eitaa logo
سردار آسمانی
1.3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
104 فایل
🕊️ خادم الشهداء یعنی موقوفه شهدا شدن ویقینا این مدال خادمی می شود مقدمه زندگی...🍃 🎖به جمع خادمین شهداء استان تهران بپیوندید👇 @khademinostantehran پاسخگوی پیام های شما واحد برادران @khadem_Mlatifi واحد خواهران @khadem_shohada_A
مشاهده در ایتا
دانلود
یادت‌باشد_قسمت‌بیست‌ویکم_1.mp3
2.59M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ... ✨زندگینامه شهید مدافع‌حرم "حمیدسیاهکالی‌مرادی" 📕| قسمت بیست‌ویکم ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
📔| | قسمت‌صدو‌پنجاه‌و‌نه _ تو این وضعیت طلا نمیخوام. چیزای واجب تری لازم داریم! _ اذیت نکن! انتخاب کن. دوتا گزینه روی میزه: طلا یا ماشین ظرفشویی! _ همون طلا خوبه! رفتیم چندتا نیم ست دیدیم. بالاخره نیم ستی انتخاب کردی که هردو خوشمان آمد. گرفتیم و دیدیم. باید با تتمه حقوق یعنی پانصد ششصد تومان زندگی کنیم. _ نگران نباش پول بازم دستم میاد! فکرش رو نکن. _ ولی برای تولد معمولا یه چیز کوچیک میخرن! _ من چندتا بدهکاری داشتم که یدفعه حساب کردم! جعبه طلا را داخل کیفم گذاشتم. شاد بودم، شاد و سرحال. دیگر سنگینی محمدعلی را روی شانه ام احساس نمیکردم و اندوه از دست دادن تورا در قلبم. یکی دوبار گفته بودی انجا به تو نیاز دارند، اما من به پایت که میلنگید نگاه کرده و امیدوار که به این زودی ها خوب نشود. سوار ماشین شدیم و برگشتیم و از خانه مامان، فاطمه را برداشتیم. به مامان گفتی: «امشب بیاین خونه ما تولد عزیزه!» _ حواسمون بود، بعد از شام میایم. به خانه که رسیدیم گفتم: «آقا مصطفی با این بچه چه طوری شام درست کنم؟» _ با کمک هم، تو برنج بزار، من هم از بیرون کباب میگیرم، سبزی خوردن هم با من. اتاق را با سلیقه خودت مرتب کردی. ساعتی بعد برای نماز مغرب رفتی مسجد. مامانم اینها و برادرم و زن داداشم آمدند. تو که رسیدی شام خوردیم و بعد از شام، وقتی شیرینی و چای آوردم، نیم ست را آوردی و نشان همگی دادی. گردنبند را گردنم انداختی، اما گوشواره را گوشم نکردی«دلم نمیاد!» ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
خدا یا مرا پاکیزه بپذیر ...✨ |دعای مشترک شهید باکری وحاج قاسم| ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
بسم رب الشهدا و الصدیقین فراخوان مردمی خادمی شهدا برادر در اردوی راهیان نور غرب کشور در دو بازه: ✅ چهارم تیرماه لغایت دوازدهم تیرماه ✅ یازدهم تیرماه لغایت نوزدهم تیرماه علاقه مندان جهت شرکت در خادمی شهدا نام ونام خانوادگی نام پدر کدملی تاریخ تولد(روز، ماه، سال) شماره تماس ◀️ حداقل سن برای خادمی شهدا ۱۷ سال می باشد را در ایتا به شماره ۰۹۰۳۸۵۵۲۵۹۴ ارسال نمائید اولویت با کسانی است که زودتر ثبت نام نمایند. 🔻کمیته خادمین شهدا شهرستان اسلامشهر @khademinshohadaeslamshahr 🔻کمیته خادمین شهدا استان تهران @khademinostantehran
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر از منش این شهدا دور شدیم آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم معذرت از همه خوبان و همه همرزمان ما برای شهدا وصله ی ناجور شدیم ... ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
شهادت بخواهید برای آنانکه، ماندن، جان به لبشان کرده💔... ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
یادت‌باشد_قسمت‌بیست‌ودوم_1.mp3
1.23M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ... ✨زندگینامه شهید مدافع‌حرم "حمیدسیاهکالی‌مرادی" 📕| قسمت بیست‌ودوم ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
درعالم‌رویابہ‌شهیدگفتم‌چرابراۍ‌مادعانمۍ‌ کنیدڪه‌شهیدبشیم؟! شهیدگفت:مادعامیکنیم؛ براتون‌هم‌شهادت‌مینویسند ولۍ‌گناه‌میکنیدپاك‌میشہ... _ حاج‌حسین‌یڪتا🌿 @khademinostantehran
🥀مےشَوَدْ پِیڪَرِ مآهَـم ݩَرسَـد‌ْ دسـت‌ِکَسـے؟ @khademinostantehran
📔| | قسمت‌صدو‌شصت نشستی کنارم، شادی کردی و انگشتر را دستم کردی. به زن داداشم گفتم: «آبجی اگه توهم اجازه بدی شوهرت بره سوریه، برات از این کارا میکنه!» خندید و گفت: «نه این چیزا رو میخوام، نه اجازه میدم بره سوریه!» ........ نگاهی به اطراف میکنم، چه آرامشی دارد اینجا! کنار مزار رفقای شهیدت. درست است که برای ما گمنام اند، اما آنجا باهم دوستید و قهقهه مستانه می‌زنید. _ پانزده خرداد توی بهشت زهرا سالگرد بچه های گردان عماره. یعنی فردا! _ می‌خوای بری؟ _ حتما! صبحونه ام میدن. _ مصطفی، بگو صبحانه را ما می‌دیم! _ واقعا میتونی؟ _ آره، برو عدس بگیر خیس کنم تا فردا می‌پزم می‌بریم! صبح بود که گفتم، اما عدس را ساعت ۱ بعد از ظهر که از مسجد آمدی گرفتی. _ میخواستی از جایی بگیری که عدسش خوب باشه! _از آقا رحمان گرفتم. با این بدبختی مغازه اش رو راه انداخته به امید منو تو. از تهرون که نمیان ازش بخرن. من و تو باید بخریم! _چون به امید منو تو کسب و کار میکنه باید عدس ناپز بخریم؟ _بزار دوساعت بیشتر بجوشه! در همین حال تلفن زنگ زد، دوستم بود: «میای بریم استخر؟» رو به تو کردم: «محمدعلی را نگه می‌داری من برم استخر؟» _بله، مخصوصا که کم ورزش میکنی و استخون درد داری! _پس نگهش می‌داری ؟ _برو استخر، ولی محمدعلی رو بزار پیش مامانت! _پس پنج کیلو عدس دستت رو میبوسه، پاکش کن! _باشه! از استخر که آمدم نصفی از عدس هارا پاک کرده بودی و نصف دیگر آنجا بود. _پس چرا پاک نکردی آقا مصطفی! ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
🕊انسان در درونِ خودش زندانی است اما این زندانِ نفس را می‌توان آن همه وسعت بخشید که آسمان و زمین را در برگیرد ... |شهیدمرتضی‌آوینی| @khademinostantehran
❤️‍🩹| همان که چشمایش را در طلاییه جاگذاشت که ما جا نمانیم و جا ماندیم و از همت و راهش تنها بزرگراهش را شناختیم. ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran