جای استفاده از کلمات: ✔️ بیخود کردی ✔️ یا غلط کردی ✅از کلمات: ✔️این کار صحیح نیست 😬 ✔️یا این کارت اشتباهه استفاده کنیم🤨 🔹 نکته بعدی این هستش که: 🔻از کلماتی استفاده کنیم که احترام داشته باشه☺️ مثلاً : ✔️ضمیر جمع داشته باشه ✔️یا فعل مناسب‌تری داشته باشه 🔹مثلا: ✔️ به جای اینکه بگیم این کارو نکن 🔹بگیم که ✅ این کار رو انجام ندید ✔️یا مثلا به جای اینکه بگیم بیا 🔹بگیم: ✅ تشریف بیارید 🔵این خیلی تاثیر ما رو بیشتر میکنه🤩 این پیام را منتشر کنید...🌹
🌱🌸به نام خداوند مهربانی ها🌸🌱 🔴در قسمت قبل داشتیم درباره این صحبت می کردیم که در مون از چه لفظ ها و کلماتی استفاده کنیم بهتره🤔 🔹ادامه نکات در 👇👇 🔹 بهتره از کلمات مختصر و مفیدی استفاده کنیم که به قول مقام معظم رهبری مدظله العالی : ✅یک کلمه کوتاه بگوییم و برویم(نیازی به سخنرانی نیست)🗣 🔹نکته بعد اینکه از جملات آشنا استفاده کنیم مثلاً از ضرب المثل شعر و ... بهره بگیریم📚 ✔️ برای مثال به جای اینکه بگیم چرا چادر نمی پوشی 🤨 🔹بگیم ✅چادر حجاب برتره😌 ✔️یا به جای اینکه بگیم چرا دیر اومدی😬☹️ 🔹 بگیم ✅ سالی که نکوست از بهارش پیداست 🌳🌷 🔹نکته بعدی این هستش که از جملات امیدوار کننده استفاده کنیم 😊 جوری که گناهکار امید به اصلاح کار خودش داشته باشه😎 ✔️ مثلاً به جای استفاده از جمله خودتو بدبخت کردی 😕 🔹بگیم ✅پسر خوب یا دختر خوب این چه کاری بود که کردی😬🤭 این پیام را منتشر کنید...🌹
🌱🌸 به نام خداوند مهربانی ها🌸🌱 🔴در این قسمت می خواهیم درباره چگونگی لحن ما در صحبت کنیم 1⃣. اگه لحن ما قاطع و محکم و با اقتدار باشه خیلی بهتره😎 2⃣. صدای ما رسا باشه در حدی که گناهکار صدای ما رو به وضوح بشنوه 👂 🗣 3⃣. در مون از زبان نرم استفاده کنیم👅😌 ✔️ برای مثال به جای اینکه بگیم فک کردی چه غلطی می کنی😠 🔹 بگیم ✅ بیشتر فکر کن آقای فلانی🙃 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🔷دو نکته مهم و تاثیرگذار دیگر هم در وجود داره👌👌 🔻رعایت ادب 🔻 اعتدال 👇 🔹یعنی تذکری که ما به گناهکار می دیم با جرمش تناسب داشته باشه🙂 یعنی 🔻اگه جرم گناهکار کوچیکه ما تذکره نرم و لطیفی بدیم 🔻 اگه جرمش بزرگه تذکر محکم و متناسب با جرمش بهش بدیم توجه ⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️ توجه 🔵تمامی این موارد☝️☝️☝️ برای بهتر شدن "تاثیر" است و هیچ اجباری در انجام آن نیست و اگه هیچ کدوم از اونا رو نداشته باشیم از وجوب نمیوفته و باید انجام بشه😊 این پیام را منتشر کنید...🌹
🌱🌸به نام خداوند مهربانی ها🌸🌱 (قسمت اخر) 🔴 در این قسمت می خوایم حرف آخر رو بزنیم😊 بزرگواران عزیزان منتظران ظهور 🔹 راه رو ادامه بدید 🔹این راه بهترین راه نصرت و یاری دادن امام زمان در عصر حاضر است 🔹 این راه بهترین راه برای رسیدن به خدا ست 🔹 این راه بهترین راه برای عزیز دل خدا شدن است😌😉 🔹 در این راهِ خیلی بزرگ و عزیز، دشواری هایی هم هست 👇👇👇 ⛔️ممکنه کسانی باشند که شما رو مسخره کنن و شبهه هایی براتون ایجاد کنن تا شما رو از این راه مهم منصرف کنن ولی در تمام این موارد استقامت کنید💪✌️ و به اون جایگاه بزرگی فکر کنید که برای آمران به معروف و ناهیان از منکر در نظر گرفته شده😍😇 یک روایت درباره مقام آمرین👇🏻 🔹در روز قیامت گروهی هستند که نه پیامبرند و نه شهید ولی مردم به مقامی که خداوند به خاطر به آنها عطا فرموده غبطه میخورند 📚مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ج ۱۲ ص ۱۸۲ 📝در ادامه چند خواهش کوتاه از خواهران و برادران عزیزم دارم😊 🖋 اول اینکه احکام این واجب خیلی ظریف و دقیق هستند سعی کنید که در اونها توجه داشته باشید و سعی کنید که هر شبهه ای رو از مردم و یا حتی از سخنرانانی که در این باره علم زیادی ندارند باور نکنید 🖋 دوم اینکه سعی کنید علاوه بر این که خودتون این واجب رو انجام میدید دیگران رو هم به این واجب دعوت کنید و امر کنید چون تبلیغ خودش یکی از واجب های مهمه😉😉 🖋 و سومین خواهش از شما عزیزان این هستش که قانون حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر رو که ان شاءالله بعد از این پیام قرار داده میشه رو بخونید تا متوجه بشوید که در این باره قانون هایی هم در حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر در کشور عزیز ما وجود داره😌 همه شما عزیزان رو به خدای بزرگ میسپرم🤗 و من الله توفیق ....🌷 این پیام را منتشر کنید...🌹
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
مسابقه هفتم🍃✨ امروز سه شنبه ۴\۹\۹۹ مسابقه هفتم امر به معروف برگزار میشود📚✏️ منبع سوالات این مسابقه
مسابقه هشتم🍃✨ امروز پنجشنبه ۶\۹\۹۹ مسابقه هشتم امر به معروف برگزار میشود📚✏️ منبع سوالات این مسابقه قسمت های سی و چهارم تا سی و نهم میباشد✅ ان شاءالله ساعت هجده سوال مسابقه گذاشته میشود و شما فقط تا ساعت بیست و چهار فرصت دارید تا پاسخ را به آی دی @yamahboob ارسال کنید🌸 به برنده به قید قرعه جایزه نقدی داده میشود🎁 نکته :هرگونه کپی برداری از متن یا تقلب در مسابقه پذیرفته نمی شود ، شما بزرگواران باید آنچه را که از متن های امر به معروف کانال خودتان متوجه شده اید در جواب سوال بنویسید📝 با تشکر تیم امر به معروف کانال تربیت خادم🌹
در لشکر ۲۷ محمد رسول الله برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد! وقتی خودش شهید شد بچه ها تصمیم گرفتند به تلافیِ آن همه محبت پیشانی او را غرقِ بوسه کنند. پارچه را کنار زدند، جنازه بی سر او دل همه شان را آتش زد. 🌷«شهید محمد ابراهیم همت»🌷 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
❤❤❤❤❤❤❤❤❤ #هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_بیست_و_هشتم ...................................
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ......................................... به روایت حانیه به روایت حانیه چقدر دلم میخواست با یکی حرف بزنم ، یکی که درکم کنه و چه کسی رو بهتر از امیرعلی سراغ داشتم ؟ برادری که در کنار همه اذیت های من همیشه و همه جا پشتیبانم بوده و هست. تق تق تق امیرعلی_ جانم؟ آروم درو باز کردم و وارد شدم. طبق معمول پشت میزش نشسته بود و کتاب میخوند. _ وقت داری یکم حرف بزنیم؟ امیرعلی_ علیک سلام. بله من برای خواهرگلم همیشه وقت دارم. سر خوش نشستم رو تختش و شروع کردم به تعریف کردن اتفاقاتی که تفریحمون رو نا تموم گذاشت. با هر کلمه من اخمای امیرعلی بیشتر میرفت توهم. و در آخر امیرعلی_ نگفتم بزار باهم بریم؟ بعدش هم ابجی چه دلیلی داره که تو جواب یه عده..... بعد هم کلافه "استغفرالله " ای گفت. _ حالا ببخشید دیگه. امیر تو با حرف اون آقا موافقی؟ خودت که میدونی من هرچقدر هم بدحجاب باشم اهل اینجور چیزا نیستم. یعنی قیافه من انقدر غلط اندازه؟ امیرعلی با پاش رو زمین ضرب گرفته بود و جوابی بهم نداد ، یعنی اونم همین فکر رو میکرد؟ عصبی از سر جام بلند شدم. _ آره؟ آره؟ تو هم فکر میکنی خواهرت از اون دختراییه که محتاج نگاه چهارتا پسره؟ فکر کردی من اینجوری تیپ میزنم که پسرا بهم تیکه بندازن ؟ امیرعلی_ واه خواهر من . چرا عصبانی میشی من کی همچین حرفی زدم؟ دیگه برخوردام دست خودم نبود ، دلم نمیخواست دیگران درموردم همچین فکری بکنن ، شاید بدحجاب بودم ولی عقده ای نبودم . زدم زیر گریه و سریع پناه بردم به اتاق خودم، درو قفل کردم و خودمو انداختم و رو تخت و هق هق گریم رو آزاد کردم. چند ثانیه بعد صدای در و امیرعلی و گریه من و بعدش هم صدای نگران مامان بود که میخواست ببینه چی شده . امیرعلی_ خواهرگلم. من که چیزی نگفتم. تو سکوت من رو برای خودت معنا کردی و اشتباه برداشت کردی. درو بازکن باهم حرف بزنیم. مامان_ عه. خوب یکی بگه چی شده ؟ امیرعلی_ هیچی مامان جان. منو حانیه باهم بحثمون شده. چیزخاصی نیست که. مامان_ شما کی بحث کردید که این دفعه دومتون باشه ؟ دروغ نگو امیرعلی. امیر علی_ مامان جان بزارید حالش خوب بشه براتون توضیح میدم. مامان_ از دست شماها . خیلی خب. امیرعلی_ درو باز کن باهم حرف بزنیم. این راهش نیست. با این کارت هیچ چیز درست نمیشه. _ میشه تنهام بزاری؟ امیرعلی_ میشه باهم حرف بزنیم؟ _ نه. امیرعلی_ خیلی خب پس من همینجا میشینم تا زمانی که تو قصد حرف زدن داشته باشی. میدونستم وقتی یه چیزی میگه امکان نداره حرفش عوض بشه. به ناچار بلند شدم و درو باز کردم و بعد هم پشت به امیرعلی نشستم رو تخت. اونم درو بست و اومد نشست کنارم. امیرعلی_ ببین خواهری وقتی تو اینجوری تیپ میزنی انگار اون مردای هوس باز رو داری تشویق میکنی که یه چیزی بهت بگن. فکر کردی حجاب برای چیه؟ اصلا تو میدونی چرا باید حجاب داشته باشی ؟ سوالی نگاش کردم و سرم رو به نشونه منفی تکون دادم. امیرعلی_ حجاب ، حالا نه صرفا چادر، فقط و فقط برای امنیت خودته. وقتی تو بدحجاب باشی داری به همه قبلتم میدی که هرجور دلشون میخواد با تو برخورد کنن، داری میگی من هیچ مالکیتی نسبت به خودم ندارم ، داری زیبایی هات رو حراج خاص و عام میکنی. _ خوب چرا خانما حجاب داشته باشن؟ مردا میتونن نگاه نکنن . امیرعلی_ تو در خونت رو باز میذاری میگی دزد نیاد چرا من در خونم رو ببندم؟ _ نه خب . اون فرق داره. امیرعلی_ خب چه فرقی عزیز من ؟ اون راه خودش رو انتخاب کرده دوست نداره به سعادت برسه ولی تو که نباید بگی به من چه که اون نگاه میکنه مشکل اونه. نمیتونی همچین حرفی بزنی چون مشکل تو هم هست. چون امنیت تو هم در خطره. _ اگه خدا میخواسته زیبایی های یک زن رو کسی نبینه پس چرا اون رو زیبا افریده؟ اصلا چرا مرد نباید حجاب داشته باشه؟ امیرعلی_ اولا که زیبایی های یه زن فقط برای همسرشه. وحجاب هم دربرابر محارم اجبار نیست . در مورد سوال دوم هم مرد ها هم باید حجاب داشته باشن ولی حد حجاب مرد و زن باهم فرق داره چون نوع آفرینششون باهم فرق داره. با حرفاش موافق بودم تا حالا هیچوقت به حجاب اینجوری نگاه نکرده بودم ولی هنوز هم با حجاب بودن برام غیر ممکن بود. _ یعنی برای امنیت داشتن حتما باید باحجاب باشی؟ امیرعلی_ یه راه دیگه هم داری _ چیییی؟ امیرعلی_بشینی تو خونه با هیچ کس هم در ارتباط نباشی. _ مسخررررره امیرعلی_ نظر لطفته
❤❤❤❤❤❤❤❤❤ ام ..................................... به روایت امیرحسین آخیش. چقدر آروم شدم همیشه هئیت مسکن من بود. خدا توفیق این نوکری رو از ما نگیره ان شاالله. حاج آقا _ امیرحسین جان. یه لحظه بیا. _جانم حاج آقا ؟ حاج آقا _ اتفاقی افتاده این چندوقته خیلی تغییر کردی؟ رازدار تر و راهنما تر از حاج آقا کی رو میتونستم پیدا کنم ؟ دل رو زدم به دریا و گفتم. از همون دو سال پیش تا الان. البته حاج آقا در جریان مشکل مالی که برای بابا پیش اومده بود ، بودن ولی این که این مشکلات تونسته رو اعتقاداتش تاثیر بزاره برای حاج آقا هم حیرت آور بود. ولی مشکل من علاوه بر اعتقادات بابا این بود که اجازه نمیداد من برم . حاج آقا _ میدونستم رفتن برات مهمه ولی نه انقدر که اینجوری تغییرت بده . ولی امیرجان شرط اول رضایت والدینه تو سعی خودت رو بکن و بقیش رو بسپار به خدا مطمئن باش همیشه بهترین هارو برات رقم میزنه حرفای حاج آقا همیشه برای من بشارت دهنده آرامش بودن. حرفاش از جنس زمین نبود حرفاش آسمونی بود..... . . . دوباره زیر لب صلواتی فرستادم و زنگ زدم. در که باز شد استرس من هم بیشتر شد . پرنیان_ عه داداش چته ؟ چیزی شده؟ _ ها؟ نه. چیزه. یعنی قراره بشه. پرنیان_ امیر عاشق شدیا 😂 _😳ابجی چی میگی؟ پرنیان_ هیچی خوش باش. ای بابا . عشق من الان فقط و فقط شهادت بود. با دیدن مامان و بابا تو پذیرایی دیگه استرسم به اوج رسید . میترسیدم از این که دوباره همون حرفای همیشگی رو بشنوم. _ سلام. بابا میشه حرف بزنیم؟ مامان_ سلام. قبول باشه خیر باشه مادر. بابا_ سلام بابا جان. اره بیا بشین. _ ان شاالله که خیره. دوباره زیر لب صلوات فرستادم و نشستم رو مبل کنار بابا . بابا_خب؟ _ها؟ چی؟ با این برخورد من همه زدن زیر خنده و پرنیان هم کم لطفی نکرد و گفت _ نگفتم عاشق شدی؟ _ نه. حواسم نبود خب. عه. مامان_ عه بچمو اذیت نکنید ببینم. بگو مامان جان. _ بابا ، چرا نمیزارید من برم ؟ بابا_ این بحث قبلا تموم شده. _ نه برای من بابا_ هزار بار گفتم بریز دور این مسخره بازیا رو. دوباره همون آش و همون کاسه. شروع شد. _ حداقل یه راه پیش پام بزارید. بابا_ بیخیال شو _ اگه راهتون اینه ؛ نه. بابا_ پس ازدواج کن. _ میخواید دست و پام بسته بشه؟ بابا_ آقای دین دار و با ایمان ، ازدواج مگه سنت پیامبر نیست؟ _ نه برای من که قرار نیست بمونم. بابا_ ازدواج کن بعد اگه زنت گذاشت برو. من که حرفی ندارم فقط من اجازه نمیدم. _شب به خیر بابا_ شب به خیر مامان _ امیرحسین پسرم بیا و بیخیال شو. _ شب به خیر مامان مامان_ شبت به خیر با رفتن من به سمت اتاق پرنیان هم دنبالم اومد من که وارد اتاق شدم پرنیان دم در وایساد,و گفت _ میخوای باهم حرف بزنیم ؟ _ بزار برای فردا پرنیان _ باشه . شب خوش _ شبت به خیر