#دلنوشته برای
#شهید_جعفر_جعفری
💔دلم تنگ است، بغض دست گذاشته بر گلویم و دست بردار نیست. نفس_اماره و لوامه به جان هم افتاده اند و من با غل و زنجیر 🔥گناه در حسرت جا ماندنم ...
💢وقتی به این فکر می کنم که جعفر جعفری جوان ۲۵ ساله، تازه عروس و مسافر کوچک هنوز به دنیا نیامده اش را به خدا سپرد و گوش به فرمان رهبر، راهی سوریه شد و در ✨شب_قدر، سرنوشتش با شهادت ختم بخیر شد ،شرمنده می شوم.
💢داغِ دیدن پدر بر دل فرزند ماند و حسرت دیدن فرزند بر دل پدر .به قول 💥شهید_حججی گاهی برای رسیدن به چیزهای خوبتر باید از خوب ها گذشت اما وای بر من که اسیر شده ام در باتلاق بدها و هرچه دست و پا می زنم بدتر فرو می روم...
💢جعفرها می روند و دل بقیه را با خودشان می برند.شناگرهای ماهری هستند که در دریای ظلمت بر خلاف وابستگی های دنیا شنا می کنند و خودشان را به کشتی نجات حسین«ع» رساندند.اگر در حسرت روز عاشورا سوختند و با شنیدن 💫روضه بازار و اسارت دست هایشان مشت شد و نفس هایشان گرفت اما با 💫دفاع از حرم حضرت زینب دلشان آرام گرفت، خودشان را فدا کردندو نگذاشتند عاشورایی دیگر رقم بخورد..
💢آه که هرچه میگویم، غم بیشتر مهمان دلم می شود.من ِ از همه جا رانده ی تنها مگر جز حسین«ع» کسی را دارم؟
ای شهید می گویند حسین«ع» خوب و بد را باهم می خرد .می شود سفارش منِ بد را بکنی خوبِ ارباب و خواهرش....
💢راستی ، حالا فرزندت بزرگ شده، نمیدانم دلتنگی هایش را با قاب عکست شریک می شود یا سنگ_مزارت اما دعا کن شرمنده فرزندت نشویم...
#سالروز شهادت
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷
#دلنوشته
شبی که موشکها رفتند!
آن شب که موشکها با صدایی مَهیب از جا کنده شدند و سمت دیار کُفر رفتند، خیلیهامان با صدای زوزههایشان از خواب پریدیم و گیج و منگ به دنبال منبع صدا گشتیم!
نفسهایمان به شماره افتاد؛ با خود گفتیم: نکند سقفی فرو ریخت! نکند دزدی از دیواری پرید! نکند جایی منفجر شد!
اما وقتی خبر پرواز موشکها را شنیدیم و خیالمان از خودیبودن آنها راحت شد، استرسمان جایش را به غروری شیرین داد...
غروری که خون هزاران شهید برایمان به ارمغان آورد؛ غروری که دانایی و ذکاوت پدری دلسوز و باتدبیر برایمان آورد؛ غروری که شب بیداری و تلاش هزاران دانشمند در سنگر علم، برایمان آورد!
صبح فردا دیدیم مثل هر روز همه چیز آرام و سر جایش است. صدای حرکت ماشینهاست که هر کدام سمت کار و بارشان در حرکت روانند؛ صدای بچههای شادی است که سمت مدرسه راهیاند؛ صدای کِرکِرهی مغازهداری است که با شوخی و خنده دُکانش را باز میکند. صدای...
چقدر طعم شیرین امنیت به دلمان نشست؛ نه از خرابی خبری بود و نه از آوارگی؛ نه از شهید کفن کردهای، نه از شیون زنی خانهخراب و نه از کاسهی چه کنم!
همهجا خبر فتح و پیروزی بود. ایران با همهی تحریمها، اولین و قدرتمندترین کشور جهان شده است و کسی توان چپ نگاهکردن به مردمش را ندارد!
اکنون نمکنشناسی است اگر باز هم روزی صد بار حرف از گرانی بزنیم و یک بار شُکر امنیت و اقتدار نکنیم...
✍️ یاس
#وعده_صادق
#امنیت
#اقتدار
📌#خادمین_نورالشهداء
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🇮🇷🌹🥀🇮🇷🥀🌹🇮🇷
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
#دلنوشته
دلتنگ گذشت و ایثار مردان جنگم
پس از گذشت سالها از پایان #جنگ تحمیلی و دفاع جانانه ملت #ایران ، هر سال در #هفته_دفاع_مقدس نمی دانم چرا دلم هوای آن روزها را می کند.
اشتباه نشه ، دلم هوای #جنگ نکرده ، بلکه جنگ پدیده ای زشت و نفرت انگیز است که خیلی از عزیزترین دوستانم را از من گرفت ، اما دلم برای آن روزها که فضای #جبهه ها لبریز از #رفاقت ، همدلی ، #معرفت و عشق بود تنگ شده ، روزهایی که اول و آخر همه چی فقط #گذشت بود و #فداکاری.
راستش توصیف آن روزها خیلی مشکله و باورش هم برای ندیده های آن ایام سخت ، مثلا تو یکی از شبهای سرد زمستون سال 1360 که 50 تا #نوجوان و جوان بسیجی در منطقه #تنگه_کورک سرپل ذهاب جلوی بعثی ها ایستاده بودیم ، وقتی از کمین چهار ساعته توی برف برمی گشتم فانوس سنگر #احمد_دلاوری که بعدها در عملیات رمضان #شهید شد را روشن دیدم.
گفتم برم سری بهش بزنم ، حدسم این بود که داره #نماز_شب می خونه یا #قرآن و عبادت چون این یکی فقط اهل این مسائل بود.
سرم را از پتوی آویزون به ورودی سنگر داخل کردم دیدم #احمد گوشه سنگری که تنها جای نشستن درستی هم نداشت کز کرده ، گفتم چرا نمی خوابی ؟
گفت کجا بخوابم ، نگاه کردم #پتویی که باید خودش را گرم می کرد خیس آب #بارون شده ، هرچه اصرار کردم برو #سنگر بچه ها بخواب رضایت نداد که نداد و گفت اجازه نمی دهم بچه ها را #بیدار کنی.
#احمد خیلی جدی گفت: مبادا اینکار را بکنی ، گفتم آخه چرا ، گفت آخه بچه های اون #سنگر ممکنه از #خواب بیدار بشن و او آن شب را تا صبح توی سنگر #بیدار نشست.
حالا وقتی می بینم که راننده دو تا ماشین وسط #چهارراه پیاده شدند و سر اینکه کی زودتر بره با هم کتک کاری می کنند و یا تو صف #بانک سر اینکه نوبت منه ، کلی باهم جر و بحث می کنند دلم برای آن روزها خیلی تنگ می شه ، روزهایی که لحظه لحظه اش #خاطره بود و شیرینی، #معرفت و #برادری و #عشق حرف اول و آخر را می زد.
#تلنگر
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#دلنوشتـــــہ
دلـــــم تا برایت تنگ میشود
مینشینم
اسمت را
مینویسم
مینویسم
مینویسم
بعد میگویم
این همه او
پس دلتنگی چرا ...؟
#ابوالفضل_جبههها
#شهید_والامقام
#حاج_حسین_خرازی
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
💐🕊💐🌺💐🕊💐
#دلنوشته
#شهدایی
#بسم_رب_الشهدا
این روزها چقدر جای #شهدا خالیست .
جای کسانی که فدا شدند برای همنوعانشان و چه پایان #خوش و #جاودانی برایشان رقم خورد.
هنوز داغ #حاج_قاسم سرد نشده ، چقدر این روزها جایش #خالیست و لبخندهایش آتش به دل می زند .
دشمنانی که فکر می کردند با حذف او ، ثبات به جهان برمی گردد ، ببینند که بعد از آسمانی شدنت ، دنیا یک روز #خوش ندیده است و نخواهد دید.
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada