eitaa logo
خادمین امام حسین علیه السلام
627 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
5 فایل
اربابم امام حسین (ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
دل مبتلای حضرت موسی بن جعفر عالم فدای حضرت موسی بن جعفر قلب تمام شیعیان گردیده امشب ماتم‌سرای حضرت موسی بن جعفر 🥀 (ع)🖤 🥀 ...@khademin22
1_9587249558.mp3
4.66M
🔳 (ع) 🌴دل همه شده ماتم یکسر 🌴ای وای آقام ای وای 🎙 👌بسیار دلنشین 💥 🌹👇👇👇 @khademin22
. 🔹 مناظره امام کاظم (ع) با هارون روزی هارون الرشید به امام کاظم علیه السلام گفت: چرا اجازه می‌دهید مردم شما را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نسبت بدهند؟ به شما بگویند فرزندان پیغمبر، با اینکه فرزندان علی =علیه السلام) هستید، نه فرزندان پیغمبر؟ البته مسلم است شخص را به پدرش نسبت می‌دهند. امام کاظم علیه السلام در پاسخ فرمود: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله زنده شود و دختر تو را خواستگاری کند، به او می‌دهی؟ گفت: سبحان الله! چرا ندهم؟ البته که می‌دهم و بدین وسیله بر عرب و عجم افتخار می‌کنم. امام علیه السلام فرمود: پیغمبر هرگز از من خواستگاری نمی‌کند و من نیز دخترم را به او تجویز نمی‌کنم. هارون گفت: چرا؟ امام علیه السلام فرمود: چون پیامبر صلی الله علیه و آله پدر بزرگ من است. هارون گفت: احسنت! آفرین! پس چگونه خود را فرزند پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می‌دانید با اینکه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرزند پسری نداشت؟ و نسل از پسر است نه از دختر. شما فرزند دختر هستید که فرزند دختر نسل به شمار نمی‌رود. امام علیه السلام فرمود: تو را به حق قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و کسی که در آن مدفون است سوگند، مرا از پاسخ این سؤال معذور بدار. هارون گفت: غیر ممکن است. باید بر گفتار خود دلیل بیاوری و اثبات کنی که شما فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستید. تا از قرآن دلیل بیان نکنید، عذرتان پذیرفته نیست و شما به همه علوم قرآن آشنایید. امام علیه السلام فرمود: حاضری پاسخ این پرسش تو را بدهم؟ هارون گفت: بله. امام علیه السلام فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ و من ذریته داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین و زکریا و یحیی و عیسی». (انعام، ٨۴-٨۵) آن گاه امام علیه السلام پرسید: پدر عیسی کیست؟ هارون گفت: عیسی پدر نداشت. امام علیه السلام فرمود: در این آیه خداوند از طرف مادر عیسی، مریم، که فاصله زیاد با حضرت ابراهیم دارد، در عین حال عیسی را از فرزندان ابراهیم شمرده است. همچنین ما نیز از طرف مادرمان، فاطمه (سلام الله علیها)، فرزند پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هستیم. ----------------------- (۱): و از فرزندان او (ابراهیم)، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون (هدایت کردیم) و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم و همچنین زکریا و یحیی و عیسی. 📔 بحار الأنوار، ج۴٨، ص١٢٧ 🔰@khademin22
🔴 خفقان شدید زمان امام کاظم (علیه السلام) و سرگردانی شیعیان در تشخیص امامِ بعد از امام صادق علیه السلام هشام بن سالم میگوید: «من و ابوجعفر مؤمن الطاق بعد از وفات حضرت صادق(ع) در مدینه بودیم و اکثر مردم اتفاق نظر داشتند بر آنکه عبدالله افطح پسر آن حضرت، بعد از پدرش امام است.  من و ابوجعفر نیز بر او وارد شدیم و دیدیم مردم به سبب آن که روایت کرده اند امر امامت در فرزند بزرگ است، بر دور او جمع شده اند. ما داخل شدیم و از او مسئله ای پرسیدیم چنانکه از پدرش میپرسیدیم. پرسیدیم از او که زکات در چه مقدار واجب است؟ گفت: «در هر دویست درهم، پنج درهم واجب است.» گفتیم: «در صد درهم چقدر؟» گفت: «دو درهم و نیم.» گفتیم: «به خدا قسم که مرجئه چنین چیزی که تو میگوئی نمیگوید.» عبدالله دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «به خدا قسم که من نمیدانم مرجئه چه میگویند.»  پس ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در کوچه های مدینه میگشتیم و نمیدانستیم کجا و پیش چه کسی برویم، بسوی مرجئه برویم یا بسوی قدریه یا زیدیه یا معتزله یا خوارج؟ در این حال بودیم که من دیدم پیرمرد ناشناسی با دستش بسوی من اشاره کرد که «بیا».  من ترسیدم که او جاسوس خلیفه منصور دوانیقی باشد، چون آن ملعون در مدینه جاسوسانی قرار داده بود که آنها متوجه شوند، شیعیان امام جعفر صادق بر چه کسی اتفاق کرده اند تا او را به قتل برسانند، و من ترسیدم که او از ایشان باشد. به ابوجعفر گفتم: «تو دور شو، همانا من بر خودم و بر تو خائف هستم لکن این مرد مرا خواسته است نه تو را، پس دور شو که بی‌جهت خود را به کشتن ندهی.» پس ابوجعفر قدری دور شد و من همراه آن شیخ رفتم و گمان داشتم که از دست او خلاصی نخواهم شد. پس مرا تا درب خانه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برد و گذاشت و رفت. سپس خادمی از داخل خانه آمد و به من گفت: «داخل شو خدا تو را رحمت کند.» پس داخل شدم و دیدم حضرت موسی بن جعفر است. آن حضرت بدون مقدمه فرمود: «بسوی من بیا نه بسوی مرجئه و نه قدریه و نه معتزله و نه خوارج، بسوی من، بسوی من.» گفتم: «فدایت شوم! پدرت از دنیا درگذشت؟» حضرت فرمود: «آری.» [برای اطمینان از این که او غایب نشده است این سوال پرسیده شده است] گفتم: «فدایت شوم، بعد از او چه کسی امام ما است؟» حضرت فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.» گفتم: «فدایت شوم، عبدالله گمان میکند که او بعد از پدرتان، امام است.» حضرت فرمود: «عبدالله، میخواهد خدا عبادت نشود.» دوباره پرسیدم: «چه کسی بعد از پدر شما امام است؟ حضرت دوباره فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.» با خود گفتم: «سؤال را خوب مطرح نکردم.» [و امام بخاطر خفقان صریحا نمیخواد امامت خودش رل اذعان کند] گفتم: «فدایت شوم آیا بر شما امامی هست؟» حضرت فرمود: «نه». پس هیبت و عظمت از آن حضرت مرا فرا گرفت مانند آن هیبت و عظمتی که از طرف امام صادق مرا فرا میگرفت. گفتم: «فدایت شوم، آیا سؤال کنم از شما آنچنان که از پدرتان سؤال میکردم؟» حضرت فرمود: «سؤال کن و جواب بشنو ولی فاش نکن که اگر فاش کنی، بیم کشته شدن است.» پس سؤالات از آن حضرت نمودم، پس یافتم که او دریائی است، گفتم: «فدایت شوم شیعه تو و شیعه پدرت در گمراهی و حیرت هستند، آیا آنها را آگاه کرده و بسوی امامت شما بخوانم؟» حضرت فرمود: «هر کدام را که آثار رشد و صلاح در او مشاهده میکنی مطلع کن و از ایشان عهد بگیر که کتمان نمایند و اگر فاش کنند پس سرشان بریده است.» و با دست مبارکش بر حلقش اشاره فرمود. پس من بیرون آمدم و به مؤمن الطاق و مفضل بن عمر و ابوبصیر و سایر شیعیان اطلاع دادم. شیعیان امام کاظم(ع) می‌آمدند و به امامت آن حضرت یقین میکردند و رفتن نزد عبدالله را ترک کردند و فقط عده بسیار کمی نزد او میرفتند منابع: الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص213_215 کافی ج1، ص352 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @khademin22 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄