eitaa logo
#نیمی ازیک پلاک شهرستان نجف آباد
310 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
105 فایل
﷽ "ݪحظه‌ا؁باشھدا" امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازولایت و امام شهداءمی‌‌‌‌پردازد ‌نشرمطاݪب‌باذکرصݪواٺ‌برشھدا اللھم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجھم @Admin_njf3
مشاهده در ایتا
دانلود
مدتها بود بہ خوابم نیامدہ بود😔 دیشب قسمش دادم بہ همون دیشب حسین بہ خوابم اومد. تا دیدمش شروع ڪردم سؤال ڪردن گفتم: ڪجایے ✅ در محضر یہ ڪم ساڪت شد ✅ گفت: جز هیچے بہ دردم نخورد. پرسیدم: ؟ ✅ براے نبود... میدونے فقط چیزے پذیرفتہ میشہ ڪہ فقط و فقط براے رضاے خدا باشہ گفتم: رفتن هات؟ ✅ ڪامل براے رضاے خدا نبود. دیگہ نگذاشت چیزے بپرسم، خودش ادامہ داد ڪه: 🔸شهادت من رو برد بالا 🔸اگہ شهید نمیشدم، دست خالے بودم 🔸خیلے ڪار دارم، اگہ میمردم بدبخت میشدم 🔸 نفس ڪشیدن هم باید براے رضاے خدا باشہ بہ سختے صحبت میڪرد، انگار اجازہ صحبت ڪردن نداشت. دوبارہ تأڪید ڪرد: 🔸 جز شهادتم هیچے بہ دردم نخورد، اعمال دیگم براے دل خودم بود آخرش هم گفت: 🔶خیلے زود دیر میشہ بهش گفتم حسین جان سفارش منم بڪن. خندید هیچے نگفت رفت 🌹راوی: همسر شهید مدافع حرم التماس دعا هدیه کنیم صلواتی نثارارواح مطهرشان مْ
یڪرنگی پهن است بفرمایید ؛ لقمه‌ای با جرعه‌ای ... ماراهم دعوت کنید شهدا چه صبحی شود باشما بودن وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ (خبرگزاری شهرستان نجف آباد) 🆔https://eitaa.com/joinchat/1211891998Cea9163e782
🌸 فقط اخلاص 🌸 خداوند از مومن ادایِ تکلیف را می خواهد، نه نوع کار و بزرگی و کوچکی آن را... فقط و با دیدِ تکلیفی به وظیفه توجه کردن!
خیلی مخلصیم هرجا، هروقت کارهایتون کمی گره خورد مطمئن باشید ماکنارتان هستیم 🕊🌹🌴🌷🕊🌹🌴 لب به سکـــــوت بسته ام از نگاه بی ریای چشمانتان از دستان پاکتان که بر سینه نهادید و از شباهت راهتان که با پیمودید. دلم فریاد میکشد که اینجا سخن از عاشــــــقی❤️ است با فاصله ای به اندازه سه نـســــل.... گاهی نیم نگاهی شب جمعه بیادهمه شهدا صلوات مْ
🌷سید با ارتش به سربازی اعزام شد. دوران آموزشی‌اش را تهران بود. آن دوران مصادف بود با ماه مبارک .. تقریباً سید تمام شب‌ها را از فرمانده اجازه می‌گرفت و می‌رفت مراسمات حاج منصور در مسجد ارک. خوشحال بود و می‌گفت: الحمدلله سی شب ماه مبارک رمضان رفتم از فضای معنوی مسجد ارک استفاده کردم. روی دو تا نکته خیلی تاکید داشت. و ، می گفت من الحمدلله تو سربازی نماز شبم قضا نشد!! 🌷 اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم
⚠️از خیابان شهدا؛ آرام آرام در حال گذر بودم! 🌷🍃اولین ڪوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه ڪردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌷🍃دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه ڪردی؟ جوابی نداشتم و از از ڪوچه گذشتم... 🌷🍃به سومین ڪوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند! گفت: و در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌷🍃به چهارمین ڪوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم! ڪردی؟! برای خودت چه ڪردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌷🍃به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نڪردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌷🍃ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... ڪم آوردم... گذشتم... 🌷🍃هفتمین ڪوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در خطر لغزش و تهدیدشان میڪرد! را دیدم... از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌷🍃هشتمین ڪوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوڪی هم ڪنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میڪردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🌷🍃پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میڪردند،برایشان... ⚠️اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم ڪه با چه ڪردم! تمام شد... 💢 از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت...🚫 هم 🕊🌿 🌿🕊 ‎‌نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇮🇷🌷👇 .......🌹❤️🌹....... 📌 eitaa.com/khademin_noroshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | وقتی که از می گریزد 🌴 - - دوران 🌷 ،‌‌ جانشین فرمانده لشکر ۱۶ قدس گیلان مْ 🕊🌿 🌿🕊 ‎‌نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇮🇷🌷👇 .......🌹❤️🌹....... 📌 eitaa.com/khademin_noroshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خیلی مخلصیم هرجا، هروقت کارهایتون کمی گره خورد مطمئن باشید ماکنارتان هستیم 🕊🌹🌴🌷🕊🌹🌴 لب به سکـــــوت بسته ام از نگاه بی ریای چشمانتان از دستان پاکتان که بر سینه نهادید و از شباهت راهتان که با پیمودید. دلم فریاد میکشد که اینجا سخن از عاشــــــقی❤️ است با فاصله ای به اندازه سه نـســــل.... گاهی نیم نگاهی دراین لحظات بیادهمه شهدا صلوات مْ 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada
یڪرنگی پهن است بفرمایید ؛ لقمه‌ای با جرعه‌ای ... ماراهم دعوت کنید شهدا چه صبحی شود باشما بودن وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada
🌿 سرمایه ، گذشتن از همه چیزاست. برای گذشتن ازهمه چیز، بایدشبانه روز، وجودمان با خدا باشد، آنقدر باشیم که خدا از ما راضی شود. هدیه نثار ارواح مطهر همه شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada
خاطراتی از زندگی شهیده سیده طاهره هاشمی؛ دخترِ لایقِ شهادت... 🌼 |اهل مطالعه بود و همیشه می‌گفت: اگر برادران ما در جبهه‌ها می‌جنگند، جنگ ما با قلم است. 🌼 |هنوز به سن قانونی برا رأی دادن نرسیده بود، اما یه صندوق توی خونه درست کرد. بعد هم‌سن و سالهاش رو آورد؛ به صف شدند و رأى دادند. شاید می‌خواست از بچگی خودش و دوستاش رو توی مسیر انقلابیگری حفظ کنه. 🌼 |فرمان خودسازی امام برا رعایت مسائلی مثل نماز اول وقت، روزه‌های مستحبی، پرهیز از غیبت و دروغگویی، حفظ حجاب و... که صادر شد؛ طاهره یه جدول خودسازی برا خودش کشید و اونا رو انجام می‌داد. 🌼 |مادرش می‌گفت: طاهره بدون اینکه به کسی بگه دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها روزه می‌گرفت و فقط لحظه‌ی اذان مغرب بود که همه متوجه می‌شدند روزه بوده. 🌼 |یه کتابخونه توی مدرسه راه‌اندازی کرد، با هدف رسوندن کتابهایِ مناسب به دستِ هم سن و سالهاش. اونقدر هم خوب کار کرد که منافقین تحمل نکردند و کتابخانه رو آتش زدند. اما طاهره دوباره با جمع‌آوری پول از کسبه و اهالی شهر کتابخونه رو راه انداخت. 🌼 |تنها دختر چادری مدرسه بود. یه بار توی کوچه بازی می‌کردیم و با چادر نمیشد اون بازی رو انجام داد؛ حاضر نشد چادرشو در بیاره. وایستاد و بازی ما رو مدیریت کرد. شهید هم که شد هنوز چادرش محکم سرش بود. 🌼 |یه شب قبل از شهادت؛ خوابِ شهید بهشتی؛ یارانش و دو شهید دیگه رو دید. اونا بهش مژده شهادت دادند 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada
یڪرنگی پهن است بفرمایید ؛ لقمه‌ای با جرعه‌ای ... ماراهم دعوت کنید شهدا چه صبحی شود باشما بودن وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada