🌼🌺🍃🍂✨
🌺🍃🍂✨
🍃🍂✨
🍂✨
✨
✨✨همسر #شهید_مدافع_حرم_مرتضی_عطایی معروف به #ابوعلی :
اخرين مرتبهاي كه #مرتضي راهي شد 17 مرداد سال 1395بود. آخرين بار قبل از رفتن، خواب خاصي ديدم.
به #مرتضي گفتم ميخواهي بروي منطقه؟
گفت: نه كي گفته؟
گفتم من خواب ديدم نگرانم اسير شوي. نگرانم در شناساييها كه تنها هستي تشنج كني و بيهوش شوي و بعد هم اسير شوي....
نگران اسارتش بودم. #مرتضي خيلي تشنج ميكرد به خاطر حضور در #منطقه و موجهاي انفجار كه گرفته بود....
خوب ياد دارم آخرين مرتبهاي كه برگشت اسفند 1394بود. آن هفته سه بار تشنج كرد. يعني هر هفته سه بار اين حالت به ايشان دست ميداد. مرتضي سردرد ميشد و اگر قرصهايش را نميخورد بيهوش ميشد.....
آخرين باري كه راهي شد 17 مرداد 1395بود.
روز آخر كه ميخواست برود به رويش نياوردم كه ميدانم قصد رفتن دارد. اين بار آخر، اولين مرتبهاي بود كه از بچهها #خداحافظي كرد، از پدر و مادر من هم خداحافظي كرد. روز آخر ميدانستم كه ديگر او را نميبينم....
روحمان با یادش شاد.....
@khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
يک روز که در #پادگان_ابوذر بوديم، به اتفاق حاج آقا رفتيم به سمت #جبهه، آفتاب نزده بايد مي رفتيم.
چند نفراز #روحانيون همراه ما بودند و با يک خودروي سيمرغ حرکت کرديم؛ وسط هاي راه نرسيده به قصرشيرين خودروي مان خراب شد......
در بين راه آقاي اسداله بادامچيان آمد و حاج آقا را ديد وگفت: شماحاج آقا را برداريد وسريع ازاين جا برويد.......
ما رفتيم به #دشت_ذهاب و به آن جا که رسيديم نزديک اذان ظهربود.
بعداز نماز و ناهار حاج آقا بازديدي از #منطقه داشتند؛ از محورهاي نزديک به #ارتفاعات_بمو در منطقه #دشت_ذهاب، از تانک هايي که خود #شهيد_شيرودي شخصاً شکارکرده بود و آثاري درمنطقه بود که بازديدمي کردند......
معمولاً نزديک غروب که مي شد، مي آمديم به #پادگان_ابوذر اگرجاده تأمين بود برمي گشتيم به #کرمانشاه؛ چون گاهي وقت ها جاده ناامن بود.....
با وجود اين، تقريباً مي شود گفت که #شهيد_اشرفي هرروز به #جبهه ها سرمي زدند.....
بعضي اوقات با وجود آن که مراجعات دفترخيلي زياد بود، ولي درلابه لاي کار، #جبهه را در اولويت قرار مي دادند و رزمندگاني هم که با ايشان انس والفت داشتند گاهي مي آمدند به #نماز_جمعه.....
راوی: سردار مصطفی سلطانیان؛ از #محافظین #شهید_آیت_الله‘اشرفی_اصفهانی
@khademinekoolebar