eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
17.7هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
86 فایل
ادمین محتوایی جهت ارسال گزارشات و محتوا: @KhademResane_Markazi ادمین پاسخگو جهت ارتباط و سوال در مورد خادمی، کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر سردار زمانی که پسر دومم به‌دنیا آمد، کردستان بودند. پسر دومم چهل روزه بود که به نیشابور آمدیم. پانزده روز بعد جنگ ایران و عراق آغاز شده بود..... پس از مدت‌ها به منزل امده بود، به من گفت: حاج خانم جنگ ایران وعراق شروع شده می‌خواهم بروم منطقه..... تا این راگفت یک‌دفعه اشکایم ریخت. گفت: نه نشد، می‌خواهم مثل باشی مثل بچه‌هایم را بزرگ کنی، می‌خواهم زندگی کنی. می‌روم؛ ممکن است بیایم؛ ممکن است نیایم؛ شاید بشوم....... دلم محکم شد و زندگی جلو چشم‌هایم آمد...... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر سردار روزی يكی از زيباترين خاطراتش را از برايم اين‌گونه تعريف كرد: وقتي با موفقيت به اتمام رسيد. مرحوم با دفتر تماس گرفت و به ایشان اطلاع داد كه با موفقیت تمام شده و دشمن منهدم شده است. نيروها هم در حال برگشتن به عقب هستند..... صدای (ره) را از پشت تلفن شنيدم كه فرمودند: «اگر قابل باشم، در روز قيامت را قطعا می‌كنم....... با گريه و اشك اين‌ خاطره را برايم تعريف كرد...... روحمان با یادش شاد....... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 سردار مجید رضا حسین زاده یکی از همرزمان عنوان کرده بود که دلم برای دوستان شهیدم و خصوصا تنگ شده است و دوست دارم مثل او به برسم، در محافل دوستانه هم این موضوع را گفته بود خصوصا وقتی به سیستان و بلوچستان آمده بود، گفته بود از خواستم این جا محل شهادتم باشد و دلم هم گواهی می دهد که این آرزویم در این جا برآورده می شود.... روحمان با یادش شاد.... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 سردار مجید رضا حسن زاده؛ از هم رزمان زمانی که سردار جانشین نیروی زمینی بود، یک روز که به نیروی زمینی رفتم، برای احوال پرسی خدمت رسیدم پس از صحبت های اولیه، گفتم سردار صحبت از بازنشستگی شما به گوش می رسد قضیه از چه قرار است؟ فرمود: حسن زاده، درست است که سنم بالا رفته و موهایم سفید شده است ولی بازنشستگی، فکرم را مشغول می کند. خیلی از دوستان و رفقایم شدند و جوانی و عمرمان را در گذراندیم و در عین حال اگر باشیم و مرگمان ختم به نباشد، این سخت است؛ نه این گونه نیست که من در خواست بازنشستگی کنم بلکه تا روزی که و نیاز داشته باشد در لباس مقدسم پاسداری خدمت خواهم کرد..... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 محسن رضایی؛ فرمانده اسبق پس از ، وقتی قرار شد به جنوب شرق برود و در منطقه سیستان و بلوچستان، امنیت پایدار را پدید آورد؛ با وجود آن‌که سال‌ها بود حضور مستمری در کنار خانواده نداشت و فرزند ایشان، بزرگ و مستقل شده بود و نیز با وجود سن بالا، پذیرفتن چنین مأموریتی کار سختی به نظر می‌آمد درنگی کرد و سپس پذیرفت...... بعدها وقتی از ایشان پرسیده بودند که تأمل شما برای چه بود، گفته بود: من به ذهنم آمد با این همه نیازی که خانواده‌ام به من دارند، باید چه کنم؟ آن لحظه چهره (ره) جلوی صورتم آمد و من دریافتم که باید این کار را قبول کنم و به جنوب شرق بروم.... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 فرزند روزي که آقاجان را داخل ديدم، اصلاً احساس نكردم آن كفن است؛ فكر كردم احرام بسته.... تنها پدر ما نبود؛ پدر معنوي رزمنده‌‌‌‌ها و پاسداران خراسان بود؛ پدر سربازان گمنام قرارگاه حمزه(ع)، کودکان افتاده و معصوم بلوچ...... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 حسين اسلام‌فر؛ از خدام کشيک در عين صلابتی كه داشت، زماني كه پا به (ع)  مي‌گذاشت، واقعا با كمال خضوع و خشوع وارد می‌شد. همیشه برای كشيك از «در طلا» می‌آمد. قبل از آن‌جا كنار در طلا، روبه‌روی ايستاده بودم كه ایشان آمد. سلام و احوالپرسی كردم؛ سردار گفت: اجازه می‌دهی آقای اسلام‌فر بايستم؟ گفتم: اختيار داريد، شما هر زمان كه تشريف بياوريد در خدمت هستيم. چوب‌پَر را به ايشان دادم و پست را تحويل گرفت. اين كلام را به من گفت: شايد اين آخرين پستم باشد در اينجا....... واقعا به ايشان الهام‌ شده بود و به اين رسيده بود كه اين سفر آخر است و اين كه الان آمده، زيارت آخری است و اين آخرين خاطره من از اوست..... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : این وصیت نامه هاى شهدا که امام(ره) توصیه به مطالعه ى آن مى کردند، به خاطر این است که نمایشگر انقلاب درونی یک نفر است. هر کدام از این وصیت نامه ها را که انسان مى خواند، تصویرى از انقلاب یک نفر را در آن مى بیند و خودش منقلب کننده و درس دهنده است. ما باید این حالت را تعمیم بدهیم و این، ممکن است. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 قسمتی از وصیت نامه را در ادامه می خوانیم: از هرچه بود گذشتیم   از هر چه بودیم گذشتیم آنجا پشت بودیم و اینجا در پناه میز  دیروز دنبال بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود بوی ایمان می داد و اینجا بو می دهد  آنجا بر درب اتاقمان می نوشتیم: فرماندهی از آن توست  الان می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید  الهی باش تا گردیم کن تا از مسیر برنگردیم آزادمان کن تا نگردیم ....... @khademinekoolebar
قال الامام الحسين عليه السلام :  وَ لَتَنزِلَنَّ البَرَکَةُ مِنَ السَّماءِ اِلَی الرضِ حَتّی اِنَّ الشَّجَرَةَ لَتَقصِفُ مِمّا یَزیدُ اللّهُ فیها مِنَ الثَّمَرَةِ وَ لَتُوکَلُ ثَمَرةُ الشِّتاءِ فِی الصَّیفِ وَ ثَمَرَةُ الصَّیفِ فِی الشِّتاءِ وَ ذلِکَ قَولُهُ تعالی: «وَ لَو اَنَّ اَهلَ القُری آمَنوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الرضِ وَلکِن کَذَّبُوا حضرت امام حسین علیه‌السلام در بیان آنچه هنگام ظهور امام زمان علیه‌السلام رخ می دهد فرمودند: برکت از آسمان به سوی زمین فرو می ریزد، تا آنجا که درخت از میوه فراوانی که خداوند در آن می‌افزاید، می‌شکند. (مردم) میوه زمستان را در تابستان و میوه تابستان را در زمستان می‌خورند و این معنای سخن خداوند است که: (و اگر مردمِ آبادی‌ها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، برکتهایی از آسمان و زمین به روی آنان می‌گشودیم، لیکن تکذیب کردند الخرائج و الجرائح، جلد2 ،صفحه 849 @khademinekoolebar
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید #صبحتون_شهدایی @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : تضمین کننده ملت و سربلندی است. نظام جمهوری اسلامی امروز است...... 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در نهمین روز همراه و همنوا با @khademinekoolebar
قال الامام الحسين عليه السلام : لا یأمَن یومَ القیامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا حضرت امام حسین علیه‌السلام در بیان آنچه هنگام ظهور امام زمان علیه‌السلام رخ می دهد فرمودند: کسی در قیامت در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشت مناقب ابن شهر آشوب ج/4 ص/ 69 بحار الانوار، ج 44، ص 192 @khademinekoolebar
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید #صبحتون_شهدایی @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : سردار شهید این لشگر، که به حق میتوان گفت از ستارگان درخشان بود، با فقدان خود ما را داغدار کرد.... 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در دهمین روز همراه و همنوا با @khademinekoolebar
بسم رب الحسین(علیه السلام) باسلام خدمت اعضاء محترم کانال کمیته مرکزی خادمین شهدا ان شاءالله به مدد همه خادمین و رهروان راه شهدا در جوار بارگاه منور و ملکوتی و حضرت علیه السلام و حضرت علیه السلام و بارگاه مقدس امامین کاظمین و سامراء خواهیم بود. اگر توفیق بود هر روز طبق روال گذشته برنامه عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" را ادامه خواهیم داد. اما در صورت بروز مشکلات ارتباط اینترنتی؛ پس از برنامه روزانه کانال را ادامه خواهیم داد. خادمین بزرگواری هم که مشرف می شوند؛ لطفا امام و مقتدایمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" و نائب برحقشان حضرت آیت الله العظمی و و عزیز و تمامی و باشند و خادمین کمیته مرکزی را هم از دعای خیرشان فراموش نکنند..... ان شاءالله در رکاب حضرت "عج"؛ تحت فرماندهی حضرت آیت الله العظمی التماس دعا کمیته مرکزی خادمین شهدا @khademinekoolebar
قال رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : مَن رَدَّ عَن عِرْضِ أخِیهِ المُسْلِمِ وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّةُ اَلْبَتَّةَ. پیامبر مكرم اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمودند: هرکس آبروی برادر مسلمانش را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 14 @khademinekoolebar
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 (ره) : در راه خدا مسئله ای نیست که بشود با پیروزی در صحنه های نبرد مقایسه شود، خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 عرض ادب و احترام و تسلیت به ساحت مقدس امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در بیست و ششمین روز همراه و همنوا با @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 پدر - برای خودش یک تمام عیار بود. مأموران رژیم شناخته بودندش. هر بار با زیرکی از دستشان فرار می کرد. نزدیک تحویل سال نو همه رفقای هم ردیفش را سازماندهی کرد و برد حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) دسته دسته هر کدام را یک گوشه از صحن مستقر کرد. سال که تحویل شد نقشه اش را عملی کرد.... از هر جای صحن فریاد مرگ بر شاه بلند بود. مأموران سردر گم دنبال صدا می گشتند... -يک بار برايش پيغام دادند که بيا و دست از اين کارها بردار، اگر دستگيرت کنيم بلايي بر سرت بياوريم که از کارت پشیمان شوی..... در جوابشان گفته بود: «ما که خربزه خورديم، پاي لرزش هم می نشینیم. شما هرچه از دستتان بر مي آيد کوتاهي نکنيد؛ مثل ما که دست برنمی داریم.» روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 سردار محمد باقر لک زایی: -اوج تظاهرات مردمی بود. توی خیابان چهارمردان، فرزی و چابکی یک جوان حسابی نظرم را جلب کرد. یک پاکت پر از سه راهی و مواد منفجره دست بود..... شور و هیجان خاصی داشت. کماندوهای رژیم شاه که به جمعیت حمله ور شدند همه به سمتی فرار کردند و آن جوان هم..... گذشت و انقلاب پیروز شد. هنوز یاد آن جوان بودم. بالاخره یک روز دوباره دیدمش..... توی حیاط سپاه پاسدارن قم. اسمش را که پرسیدم گفتند: توی جبهه های جنوب، منطقه دارخوین مسئول واحد خمپاره انداز بود. بعد مدتی راهی جبهه شدم. هر وقت کسی از سمت دارخوین می آمد و احوال را می پرسیدم، می گفتند: با قبضه هاي خمپاره انداز، روزگار دشمن را سياه کرده... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 برادر سید رضا طباطبایی: خط داشت سقوط می کرد. پاتک سنگین دشمن برای بچه ها روحیه ای نگذاشته بود؛ نه سنگری بود و جان پناهی.... فقط چاله هاي کوچکي بود که از توي آنها به سمت دشمن تير اندازي مي کرديم. از شدّت آتش عراق همه زمين گير شده بودیم. توی حال خودم بودم که یکی از پشت سرم پرید توی سنگر و گفت: سيّد! چطوري؟ بود. خونسرد و با خنده پرسید: چه خبر خوش می گذره؟ از حال و روز بچه ها و خطی که داشت سقوط می کرد گزارشی دادم..... اوضاع را که دید گفت: برو آن سر خطّ و چند تا بگو و بيا..... من آن طرف و جواد هم از اين طرف. يکباره و با هم شروع کرديم به گفتن..... همین گفتن ها روحيّة عجيبي به بچه ها داد..... درگیری با دشمن قدرت بیشتری گرفت. چند تا آر.پي.جي زن شروع به شلیک کردند و هم تيربار به دست از سمت ديگر تیراندازی می کرد. چند تا نفربر و تانک را آر.پی. جی زنها زدند و جواد یک جیپ فرماندهی عراق را زد. خط سر پا ماند... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 سردار ابوالفضل شکارچی: شناختش از دشمن و تحرکاتش حرف نداشت؛ اگر در این مورد پیش بینی می کرد بی برو برگرد اتفاق می افتاد..... توی عملیات درست یک شب پیش از شروع پاتکهاي سنگين دشمن برای هماهنگی بیشتر با رفتیم مقر فرماندهی لشکر حضرت رسول. کارمان که تمام شد در راه برگشت رو به من کرد و گفت: امشب، جنگ سختي در پيش داريم..... حرفش را جدی نگرفتم توی خط نه آتشی بود و نه دشمن تحرکی داشت. به سنگر که رسیدم خواستم بخوابم گفت پوتین را در نیاور تا بعدا دنبالشان نگردی. امشب دشمن حتماً حمله مي کند! با اینکه به حرفش اعتقادي نداشتم، با پوتين خوابيدم..... دو، سه ساعتي نگذشته بود که خبر دادند دشمن از درياچة نمک عبور کرده و با چند گروهان از بچّه هاي گردان ولّي عصر (ع) در گير شده اند... خواب آلود و متحیر از پیش بینی جواد، راهی خط شدم. روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 برادر حسین بورانی باز هم بچه های تبلیغات بودند که با دم و دستگاه فیلم برداری شان آمده بودند و سراغ را می گرفتند.... اهل مصاحبه و فیلم برداری نبود..... هر بار به بهانه ای رد شان می کرد و از مصاحبه طفره می رفت. می گفت: من به این چیزها اعتقاد ندارم. گفتم: بگذار از تو فيلمي، عکسي، سخني، چيزي به يادگار داشته باشند چرا اين همه لجاجت؟ جواب داد: فيلم بردار اصلي و اوست که ناظر بر اعمال ماست، و همين براي ما کافي است...... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 برادر ناصر شریفی دم دمای غروب بود و موقع نماز. بي سيم چي داشت می خواند. از من خواست بی سیم را جواب بدهم تا او هم بخواند.... گوش به بي سيم، کنارش نشسته بودم. نماز عشاء را که خواست شروع کند صداي بي سيم در آمد. دویدم به سمت بی سیم. چند قدمی نرفته بودم که یک خمپاره خورد وسطمان. از موج انفجار گیج و منگ بودم. صدای حاج غلامرضا جعفری از پشت بی سیم می آمد..... را می خواست. سراغ جواد که رفتم پیدایش نکردم. غیبش زده بود. دور و بر را حسابی برانداز کردم. سینه خاکریز افتاده بود. غرق در خون...... بی سیم را گرفتم و گفتم: حاجی دیگر منتظر نمانید. رفت پیش ... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 پدر جنازه اش را که آوردند، رفتم کنارش نشستم و شروع کردم به درد دل کردن..... گفتم: بابا.... درست است که من پدرت بودم، ولي حقيقتاً تو برايم پدري کردي.... تو به ما عزّت دادي. ما بايد افتخار کنيم به تو. ما پنجاه، شصت سال رفتيم، نماز خوانديم، به خيالمان که کاري کرده ايم، اما وقتي شماها آمديد، ديديم ما هيچ نيستيم، هيچ ... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar