eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
17.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
86 فایل
ادمین محتوایی جهت ارسال گزارشات و محتوا: @KhademResane_Markazi ادمین پاسخگو جهت ارتباط و سوال در مورد خادمی، کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زخمی شده اما فقط به فکر بچه های خط هست.. من مانشین نیستم... بچه ها فقط مهمات میخوان و ؛ ... فدای لب تشنه ات @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
هنگام قادر به تکلم نبود و حرف‌های خود را می‌نوشت... وقتی در حین عملیات، دشمن می‌زند، نعمت‌الله ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها می‌دهد و خودش بدون ماسک می‌ماند؛ وقتی در بیمارستان از او سوال می‌کنند چرا ماسک نزدی؟ در جواب می‌نویسد: . ماسک و لباس تا حدی دوام دارند، جائی که دارد ماسک چه کار؟ . نعمت این اواخر برای نوشتن کاغذ خواست و نوشت: « » پرستار گفت: «دکتر ممنوع کرده.» نوشت: «جیگرم سوخت.». دم دمای باز کاغذ خواست دو بیت شعر از عشقش به نوشت و شد آن کاغذ نوشته‌ها الآن دست مادر نعمت است... . نعمت درک درستی از رفتن داشت، وقت رفتن به مرگ لبخند می‌زد؛ مادر قهرمانش گفته بود: «او را با لباس دامادی‌اش دفن کنند.» اگر غرق به خون گردد تن من شود پیراهن من من اگر لب در صحرا بمیرم دل از برنگیرم @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر كه آمديم، بچه ي دومم را حامله بودم. موقع به دنيا آمدنش، مادرم آمد پيشم. سرشب، را فرستاديم پي قابله. به يك ساعت نكشيد، ديديم در مي‌زنند. موقر و سنگيني آمد تو. از ولي خبري نبود.... آن نه مثل قابله‌ها، و نه حتي مثل زن‌هايي بود كه تا آن موقع ديده بودم. بعد از آن هم مثل او را نديدم. آرام و متين بود، و خيلي با جذبه و معنوي. آن‌قدر وضع حملم راحت بود كه آن‌ طور وضع حمل كردن براي هميشه يك چيز استثنايي شد برايم..... آن توي خانه ي ما به هيچي لب نزد، حتي هم نخورد. قبل از رفتن، خواست كه اسم بچه را بگذاريم. سال‌ها بعد، راز آن شب را برايم فاش كرد.... مي‌گفت: وقتي رفتم بيرون، يكي  از رو ديدم. تو جريان مشكلي پيش اومده بود كه حتما بايد كمكش مي‌كردم. كردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از يادم رفت. ساعت دو، دو و نيم شب يك هو ياد قابله افتادم. با خودم گفتم ديگه كار از كار گذشته، خودتون تا حالا حتماً يه فكري برداشتين...... گريه اش افتاد. ادامه داد: اون شب من هيچ كي رو براي شما نفرستادم، اون هر كي بود، خودش اومده بود.....   روحمان با یادش شاد....... @khademinekoolebar