تهیه و توزیع ۲۸ بسته معیشتی در استقبال از هفته دفاع مقدس
#30_شهریور_1400
🌹کمیته خادمین شهدا دزفول
https://eitaa.com/khademin_dez
کاش از خدا چیز دیگری می خواستم؛ تا گفتم:🔻
💥ای کاش سقف کلاس سرمان خراب شود ناگهان همه چیز به هم ریخت و همه بچه ها از کلاس زدند بیرون تا موشک بعدی آن ها را زیر آوار نبرد.
🔰معلم مان فقط داد می زد؛ مواظب باشید؛ میز و صندلی ها دست و پایتان را زخمی نکند.
▪️نمی دانم در آن طرف مدرسه؛ با موشک هایش چه بر سر مردم و خانه هایشان آورده بود؛ اما صدام توی مدرسه به نجات من آمده بود:
▫️معلم از من خواسته بود کنفرانس درس جغرافی بدهم؛ اما چون مثل همیشه بازیگوشی کرده و هیچ نخوانده بودم؛ اکنون جلوی تخته سیاه داشتم این پا و آن پا می کردم که این دعا به ذهنم رسید.
🔹دو نفر از هم کلاسی هایم بیشتر از بقیه جیغ و داد می کردند.
🔸به دل یکیشان به نام عصمت برات شده بود که موشک به خانه شان اصابت کرده است.
💥او بیشتر نگران برادر نوزادش بود.
🔰مادرش هر روز او را توی ایوان
می گذاشت تا به کارهایش برسد.
▪️عجیب بود وقتی به خانه شان رفتیم؛ مردم داشتند جنازه مادرش را از زیر آوار بیرون می آوردند؛ اما برادر کوچکش توی گهواره سالم مانده بود.
راوی: مرضیه قمر زاده
📚منبع: کتاب پرستار شهر؛ ص 40 و 41
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez
✍صدای ما را از بغداد می شنوید...
▪️ تا ساعاتی دیگر نیروی هوایی ارتش قدرتمند عراق شهر های زیر را بمباران خواهد کرد.
الف) دزفول
ب) ........
ج) ........
🔰جوک شده بود: الف) دزفول
🔹رادیو بغداد اسم شهرهایی را که
می خواستند بمباران هوایی کنند اعلام
می کرد.
🔸در صدر لیست؛ الف) دزفول تا آخر جنگ
📚منبع: کتاب دزفول در جنگ
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| #استوری
💥باز هم در دل جنون آغاز شد
💥زخم میدانهای مین ابراز شد
💥باز هم مجنون لیلایی شدیم
💥بعد عمری باز شیدایی شدیم
#آغاز_هفته_دفاع_مقدس_گرامی_باد
🌹کمیته خادمین شهدا دزفول🌹
https://eitaa.com/khademin_dez
💥یدالله در انجام کارهایش؛ بسیار مصمم و با اراده بود.
🔰ساده لباس می پوشید و ظاهر آراسته و تمیزی داشت و آداب سخن گفتن را در هر مجلسی رعایت می کرد.
🔹یدالله علاقمند به شرکت در مراسم های شادی دیگران بود؛ البته در مجالسی که از عرف خارج می شد؛ شرکت
نمی کرد.
🔸گاهی به کسانی که در این مجالس بودند تذکر می داد؛ اما وقتی به حرف یدالله توجه نمی کردند؛ او هم آنجا را ترک می کرد.
راوی: اسد الله صبور
📚منبع: کتاب برادران صبور؛ ص 55
#خاطرات_شهدا
#شهیدان_صبور
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez
مادر شهید بود.
داشت ضجه می زد.
دخترش زیر بغلش را گرفته بود.
می گفت:
واسه چی گریه می کنی مادر؟
ناراحتی نداره!
الان باید خوشحالی کنیم.
اصلا باید کِل بکشیم.
اگه گریه زاری کنیم که دشمن خوشحال میشه.
📚منبع: کتاب روزگاران دزفول؛ ص 99
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez
بیمارستان متخصص بی هوشی نداشت؛ قرار شد بروم شوش دانیال از آنجا متخصصشان را بیاورم دزفول.
وقتی رسیدم؛ دیدم دکتره پاکستانی است.
نمی آمد.
می گفت:
می ترسم؛ دزفول را مرتب می زنند.
اگه بیام می میرم.
نیامد که نیامد.
می گفت:
توی پایگاه های هوایی عراق برای خلبان ها با خط درشت نوشته اند دزفول را فراموش نکنید.
📚منبع: کتاب روزگاران دزفول؛ ص 100
#پایان_کتاب
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez