eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
18.6هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
3.4هزار ویدیو
87 فایل
ادمین محتوایی جهت ارسال گزارشات و محتوا: @KhademResane_Markazi ادمین پاسخگو جهت ارتباط و سوال در مورد خادمی، کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 برای بسیاری از ما ملاک های زندگی خوش آمدن یا بد آمدن دیگران است. و در واقع دیگران بیشتر از خودمان در ما زندگی می کنند..... در حالیکه اتصال شان فقط به ملاک های است و تحت تأثیر رأی و نظر دیگران نیستند. انسان در درجات معنوی هر چقدر بالاتر برود، منیت هایش پایین تر می آید...... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 اگر هوشیاری را از شما گرفتند و در مقابل چیزهایی ک ب اسم اسلام مطرح کردند دلیل و مدرک نخواستید و نگفتید کجای قرآن....؟ کجای حدیث....؟ کجای چنین مساله ای هست...؟ مطمئن باشید زاویه ای ایجاد می شود و هر روز این زاویه شاخه هایش باز تر می شود وبعد زمانی میرسد ک شما این را از دست خواهید داد.. روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 واما.. ما باید هرچه سریع تر را در سطح عموم ملت بالا ببریم چرا ک یک خطر اساسی ما را تهدید می کند وآن نسلی ست ک باید در آینده بدست او انجام گیرد و امروز خیلی از گروه های منحرف آن را بازیچه ی خودشان قرار داده اند و افکارشان مسموم می کنند و این را آماده میکنند که برای دوره های بعد بتوانند را به جهت خودشان برگردانند.... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 آیا وقتي ما در برابر قرار مي‌گيريم با زماني كه (ع) در مقابل خدا قرار مي‌گرفت يكسان است؟! با زماني كه (ع) يا (ع) در مقابل قرار مي‌گرفت يكسان است؟! اگر ما در هنگام ، همان خضوع و خشوع را داریم چه شده كه آنها دربرابر خداوند استكبار نمي‌ورزيدند و وقتی به مي‌افتادند دائماً مي‌ريختند تا جایی که زير پيشاني گل مي‌شد، ولی ما این چنین نیستیم؟ ✨دلیل نبود خضوع و خشوع در دعا، « » است. يكي از خطرناک‌ترين بيماري‌هاي كنوني جامعه ما «بیماری قساوت» است به طوري كه غالبا در برابر خشيت الهي ترس و خضوع و خشوع نداریم. تأكيد زيادي در وجود دارد که گريه قلب انسان را شست‌وشو و جلا مي‌دهد..... حتي در در روايات مکرر آمده است كه اگر فردی نمي‌تواند گريه كند، سعی کند يك قطره اشک از چشمش بيايد. براي اينكه اين فرد به مرور زمان ياد بگيرد چگونه بايد قلبش را شست‌وشو دهد. ما بايد عادت كنيم كه خضوع و خشوع در برابر خداوند را در خود ایجاد کنیم. اين‌ راهها تماماً به اين خاطر هست كه به مرور قساوت در ما از بين برود. روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 متاسفانه بعضی از مردم در همه جا را قبول دارند مگر در ، وقتی پای به میان می‌آید همه متخصص می‌شوند!!! روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
قال الامام الحسين عليه السلام : مَنْ اَحَبّنَا كَانَ مِنّا اَهْلَ الْبَيتِ حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: كسى كه ما را دوست بدارد، از ما اهل بيت است نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر، ص ۸۵ ح۱۹ @khademinekoolebar
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید #صبحتون_شهدایی @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : زماني که اين وارد مي شود، نه معلومات دانشگاهي دارد و نه عنوان و تيتر رسمي دارد، اما آنچنان در کار پيشرفت مي کند که به مقامات عالي ميرسد و شخصيت برجسته‌اي مي شود، شخصيت جامع‌الاطرافي که مثلا مي شود و بعد هم به مي رسد. ايشان اگر چنانچه به نمي رسيد، مقامات خيلي بالاتر - از لحاظ رتبه‌هاي ظاهري - را هم طي مي کرد.....  به نظر من و امثال او را بايد نماد يک چنين حقيقتي به حساب آورد، حقيقت پرورش انسان هاي بزرگ با معيارهاي الهي و اسلامي، نه با معيارهاي ظاهري و معمولي. به هر حال هر چه از اين بزرگوار و از اين بزرگوارها تجليل بکنيد زياد نيست و بجاست........ 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در سومین روز همراه و همنوا با دلباخته حضرت زهرا(سلام الله علیها) @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر كه آمديم، بچه ي دومم را حامله بودم. موقع به دنيا آمدنش، مادرم آمد پيشم. سرشب، را فرستاديم پي قابله. به يك ساعت نكشيد، ديديم در مي‌زنند. موقر و سنگيني آمد تو. از ولي خبري نبود.... آن نه مثل قابله‌ها، و نه حتي مثل زن‌هايي بود كه تا آن موقع ديده بودم. بعد از آن هم مثل او را نديدم. آرام و متين بود، و خيلي با جذبه و معنوي. آن‌قدر وضع حملم راحت بود كه آن‌ طور وضع حمل كردن براي هميشه يك چيز استثنايي شد برايم..... آن توي خانه ي ما به هيچي لب نزد، حتي هم نخورد. قبل از رفتن، خواست كه اسم بچه را بگذاريم. سال‌ها بعد، راز آن شب را برايم فاش كرد.... مي‌گفت: وقتي رفتم بيرون، يكي  از رو ديدم. تو جريان مشكلي پيش اومده بود كه حتما بايد كمكش مي‌كردم. كردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از يادم رفت. ساعت دو، دو و نيم شب يك هو ياد قابله افتادم. با خودم گفتم ديگه كار از كار گذشته، خودتون تا حالا حتماً يه فكري برداشتين...... گريه اش افتاد. ادامه داد: اون شب من هيچ كي رو براي شما نفرستادم، اون هر كي بود، خودش اومده بود.....   روحمان با یادش شاد....... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 صورتش را كه ديدم جا خوردم. اندازه چند سال پير شده بود. ساواكي‌ها يك دندان سالم هم توي دهانش باقي نگذاشته بودند؛ چند وقت مجبور شد دندان مصنوعي بگذارد. آن روز هر چه اصرار كردم برايم بگويد چه بلاهايي سرش در آورده‌اند، فقط گفت: چيز خاصي نبوده.  يك بار كه داشت براي چند تا از دوستانش تعريف مي‌كرد، اتفاقي حرف هايش را شنيدم. شكنجه‌هاي وحشيانه‌اي داده بودندش؛ شكنجه‌هايي كه زبان آدم گفتنش شرم دارد و قلم از نوشتنش عاجز است. او مي‌خنديد و مي‌گفت......  من گريه مي‌كردم و مي‌شنيدم.... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر گفت: مي‌خوام برم زاهدان، مي‌آي؟ گفتم: ماموريته؟ گفت: نه، مسافرته. مي‌دانستم توي بحبوحه به تنها چيزي كه فكر نمي‌كند، مسافرت است. خيلي پيله‌اش شدم تا ته و توي كار را در بياورم، ولي نشد. در لو ندادن اسرار، قرص و محكم بود. يك دبه روغن خريد. همان روز راه افتاديم. زاهدان، مرا گذاشت توي يك مسافرخانه، خودش رفت. هرچه اصرار كردم مرا هم ببرد، قبول نكرد. گفتم: پس منو چرا آوردي؟ گفت: اگر لازم شد، به‌ات مي‌گم. دو روز بعد برگشت؛ بدون دبه روغن. گفت: بريم. گفتم: بريم؟ به همين راحتي.... باز هر چه اصرار كردم بگويد كجا رفته، چيزي نگفت. تا بعد از آن راز را پيش خودش نگه داشت. بعد از ، يك روز بالاخره رضايت داد بگويد كه قضيه چه بوده است. گفت: من اون روز رفتم پيش ، از يكي از نامه داشتم براشون، دبه روغن رو هم براي ايشون برده بودم.... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر پسرم از روي پله ها افتاد؛ دستش شكست..... بيشتر از من هول كرد؛ بچه را كه داشت به شدت گريه مي كرد، بغل گرفت..... از خانه دويد بيرون؛ چادر سرم كردم و دنبالش رفتم. ماتم برد وقتي ديدم دارد مي رود طرف خيابان. تا من رسيدم به اش،يك تاكسي گرفت. درآن لحظه ها جلوي خانه پارك بود.... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar