eitaa logo
خادمین امام حسین علیه السلام
589 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
6 فایل
اربابم امام حسین (ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
۱. 🔸 ماجرای نصرانی یعقوب بن جعفر بن ابراهیم نقل کرده، در محضر ابا الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام بودم که مردی نصرانی وارد شد؛ ما در آن وقت با ایشان در عریض بودیم، مرد نصرانی به ایشان عرض کرد: من از راه دوری پیش شما آمده‌ام و سفر سختی داشته ام، سی سال است از خداوند درخواست می‌کنم که مرا به بهترین دین و بهترین و داناترین بندگان راهنمایی کند. شخصی در خوابم آمد و مردی را در بالادست دمشق معرفی کرد؛ پیش او رفتم و با او صحبت کردم، گفت: من داناترین شخص در دین خود هستم، ولی از من داناتر هم وجود دارد. گفتم: مرا به آن که داناتر از توست راهنمایی کن! من از سفر باک ندارم و مشقت مانع من نمی شود، همه انجیل و مزامیر داود و چهار سفر از تورات را خوانده ام، ظاهر قرآن را هم آن قدر خوانده‌ام که بر تمام آن مسلطم. شخص دانا به من گفت: اگر علم نصرانیت را می‌خواهی، من از تمام عرب و عجم به آن داناترم، و اگر علم یهودیان را می‌خواهی، در این زمان داناترین مردم به آن باطی بن شراحیل سامری است. و اگر علم اسلام و علم تورات و علم انجیل و زبور و کتاب هود و هر چه در این زمان یا زمان‌های پیشین بر پیامبران نازل شده، و هر خیری که از آسمان فرود آمده، چه کسی به آن علم پیدا کرده باشد و چه هیچ کس از آن آگاه نشده باشد، را می‌خواهی، در او توضیح هر چیزی و شفای همه جهانیان است و رحمت برای کسی است که که از او طلب رحمت کند و بصیرت کسی است که خدا خیر او را خواسته باشد و با حق مأنوس باشد. من تو را به او راهنمایی می‌کنم، پیش او برو اگر شده با دو پایت پیاده روی، و اگر نتوانستی بر زانوانت ادامه بده، اگر نتوانستی بنشین و خود را روی زمین بکش و اگر نتوانستی با صورت پیش او برو. گفتم: من قدرت بدنی و مالی برای این سفر را دارم. گفت: پس فوری برو تا به یثرب برسی! گفتم: یثرب را نمی شناسم. گفت: پس برو تا به شهر پیامبری که در میان اعراب مبعوث شده برسی، پیامبری که عربی و هاشمی است. وقتی داخل مدینه شدی، جویای بنی غنم بن مالک بن نجار شو، او مقابل درب مسجد شهر است و شمایل و اوصاف نصرانیتش آشکار است، والی شهر بر آن‌ها سخت می‌گیرد و خلیفه سخت تر. سپس جویای بنی عمرو بن مبذول می‌شوی، او در بقیع زبیر است. سپس جویای موسی بن جعفر می‌شوی که منزلش کجاست و خودش کجاست، در مسافرت است یا در شهر حضور دارد، اگر در مسافرت بود، خودت را به او برسان که سفرش کوتاهتر از مقداری است که تو تا رسیدن به او طی کرده ای، به او عرض کن مرا مطران بالای غوطه، غوطه دمشق به شما راهنمایی کرده و بسیار سلام به شما رساند و به شما می‌گوید: بسیار با پروردگارم مناجات می‌کنم که اسلام مرا به دست شما قرار دهد. ⭕ این داستان ادامه دارد... 📔 الکافي: ج١، ص۴٧٨ @khademin22
۲. ♦️ ماجرای نصرانی تمام این جریان را همان طور که ایستاده بر عصای خود تکیه داشت نقل کرد. سپس عرض کرد: ای آقای من! اگر اجازه می‌دهید برایتان خضوع کنم و بنشینم، فرمودند: اجازه نشستن می‌دهم، ولی اجازه خضوع نمی دهم. نشست و به احترام کلاه خود را از سر برداشت، عرض کرد: فدایتان شوم! اجازه صحبت کردن می‌دهید. فرمودند: آری، شما هم برای همین کار آمده اید. نصرانی به ایشان عرض کرد: سلام شما را به دوستم برسانم یا شما سلام نمی رسانید؟ ابا الحسن علیه السلام فرمودند: باید خدا هدایتش کند، اما سلام رساندن، برای وقتی است که به دین ما درآید. نصرانی عرض کرد: خدا خیرتان دهد! اجازه سؤال می‌فرمایید؟ فرمودند: بپرس. عرض کرد: برایم بفرمایید از کتاب خدایی که بر محمّد نازل شده و به آن نطق شده و سپس خداوند آن را این گونه وصف نموده: «حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ، فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» (دخان، ۱ - ۴){ حاء میم * سوگند به کتاب روشنگر * [که] ما آن را در شبی فرخنده نازل کردیم [زیرا] که ما هشداردهنده بودیم * در آن [شب] هر [گونه] کاری [به نحوی] استوار فیصله می‌یابد}، بفرمایید تفسیر باطنی آن چیست؟ فرمودند: اما حم، محمّد صلی الله علیه و آله است، این اسم در کتاب هود نیز هست و بعضی از حروف آن ناقص است، و اما کتاب مبین، امیرالمؤمنین علی علیه السّلام، و اما لیلة مبارکه، فاطمه صلوات اللَّه علیها است، و این سخن که: «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» (دخان، ۴) {در آن [شب] هر [گونه] کاری [به نحوی] استوار فیصله می‌یابد} یعنی از فاطمه خیر کثیری خارج می‌شود، مردی حکیم و مردی حکیم و مردی حکیم. مرد عرض کرد: اولین و آخرین این مردان حکیم را برایم توصیف نمایید. فرمودند: هر چند صفات آبستن اشتباهاتند، ولی این که چه کسانی از نسل سومین شخص بوجود می‌آیند را برایت وصف می‌کنم، ذکر او در کتاب‌هایی که بر شما نازل شده، اگر تغییری در آن نداده باشید و آن را تحریف نکرده باشید و نپوشانده باشید که گذشتگان شما این کار را کرده اند، آمده است. ⭕ این داستان ادامه دارد... 📔 الکافي: ج١، ص۴٧٨ @khademin22
۳. ♦️ماجرای نصرانی نصرانی به ایشان عرض کرد: من چیزی را که شما خود می‌دانید را از شما پنهان نمی کنم و شما را تکذیب نمی نمایم، شما خود صدق و کذب آن چه می‌گویم را می‌دانید. به خدا قسم خداوند چنان شما را مشمول فضل خویش قرار داده و چنان نعمت خویش را بر شما ارزانی داشته که به خاطر کسی نمی رسد و کسی نمی تواند آن را پنهان کند و یا تکذیب نماید، من هر چه به شما می‌گویم حقیقت است، مانند چیزهایی که گفتم. اباابراهیم علیه السّلام فرمودند: اکنون برایت چیزی می‌گویم که جز عده کمی از کسانی که به کتاب‌های آسمانی واردند آن را نمی دانند؛ به من بگو اسم مادر مریم چه بود و در چه روزی مریم در او دمیده شد؟ و چه ساعتی از روز بود؟ و چه روزی مریم عیسی را زایید؟ و در چه ساعت روز بود؟ نصرانی عرض کرد: نمی دانم. اباابراهیم علیه السّلام فرمودند: نام مادر مریم مرثا بود که به عربی وهیبه می‌شود، روزی که او مریم را حامله شد، ظهر جمعه بود، و آن همان روزی بود که روح الامین در آن روز فرود آمد و مسلمانان عیدی بالاتر از آن ندارند، خداوند تبارک و تعالی آن روز را بزرگ داشت و محمّد صلی الله علیه و آله نیز آن روز را بزرگ داشته و امر کرده آن را عید قرار دهند، آن روز، روز جمعه است. اما روزی که مریم متولد شد، روز سه شنبه بود و چهار ساعت و نیم از روز گذشته بود. آیا می‌دانی نهری که مریم عیسی را در کنار آن زایید کدام نهر است؟ عرض کرد: نه. فرمودند: فرات است که اطراف آن درخت خرما و انگور است و هیچ جایی به اندازه فرات دارای خرما و انگور نیست. اما روزی که زبان مریم بسته شد و قیدوس فرزندان و پیروان خود را فراخواند و به کمک آن‌ها آل عمران را حاضر نمود تا مریم را ببینند و به او چیزهایی گفتند که خداوند در کتاب خود بر تو و در قرآن کریم برای ما توضیح داده است، آیا آن را خوانده ای؟ گفت: آری، همین امروز آن را می‌خواندم. فرمودند: بنابراین از جای خود برنمی خیزی مگر این که خدا هدایتت خواهد کرد. ⭕ این داستان ادامه دارد... 📔 الکافي: ج١، ص۴٧٨ @khademin22
۴. ♦️ ماجرای نصرانی نصرانی گفت: اسم مادر من به سریانی و عربی چه بود؟ فرمودند: اسم مادر تو به سریانی عنقالیه بود، و اسم مادر پدرت عنقورة بود، اما اسم مادرت به عربی فهومیه و اسم پدرت عبدالمسیح که به زبان عربی عبداللَّه می‌شود، حضرت مسیح بنده ای نداشت. عرض کرد: درست و نیکی فرمودید، اسم پدربزرگم چه بود؟ حضرت فرمودند: اسم پدربزرگت جبرئیل بود که من او را در همین مجلس عبدالرحمن می‌نامم. گفت: او مسلمان بود. اباابراهیم علیه السّلام فرمود: آری و او شهید از دنیا رفت؛ گروهی از سربازان بر سر او ریختند و او را در منزلش غافل گیرانه به قتل رساندند، سربازان از اهالی شام بودند. عرض کرد: اسم خودم پیش از کنیه چه بود؟ فرمود: اسم تو عبدالصلیب بود. عرض کرد: اکنون برایم چه نامی انتخاب می‌فرمایید؟ فرمود: تو را عبداللَّه نام می‌گذارم. نصرانی گفت: من به خدای بزرگ ایمان آوردم و شهادت می‌دهم که جز خداوند معبودی نیست، یکتاست و شریکی ندارد و یکی و بی نیاز است، او نه آن طور است که نصاری وصفش می‌کنند و نه آن طور که یهودیان توصیف می‌کنند و نه چنان چه سایر مشرکین می‌گویند. گواهی می‌دهم که محمّد بنده و فرستاده خداست که او را به حق فرستاده و با او اهل حق را آشکار و باطل گرایان را کور کرده است، و او رسول خدا صلی الله علیه و آله بر تمام مردمان، چه سرخ و چه سیاه، است و همه در مورد او مشترکند؛ پس هر که بصیرت یافت، بصیرت یافت و هر که هدایت شد، هدایت شد و باطل گرایان کور شدند و آن چه مدعی آن بودند را از دست دادند. گواهی می‌دهم که ولیّ او زبان به حکمت او گشود و انبیای گذشته زبان به حکمت بالغه گشودند و در راه اطاعت خدا از خودگذشتگی کردند، و از باطل و اهلش و پلیدی و اهلش کناره گرفتند و راه گمراهی را ترک کردند و خداوند آن‌ها را در راه طاعت خود یاری کرد و ایشان را از معصیت نگه داشت، آن‌ها اولیاء خداوند و یاران دین اند که به خوبی تشویق می‌کنند و امر به خیر می‌نمایند، به کوچک و بزرگ آن‌ها ایمان آوردم، چه آن‌ها که نام بردم و چه آن‌ها که نام نبردم، و ایمان آوردم به خدای بزرگ تبارک و تعالی که پروردگار جهانیان است. سپس زنار و صلیب طلایی خود را که در گردن داشت پاره کرد و عرض کرد: امر بفرمایید تا صدقه‌ام را در هر جا که می‌فرمایید صرف کنم. امام علیه السلام فرمودند: در اینجا برادری داری که با تو هم کیش بوده و از خویشاوندان تو و از قبیله قیس بن ثعلبه است، او نیز چون تو صاحب نعمت اسلام است، با هم هم دردی کنید و در کنار یک دیگر باشد، نمی گذارم حق شما در اسلام از بین برود. عرض کرد: خدا خیرتان دهد! به خدا قسم من مردی بی نیاز هستم و سیصد اسب نر و ماده و هزار شتر در سرزمین خود دارم، حق شما در آن اموال بیشتر از حق من است. حضرت به او فرمودند: تو آزاد شده خدا و رسول او هستی و در عین حال مقام و منزلت خانوادگی خود را داری. آن مرد اسلامی نیکو یافت و با زنی از قبیله بنی فهر ازدواج نمود و اباابراهیم علیه السّلام مهریه آن زن را که پنجاه دینار بود، از صدقات علی بن ابی طالب علیه السّلام پرداخت و خادم و منزل در اختیارش گذاشت. در آن جا بود تا وقتی اباابراهیم علیه السّلام را بردند و بیست و هشت شب پس از این که ایشان را بردند از دنیا رفت. 📔 الکافي: ج١، ص۴٧٨ @khademin22
🔰(علیهم‌السلام): دنیا مانند آب دریاست که هر چه تشنه از آن بنوشد،‌ تشنه‌تر شود تا سرانجام او را می‌کشد. 📚تحف‌العقول @khademin22
. 🔸 جنازه سوخته واقعه بسیار بزرگی نقل شده است که شریف ترین منقبت را برای موسی بن جعفر علیه السّلام ثابت می‌کند و شاهد علو مقام و نزدیکی منزلت ایشان پیش خدای متعال است، و به وسیله آن کرامت ایشان بعد از وفات نیز ظاهر شد و شکی نیست که ظهور کرامت پس از وفات بزرگ تر از زمان حیات است و آن این که: یکی از خلفای بزرگ که خدا مجد و عظمتی به او ارزانی داشته بود، نماینده‌ای عظیم الشأن از اعیان مملکت داشت که مدتی طولانی والی منطقه‌ای بود و با قدرت و سخت گیری در آن جا حکم رانی می‌کرد. وقتی والی از دنیا رفت، خلیفه به جهت احترام، او را در ضریحی کنار ضریح موسی بن جعفر علیه السّلام در حرم مطهر ایشان دفن نمود. حرم موسی بن جعفر کلیددار معروفی داشت که به گواهی همگان شخصی درست کار بود و پیوسته در حرم رفت و آمد داشت و نسبت به خدمت کاری حرم و انجام وظائف آن فروگذار نبود. کلیددار نقل کرده است: روزی بعد از دفن شدن آن والی در حرم شریف خوابیده بودم و در خواب دیدم که قبر او گشوده شده و آتش در آن شعله ور است و دود و بوی سوختن بدن و جنازه او همه حرم را فراگرفته است، و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز ایستاده و مرا را به اسم صدا زدند و به من فرمودند: برو به خلیفه بگو: ای فلانی - امام اسم او را نیز بردند - مرا با قرار دادن این ستمگر در کنار من آزردی، و سخنی خشن فرمودند. کلیددار نقل کرده، از خواب بیدار شدم در حالی که از ترس بر خود می‌لرزیدم، فوری ورقه ای برداشتم و و آن را تا انتها پر کردم و جریان را مفصل برای خلیفه نگاشتم. شب که شد، خلیفه به حرم مطهر آمد و کلیددار را خواست و با او داخل ضریح شد و دستور داد آن قبر را بشکافند و جنازه آن مرد را به جای دیگر بیرون از حرم منتقل کنند. وقتی قبر را شکافتند، خاکستری حاصل از سوختن در آن دیدند و اثری از مرده نیافتند. 📔 کشف الغمة، ج۳، ص۷ 🔰 @khademin22
. 🔸 ابوحنیفه در محضر امام کاظم (ع) ابوحنیفه می‌گوید: من خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم تا چند مسأله بپرسم. گفتند: حضرت خوابیده است. منتظر نشستم تا بیدار شود، در این وقت پسر بچه پنج یا شش ساله‌ای را که بسیار خوش سیما و باوقار و زیبا بود، دیدم، پرسیدم: این پسر بچه کیست؟ گفتند: موسی بن جعفر علیه السلام است. عرض کردم: - فرزند رسول خدا! نظر شما درباره گناهان بندگان چیست و از که سر می‌زند؟ چهار زانو نشست و دست راست را روی دست چپش گذاشت و فرمود: - ابوحنیفه! سؤال کردی اکنون جوابش را بشنو! آن گاه که شنیدی و یاد گرفتی عمل کن! گناهان بندگان از سه حال خارج نیست: ۱. یا خداوند به تنهایی این گناهان را انجام می‌دهد. ۲. یا خدا و بنده هر دو انجام می‌دهند. ۳. یا فقط بنده انجام می‌دهد. اگر خداوند به تنهایی انجام می‌دهد پس چرا بنده اش را کیفر می‌دهد بر کاری که انجام نداده است. با این که خداوند عادل و رحیم و حکیم است. و اگر خدا و بنده هر دو با هم هستند، چرا شریک قوی شریک ضعیف خود را مجازات می‌کند در خصوص کاری که خودش شرکت داشته و کمکش نموده است. سپس فرمود: - ابوحنیفه آن دو صورت که محال است. ابوحنیفه: بلی! صحیح است. فرمود: - بنابراین، فقط یک صورت باقی می‌ماند و آن اینکه بنده به تنهایی گناهان را انجام می‌دهد و به تنهایی مسئول اعمال خود می‌باشد. 📔 بحار الأنوار: ج۴٨، ص١٧۵ @khademin22
. 💠 راهب بنی هاشم ابا الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام حدود ده سال هر روز از سفیدی آفتاب تا هنگام ظهر در سجده به سر می‌بردند. گاهی هارون روی پشت بامی می‌رفت که می‌توانست از آن جا درون زندانی که ابا الحسن علیه السّلام در آن جا بودند را ببیند و ایشان را در حال سجده می‌دید. روزی به ربیع گفت: این لباسی که هر روز آن را در آن جا می‌بینم چیست؟ گفت: این لباس نیست، موسی بن جعفر است؛ ایشان هر روز از طلوع آفتاب تا ظهر به سجده می‌روند. هارون گفت: به راستی او از راهبان بنی هاشم است. ربیع گفت: پس چرا او را در زندان انداخته ای. هارون گفت: افسوس که باید این کار را بکنم. 📔 عیون أخبار الرضا: ج۱، ص۹۵ 🔰@khademin22
. 💠 امام کاظم (ع) و مردی دشنامگو یکی از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) در مدینه، امام موسی بن جعفر (علیه السلام) را اذیت می‌کرد. هر وقت حضرت را می‌دید دشنام می‌داد و ناسزا به علی (علیه السلام) می‌گفت. روزی یکی از اصحاب امام عرض کرد: به من اجازه بده این مرد تبهکار را بکشم. امام (علیه السلام) او را از این کار به شدت برحذر داشت. سپس از حال آن مرد جویا شد. گفتند: در اطراف مدینه کشاورزی می‌کند، امام (علیه السلام) بر مرکب خود سوار شد و به سراغ او رفت. وقتی به مزرعه او رسید مرد با ناراحتی فریاد زد: آهای! زراعت مرا لگدمال نکن. امام کاظم (علیه السلام) همچنان به سوی او می‌رفت تا به او رسید، با چهره خندان احوال پرسی کرد و فرمود: تاکنون چقدر در این مزرعه خرج کرده ای؟ مرد: صد دینار. امیدواری چقدر حاصل برداری؟ - علم غیب ندارم. - من می‌گویم چقدر امیدواری برداشت کنی؟ مرد: امیدوارم دویست دینار حاصل بردارم. امام کاظم (علیه السلام) کیسه‌ای که صد دینار در آن بود به او داد و فرمود: این مبلغ را بگیر و خداوند آنچه را که امید برداشت از این مزرعه داری به تو بدهد. آن مرد گستاخ، در برابر اخلاق خوب حضرت چنان تحت تاثیر قرار گرفت که همان لحظه از جا حرکت کرد سر امام را بوسید، خواهش کرد که از خطایش چشم بپوشد. امام کاظم (علیه السلام) در حالی با لبخند که نشان می‌داد از تقصیرات او گذشته از آنجا برگشت. چندی نگذشت که امام (علیه السلام) وارد مسجد شد دید همان مرد عمری در آنجا نشسته است وقتی که امام را دید با کمال خوشرویی گفت: الله اعلم حیث یجعل رسالته: خداوند می‌داند مقام امامتش را به چه کس بسپارد. اصحاب دیدند برخورد آن مرد خشن و گستاخ، به طور کامل عوض شده، دور او جمع شده و گفتند: رفتار تو قبلا چنین نبود. او بار دیگر امام را ستود و سوالاتی کرد و امام (علیه السلام) جواب او را داد و او رفت. آنگاه امام کاظم (علیه السلام) به اصحاب فرمود: این همان شخصی بود که شما از من اجازه گرفتید تا او را بکشید. اکنون می‌پرسم که کدام یک از این دو کار بهتر است؟ آنچه که شما می‌خواستید یا آنچه که من انجام دادم؟ با دادن اندک پول او را به راه آوردم و جلوی شرش را گرفتم. 📔 بحار الأنوار: ج۴٨، ص١٠٢ @khademin22
10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ ‌‌‌‌‌معجزه و پیشگویی علیه السلام در حق حماد بن عیسی 👤 حجه الاسلام شیخ حسن قاسمی 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🔻 ظهور بسیار نزدیک است
. 🔹 مناظره امام کاظم (ع) با هارون روزی هارون الرشید به امام کاظم علیه السلام گفت: چرا اجازه می‌دهید مردم شما را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نسبت بدهند؟ به شما بگویند فرزندان پیغمبر، با اینکه فرزندان علی (علیه السلام) هستید، نه فرزندان پیغمبر؟ البته مسلم است شخص را به پدرش نسبت می‌دهند. امام کاظم علیه السلام در پاسخ فرمود: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله زنده شود و دختر تو را خواستگاری کند، به او می‌دهی؟ گفت: سبحان الله! چرا ندهم؟ البته که می‌دهم و بدین وسیله بر عرب و عجم افتخار می‌کنم. امام علیه السلام فرمود: پیغمبر هرگز از من خواستگاری نمی‌کند و من نیز دخترم را به او تجویز نمی‌کنم. هارون گفت: چرا؟ امام علیه السلام فرمود: چون پیامبر صلی الله علیه و آله پدر بزرگ من است. هارون گفت: احسنت! آفرین! پس چگونه خود را فرزند پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می‌دانید با اینکه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرزند پسری نداشت؟ و نسل از پسر است نه از دختر. شما فرزند دختر هستید که فرزند دختر نسل به شمار نمی‌رود. امام علیه السلام فرمود: تو را به حق قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و کسی که در آن مدفون است سوگند، مرا از پاسخ این سؤال معذور بدار. هارون گفت: غیر ممکن است. باید بر گفتار خود دلیل بیاوری و اثبات کنی که شما فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستید. تا از قرآن دلیل بیان نکنید، عذرتان پذیرفته نیست و شما به همه علوم قرآن آشنایید. امام علیه السلام فرمود: حاضری پاسخ این پرسش تو را بدهم؟ هارون گفت: بله. امام علیه السلام فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ و من ذریته داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین و زکریا و یحیی و عیسی». (انعام، ٨۴-٨۵) آن گاه امام علیه السلام پرسید: پدر عیسی کیست؟ هارون گفت: عیسی پدر نداشت. امام علیه السلام فرمود: در این آیه خداوند از طرف مادر عیسی، مریم، که فاصله زیاد با حضرت ابراهیم دارد، در عین حال عیسی را از فرزندان ابراهیم شمرده است. همچنین ما نیز از طرف مادرمان، فاطمه (سلام الله علیها)، فرزند پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هستیم. ----------------------- (۱): و از فرزندان او (ابراهیم)، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون (هدایت کردیم) و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم و همچنین زکریا و یحیی و عیسی. 📔 بحار الأنوار، ج۴٨، ص١٢٧ @khademin22
✨ امامـ كـاظـم عليه‌السلامـ مَن حَسُنَ بِرُّهُ بإخْوانِهِ و أهلِهِ مُدَّ في عُمرِهِ. هر كس به برادران و خانواده خود نيكى كند، عمرش دراز مى‌شود. 🌹 📚 تحف العقول، ص٣٨٨ 💢@khademin22