هدایت شده از کانال خبری معراج شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اختصاصی
💐وداع با مادر
🔷تصاویر اختصاصی معراج شهدا از وداع با بانوی شهیده راه قدس معصومه کرباسی
🔹فیلم با کیفیت بالا
📎https://aparat.com/v/ywpujg2
📎https://youtu.be/VcX8RJtyWCk
🌹اینجامعراجشهداست 👇
@tafahoseshohada
هدایت شده از اداره آموزش آرمان رضوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بدون تعارف با بانوی تبریزی که با اهدای سرویس طلای میلیاردی خود حامی جبهه مقاومت شد
@Akharinkhabar | akharinkhabar.ir
هدایت شده از زیارت نیابتی
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از زیارت نیابتی
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از شهید محمدحسین حدادیان
1_13900318828.mp3
5.92M
.
🎼 #حریفت_منم
#الله_اکبر
#حریفت_منم
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄
لبیک یا صاحب الزمان (عج)
لبیک یا سید علی
══✼🍃🌹🍃✼══
#هیهات_من_الذله
#جهاد_بزرگ_برای_جهش_ایران
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄
☫ تسلای دل حضرت صاحب الزمان (عج) ، یاد امام (ره) و شهدا ، آن مردان بی ادعا #صلوات
...
https://eitaa.com/shahidhadadian74
هدایت شده از حسین ستوده۲
🍃🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺🍃
📢 ابرگروه براهین و قرارگاه عمار
برگزار میکند:
🌹 «همراه با شهدا تا آسمان» 🌹
روایتی از عاشقانه های شهدایی
با حضور همسر بزرگوار شهید
مدافع حرم حاج محمد بلباسی
"سرکار خانم محبوبه بلباسی"
با اجرای مجری توانمندصدا وسیما وگوینده خبررادیو،سرکارخانم فاطمه زحمتکش
📆 دوشنبه ۱۴۰۳/۸/۷
ساعت ۲۱/۳۰
برگزاری مصاحبه مجازی در ابرگروه براهین
برای عضویت در گروهها کلمات آبی رنگ زیر را لمس کنید👇
جهادتبیین ابرگروه( براهین )پاسخگویی به شبهاتمذهبی وسیاسی روز در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/925368339Ca1732dd521
🇮🇷گروه قرارگاه عمار
هدایت شده از شهید محمدحسین حدادیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 مصاحبهومستند کامل.
_مادر شهید محمدحسینحدادیان_
سخنگوی بخش خانههای مقاومت "بیوت المقاومه"
💭 و دعوت از عموم مردم کشور به پویش "ایران همدل"
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/2122383386C93164d6ab3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا، نزار تو دنیا غرق بشیم ...
#سید_حسن
هدایت شده از کانال قصه گویی لاله زار شهدا...🦋
✍امام خامنه ای مدّظله العالی :
امروزفضیلت زنده نگه داشتن نام، یاد و خاطره شهیدان کمتراز شـــ🌹ــهادتـــــ نیست.
#به وقت دلتنگی.. 💔
#رزق شهدایی
#شهیدمحمدحسین حدادیان 🕊️🌹
🕊زیارتنامه شهدا🕊
🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، السّلام عَلیکُم یا انصار مهدی عجّل الله، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#معرفی کانال اصلی شهید🔰
کانال رسمی شهید مدافع ولایت و امنیت
محمد حسین حدادیان
https://eitaa.com/shahidhadadian74
🌷 ولادت : ۲۳ دی ۷۴
🌷 شهادت : ۱ اسفند ۹۶
🌷خیابان پاسداران تهران توسط
دراویش داعشی صفت.
✨الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المومنین علیه السلام ...✨
هدایت شده از 🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم لحظه ترور امام جمعه کازرون
حجت الاسلام محمد صباحی دیروز توسط فردی به شهادت رسید
پس از پایان نماز، کلت کمری خود را که در یک پاکت نایلونی مخفی کرده بود مسلح می کند و پس از عکس های یادگاری دانش آموزان با امام جمعه که پایان می یابد، پشت سر امام جمعه رفته و از پشت به او شلیک می کند و پس از چند ثانیه نیز اقدام به خودکشی می نماید.
براساس اظهارات اعضای دفتر امام جمعه، هیچگونه خصومت شخصی در کار نبوده است و روحیه و اخلاق و منش امام جمعه همچنان که همه مردم کازرون می دانند، بسیار لطیف و مردم دارانه بوده است و هیچ کس ناراضی از دفتر خارج نمی شد.
نام و یادش گرامی
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
هدایت شده از پناهیان مشاوره
41.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺کلیپ | مومن نیستی اگر به مقدرات خودت راضی نباشی...
@panahian_moshavereh
هدایت شده از دومین دوسالانه جایزه ادبی شهید محمدحسین حدادیان
روایتهایی زنانه از قلب لبنان و در دل جنگ
روایتهایی بیواسطه،
با مصاحبه و قلم 📝 خانم رقیه کریمی
نویسنده و مترجم جبهه مقاومت ،
برگزیده اولین دوره
و داور دومین دوره
دوسالانه جایزه ادبی شهید محمدحسین حدادیان
🍃جنگ به روستای ما آمد 🍃
قسمت سوم
باورم نمیشد که با آن شلوغي و دود و ماشین های سوخته ای که بین راه جا خوش کرده بودند تا صور رسیده باشیم. به ورودی شهر که رسیدیم ناخود آگاه زیر لب صلوات فرستادم. انگار که بار بزرگی از دوشم برداشته باشند. باري كه داشت روي شانه هايم سنگینی می کرد. جان هشت زن و بچه کوچک که بی صدا در هم فشرده نشسته بودند و زیر لب دعا می خواندند. همه ساکت بودند و هر کدام از خواهرهایم یکی از بچه ها را محکم در آغوشش گرفته بود. انگار بچه ها هم فهمیده بودند که اوضاع مثل همیشه نیست. ساکت بودند. آن مسیر کوتاه برایم مثل یک سال گذشت. عبور از بین ماشین های سوخته ای که بین راه مانده بودند. خانه های ویران ... شوهرم همانجایی که گفته بود منتظر بود. کنار پل ورودی شهر . یعنی بدترین جای ممکن. اما من فقط همان جا را خوب بلد بودم. حالا دیگر همه چیز را به خودش می سپردم. از ماشین که پیاده شدم لبخند زد. مثل همیشه که می خواست دلشوره هایم را آرام کند. اینبار لباس روحانیت نپوشیده بود.
اجازه نداد حرفی بزنم. سریع سویچ ماشینش را به سمتم گرفت و گفت:
- با این ماشین برید. بزرگتره. بنزین هم زدم. خیالت راحت تا جبیل خونه مادرت می رسید .
خانه مادرم؟ جبیل؟ چرا خودم یاد آنجا نیفتاده بودم؟ از خانه که بیرون زدیم فقط می خواستیم که از روستا بیرون برویم و اصلا به اینکه کجا قرار است برویم فکري نكرده بوديم. باید به جبیل می رفتیم. خانه مادرم.
اما چرا می گوید بروید؟ مگر خودش نمی آید با ما؟
با نگرانی پرسیدم
- خودت با ما نمیای؟
سرش را تکان داد و گفت می دانی که نمی توانم. می دانستم از اینجا که برود نه لباس روحانیت می پوشد و نه لباس عادی. لباس جنگ می پوشد. نزديك بود بغضم بشكند. اما خودم را به زحمت كنترل كردم. همه داشتند با مردهایشان از شهر بیرون می زدند و حالا قرار بود من این زن و بچه ها را تنهايي و بدون هيچ مردی تا جبیل ببرم. خواستم بگویم نمی توانم. خواستم بگویم تنهایم نگذار. خواستم بگویم این زن و بچه ها را به چه کسی می سپاری و می روی؟ خواستم بگویم با ما بیا. لا اقل تا جبیل بیا. من نمی توانم ... اما نگفتم. فقط در سکوت نگاهش می کردم. یاد زن هایی افتادم که در کوفه با گریه جلوی شوهرهایشان را گرفتند. زن هایی نگذاشتند شوهرشان به حسین ملحق بشود. دل شوهر هایشان را لرزاندند . پاهایشان را. نه من نمی خواستم شبیه آنها باشم. یاد روز عاشورا افتادم. یاد مادر وهب مسیحی. یاد همسر جوانش. یاد روزی افتادم که برای اولین بار همسرم را دیدم. من همسر شهید بودم. همسرم در سوریه شهید شده بود. در القصیر و من مانده بودم ودختری شش ماه ماهه با نیازهای ویژه. زنی بیست و دو ساله و دختری مریض و ضاحیه. بعد از شهید دیگر نمی خواستم ازدواج کنم. اما همسرم را که دیدم دقیقا شبیه او بود. حرف هایش. رفتارش. فاطمه دختر مریضم را مثل دختر خودش می دانست. حالا یعنی باید برای دومین بار منتظر خبر شهادت همسرم می شدم؟ چرا تعجب کرده بودم؟ من که خوب می دانستم زنی که تصمیم می گیرد با یک رزمنده ازدواج کند خوب می داند باید هر لحظه منتظر خبر شهادتش باشد. باید قوی باشد. کم نیاورد. زن ها و بچه ها از ماشین بیرون آمدند. ریحانه دختر ۵ ساله ام بی خیال جنگ محکم پاهای پدرش را بغل کرد و زینب از بغل خواهرم می خواست خودش را بیندازد بغل شوهرم.
هنوز نگاه همسرم می کردم. هنوز مانده بودم سرگردان بین شهر صور و کوفه و کربلا ... من به همسرم احتیاج داشتم. در شرایط عادی تا جبیل چند ساعت راه بود. من تا حالا این همه رانندگی نکرده بودم. اصلا من از رانندگی خوشم نمیامد. همسرم مجبورم کرد که رانندگی یاد بگیرم . همیشه می گفتم خودت هستی. احتیاجی ندارم. می خندید و می گفت شاید روزی نباشم. باید بلد باشی. یعنی شوهرم این روزها را می دید؟ نمی دانم.
دست هایم را محکم گرفت بین دست هایش انگار که می دانست نگرانی عالم به جانم ریخته و حرفی نمی زنم :
- نگران نباش.
سرم را تکانی دادم و با دستانی که می لرزید سویچ ماشین را از دستش گرفتم .
جنگنده ها بالای سرمان بودند. شهر بوی دود می داد. صدای انفجار قطع نمی شد. هر کس به سمتی می رفت. باید به سمت جبیل می رفتم. بدون همسرم. از شیشه ماشین نگاهش کردم. انگار که برای آخرین بار بخواهم نگاهش کنم. لبخند می زد و دست تکان می داد. دخترها از ماشين صدايش مي زدند. خواستم لبخند بزنم. گریه امانم نمی داد ديگر.
ادامه دارد ...
راوی : زنی از جنوب لبنان
#زنانههاییازجنگ
https://t.me/jshmhh13399
https://eitaa.com/jashh2
https://eitaa.com/shahidhadadian74
2_144244932715172601.mp3
13.79M
#روایتی_زنانه_ازقلب_لبنان🕊️🥀
#قسمت_سوم
#جنگ_به_روستای_ما_آمد
✍ خانم رقیه کریمی
#قصه
#غزه
#لبنان
#مقاومت
#شهدا🕊️🥀
#باشهدا_گم_نمیشویم ...
#شهادت_هنر_مردان_خداست🕊️🥀
#اللهم_ارزقناتوفیق_الشهادت
#فی_سبیلک...🦋
#شهداعنایتی_به_دل_خسته_کنید🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
https://eitaa.com/khademshohada_110
@parvarestan_ir
هدایت شده از دومین دوسالانه جایزه ادبی شهید محمدحسین حدادیان
روایتهایی زنانه از قلب لبنان و در دل جنگ
روایتهایی بیواسطه،
با مصاحبه و قلم 📝 خانم رقیه کریمی
نویسنده و مترجم جبهه مقاومت ،
برگزیده اولین دوره
و داور دومین دوره
دوسالانه جایزه ادبی شهید محمدحسین حدادیان
🍃 جنگ به روستای ما آمد 🍃
قسمت چهارم
می دانستم که شاید این دیدار آخرین دیدار بین ما باشد. ماشین که به راه افتاد اشک هایم را پاک کردم. وقت گریه نبود. باید گریه را می گذاشتم برای وقتی دیگر. من باید این زن ها و بچه ها را سالم به جبیل می رساندم.
هنوز گیج بودم و اصلا نمی دانستم باید به کدام طرف بروم. جوان هایی کنار جاده خودجوش مردم را راهنمایی می کردند. قبل از اینکه به بزرگراه برسیم ماشین را به جاده فرعی انداختم. خیال می کردم اینطور سرعتمان بیشتر می شود و کمتر در ترافیک می مانیم. هنوز هم باورم نمی شود این من بودم که از آن سربالایی تند بالا کشیدم. بوی لاستیک و لنت سوخته پر شده بود توی ماشین. سرم گیج می رفت. خواهرم نزدیک بود بالا بیاورد. خودم هم تهوع شدید داشتم. بچه ها گریه می کردند. چاره ای نبود. آنروز فهمیدم در درون تمام آدم ها انگار آدم دیگری هم پنهان شده است. آدمی که فقط در شرایط سخت خودش را نشان می دهد. وقت ناچاری. باورم نمی شود این من بودم که با چند زن و بچه مثل راننده های حرفه ای مسابقات اینطور از دره و تپه بالا می کشیدم. بچه ها روی هم می افتادند و فکر کنم سر خواهرم جند باری به شیشه خورد. اما بچه ها را محکم بغل کرده بودند. بعد هم صدای جنگنده ها. باور می کنی؟ انگار گرمای عبور موشک از بالای سرمان را حس کردم. دقیقا نمی دانم کجا خورد اما دود و ترکش بود که به سمت ما می آمد. دقیقا مثل کشاورزی که به زمین شخم زده اش گندم می پاشد. جیغ دود گریه. وقت ایستادن نبود. وقت ترسیدن نبود. من باید از دل دود و آتش عبور می کردم و به بزرگراه می رسیدم. حالا در بزرگراه بودیم و من هنوز باورم نمی شد که این من بودم که از آن انفجار و دود و آتش و سربالایی تند ماشین را به جاده اصلی رساندم. چطور از هوش نرفتم؟ چطور همان جا ترمز نکردم و دست هایم را روی سرم نگذاشتم و جیغ نزدم؟ اصلا ماشین چطور چپ نکرد؟ نمی دانم ... بزرگراه جنوب - بیروت گاهی ترافیک سنگینی دارد. اما این بار شبیه هیچ ترافیکی نبود. از آن ترافیک هایی که شاید تا آخر عمرت شبیه آن را نبینی. اما نه ... در جنگ 33 روزه هم مردم همین طور از جنوب خارج شدند و دوباره پس از پیروزی با همین ترافیک سنگین به جنوب برگشتند. پیر مردی کنار جاده ایستاده بود و دست نوشته ای را با لبخند بالا گرفته بود. "با پیروزی و سربلند بر می گردید" این جمله را که دیدم بغضم شکست و آرام گریه کردم. چقدر به این جمله احتیاج داشتم. چقدر به این جمله احتیاج داشتیم. نه فقط من .. نه فقط خواهرهای من ... همه ما به این جمله احتیاج داشتیم تا روحیه هایمان بالا برود. من داشتم نگاه آن مردی می کردم که با ظاهر ساده و لباس های کهنه اش به تنهایی نقش بزرگترین روان شناسان عالم را برای ما اجرا می کرد. دل هایمان را محکم می کرد. ما می دانستیم که پیروز می شویم. ما می دانستیم که دوباره بر می گردیم. اما همه ما به این جمله احتیاج داشتیم. احتیاج داشتیم یکی به ما یادآوری کند. به اینکه با پیروزی بر می گردید. آن پیر مرد کنار جاده که بود؟ نمی دانم. اما آن لحظه برای تمام ما شبیه یک فرشته بود. فرشته ای که آمده بود تا دل های خسته ما را محکم کند.
ادامه دارد ...
راوي : زني از جنوب لبنان
#زنانههاییازجنگ
https://t.me/jshmhh13399
https://eitaa.com/jashh2
https://eitaa.com/shahidhadadian74
2_144244932715207304.mp3
8.45M
#روایتی_زنانه_ازقلب_لبنان🕊️🥀
#قسمت_چهارم
#جنگ_به_روستای_ما_آمد
✍ خانم رقیه کریمی
#قصه
#غزه
#لبنان
#مقاومت
#شهدا🕊️🥀
#باشهدا_گم_نمیشویم ...
#شهادت_هنر_مردان_خداست🕊️🥀
#اللهم_ارزقناتوفیق_الشهادت
#فی_سبیلک...🦋
#شهداعنایتی_به_دل_خسته_کنید🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
https://eitaa.com/khademshohada_110
@parvarestan_ir
هدایت شده از •| کانون فرهنگی ،قرآنی شهید حدادیان 🌹🕊️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊️🥀سلام خدا بر شهیدان🕊️🥀
هدایت شده از مؤسسه شهید عباس دانشگر
5.41M
💥❤️🔥می دونی کجا دلم سوخت؟
#شیخ_قمی
➖چرا این همه شهید داریم میدهیم؟
➖کی اسرائیل نابود میشه ؟
➖الگوی یحیی برای ما
➖تکلیف شرعی ما برای جبهه مقاومت
#شیخ_قمی
#جهاد_تبیین #جهاد_ادامه_دارد
#جبهه_مقاومت
#حزب_الله_زنده_است
#تامحو_اسرائیل_چیزی_نمانده
🇮🇷🇵🇸🇱🇧
@shahiddaneshgar
هدایت شده از کانال قصه گویی لاله زار شهدا...🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیاد شهید عزیز محمدحسین حدادیان🕊️🥀
🕊️🥀⚘زیارتنامه ی شهدا⚘🕊️🥀
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
https://eitaa.com/shahidhadadian74