پیامبر اکرم دختری تربیت میکند که
این دختر شایستگی آن را پیدا میکند
که پیامبر خدا بیاید دست اورا ببوسد!
...
این حاکی است که این دختر جوان
این زنی که وقتی از دنیا رفته بین هجده
سال تا بیستوپنج سال سن داشته..
اصلا در اوج ملکوت انسانی قرار داشته و یک شخص فوقالعاده بوده است. این نگرش اسلام به زن است.
#انساندویستوپنجاهساله📖
#وضعیت_قبل_از_انقلاب
✨استاد اخلاق و اسوه تهذیب نفس حجت الاسلام واله فرمودند:
شخصی میگفت آمریکایی ها وقتی به حرم می رفتند گاهی سگ خود را به همراه می بردند. به یکی از خادم ها گفتم چرا اجازه میدهید حیوان نجس العین به حرم وارد شود؟ گفت :مگر به آمریکاییها میشود امر و نهی کرد؟✨
کتاب اسوه تهذیب نفس ص82
عنوان ۱۱۷ اثر و کتاب از علامه آیتالله مصباح یزدی:
۱_اخلاق در قرآن (۳ جلد)
۲_ آذرخشی دیگر از آسمان کربلا
۳_ آزادی؛ ناگفتهها و نکتهها
۴_ اصلاحات، ریشهها و تیشهها
۵_ آفتاب ولایت
۶_ آموزش عقاید (۳ جلد)
۷_ آموزش فلسفه (۲ جلد)
۸_ آیین پرواز
۹_ اخلاق اسلامی
۱۰_ انسانشناسی در قرآن
۱۱_ نقلاب اسلامی و ریشههای آن
۱۲_ انقلاب اسلامی، جهشی در تحولات سیاسی تاریخ
۱۳_ ایدئولوژی تطبیقی
۱۴_ بزرگترین فریضه
۱۵_ بهترینها و بدترینها از دیدگاه نهجالبلاغه
۱۶_به پیشواز خورشید غرب
۱۷_ به سوی او
۱۸_ به سوی تو
۱۹_ به سوی خودسازی
۲۰_ پاسخهای استاد به جوانان پرسشگر
۲۱_ پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک (۶ جلد)
۲۲_ پرتوی از امامت و ولایت در قرآن کریم
۲۳_ پرسشها و پاسخها (۵ جلد)
۲۴_ پندهای امام صادق(علیهالسلام) به رهجویان صادق
۲۵_ پندهای الهی
۲۶_ پند جاوید (۲جلد)
۲۷_ پیام مولا از بستر شهادت
۲۸_ پیشنیازهای مدیریت اسلامی
۲۹_ تعدد قرائتها
۳۰_ تعلیقةٌ علی نهایة الحکمه
۳۲_ تماشای فرزانگی و فروزندگی
۳۳_ تهاجم فرهنگی
۳۴_ توحید در نظام عقیدتی اسلام
۳۵_ انقلاب اسلامی، جهشی در فرایند تحولات بینالملل
۳۶_ جامعه و تاریخ در قرآن
۳۷_ جامعیت قرآن
۳۸_ جامی از زلال کوثر(شخصیت حضرت فاطمه زهرا)
۳۹_جانها فدای دین
۴۰_ جرعهای از دریای راز
۴۱_ جنگ و جهاد در قرآن (۲ جلد)
۴۲_ جهانشناسی در قرآن
۴۳_ جوانان و مشکلات فکری
۴۴_ چکیدهٔ چند بحث فلسفی
۴۵_ چکیدهای از اندیشههای بنیادین اسلامی
۴۶_ حکیمانهترین حکومت: کاوشی در نظریه ولایت فقیه
۴۷_ حقوق و سیاست در قرآن
۴۸_ خداشناسی در قرآن
۴۹_ خودشناسی برای خودسازی
۵۰ _ در پرتو آذرخش
۵۱_ در پرتو ولایت
۵۲_ در جستجوی عرفان اسلامی
۵۳_ دروس فلسفه
۵۴_ دروس فلسفه اخلاق
۵۵_ دین و آزادی
۵۶_ رابطه علم و دین
۵۷_ راهشناسی در قرآن
۵۸_ راهنماشناسی در قرآن
۵۹_ راهیان کوی دوست
۶۰_ رساترین دادخواهی و روشنگری (شرح خطبه فدکیه) (۲ جلد)
۶۱_ ستگاران
۶۲_ رهتوشه (۲ جلد)
۶۳_ زن، نیمی از پیکر اجتماع
۶۴_ زینهار از تکبر!
۶۵_ سجادههای سلوک (۲ جلد)
۶۶_ سفر به سرزمین هزار آیین
۶۷_ سیری در ساحل
۶۸_ سیمای پیامبر اعظم(ص) در آینه نهجالبلاغه
۶۹_ سیمای سرافرازان (۲ جلد)
۷۰_؛سلسه مباحث اسلام، سیاست و حکومت
۷۱_ شرح الهیات شفاء (۵ جلد)
۷۲_ شرح برهان شفاء (۴ جلد)
۷۳_ شرح جلد اول اسفار اربعه (۲ جلد)
۷۴_شرح جلد سوم اسفار اربعه (۱ جلد)
۷۵_ شرح جلد هشتم اسفار اربعه (۲ جلد)
۷۶_ شرح نهایةالحکمه (۲ جلد)
۷۷_ عبرتهای خرداد
۷۸_ فلسفه اخلاق
۷۹_قرآن در آینه نهجالبلاغه
۸۰_ قرآنشناسی (۲ جلد)
۸۱_ فلمرو دین
۸۲_ کاوشها و چالشها (۲ جلد)
۸۳_ مباحثی پیرامون حوزه
۸۴_معرفتشناسی انتقادی
۸۵_ نظریه حقوقی اسلام (۲ جلد)
۸۶_ نظریه سیاسی اسلام (۲ جلد)
۸۷_ نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه
۸۸_ گفتمان روشنگر
نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم
۸۹_ نقش تقلید در زندگی انسان
۹۰_ یاد او (ذکر و ذاکران در کلام امیر مؤمنان)
۹۱_ مباحثی پیرامون عرفان
یاد تو
۹۲_ نجوای عاشقانه
۹۳_ شکوه نجوا
۹۴_ صهبای حضور
۹۵_طوفان فتنه و کشتی بصیرت
۹۶_عبرتهای خرداد
۹۷_ عروج تا بینهایت
۹۸_ فلسفه اخلاق
۹۹_ قرآن در آیینه نهجالبلاغه
۱۰۰_ قرآنشناسی (معارف قرآن ۶)
۱۰۱_ قرآنشناسی جلد (۲ جلد)
۱۰۲_ کاوشها و چالشها (۲ جلد)
۱۰۳_ کلمة حول فلسفة الاخلاق
۱۰۴_کیهانشناسی (معارف قرآن۲)
۱۰۵_ گفتمان روشنگر دربارهاندیشههای بنیادین
۱۰۶_ لقای الهی
۱۰۷_ مباحثی درباره حوزه
۱۰۸_ مباحثی پیرامون مسایل اعتقادی و اخلاقی
۱۰۹_ نظریه حقوقی اسلام (۲ جلد)
۱۱۰_ نظریه سیاسی اسلام (۲ جلد)
۱۱۱_ نقد و بررسی مکاتب اخلاقی
۱۱۲_ نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم
۱۱۳_ نقش تقلید در زندگی انسان
۱۱۴_ نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه
۱۱۶_ نگاهی گذرا به بسیج و بسیجی
۱۱۷_نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام
وقتی عمر پر برکت داشته باشی حاصلش میشود این ....
خداوند ضایعه فقدانش را بر ما جبران بفرماید😭😭💔💔
21.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یادش بخیر سال گذشته این موقع این مداحی چقدر با دل آدم بازی میکرد!
🔰 #حاج_محمود_کریمی
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🎥 یادش بخیر سال گذشته این موقع این مداحی چقدر با دل آدم بازی میکرد! 🔰 #حاج_محمود_کریمی
غمت هزار برابر به رخ کشید خودش را ...
#حاجقاسم...💔
•| #پاےدرسدل |•
|عَسَیأنتَكرَهُشَيئًاوَهُوَخَیرٌلَكُم...|
گاهی دعاهایمان و اصرار بر آن ،
خود گرهای بر زندگیمان میشود!
پس؛
دعا کن و "خیر" بخواه،
اما نھ آن خیری که تو فکر میکنی...! :)
#آیتاللهحقشناس
•🌱•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجمع میلیونی مردم عراق برای دومین بار پس از شهادت سرداران مقاومت در حال شکل گیری است.
پ؛ن؛ترامپ ومزدورانش خوب ببینن مردم عراق چطور علیه انها بیرون آمدن،وببینه چطور سرداران مقاومت در دل مردم عراق جای دارد
پیام تسلیت پروفسور محمد لگنهاوسن به مناسبت ارتحال فقیه عالیقدر حضرت آیتالله مصباح یزدی(رحمت الله علیه)
🔻🔻🔻
In His Name, Exalted
It is with a heavy heart that I humbly offer my sincere condolences to the Imam of this Age (may Allah hasten his appearance), the Leader of the Revolution (may Allah protect him), the family of our dearly departed one, colleagues, fellow students, and to all the Muslims. I should also offer condolences to all those non-Muslims who will miss his invitations to dialogue, and to all lovers of philosophy who find his place among them empty. May Allah ease the way on his journey home. How often he told me that he was preparing for this journey! May Allah grant those closest to him the strength to bear the loss. May He assist his colleagues and students in carrying on the work he encouraged through his example. He taught us piety and devotion, reasoned discussion and eagerness to learn new ideas, and the relentless pursuit of the Truth. May Allah grant joy to the soul of 'Allamah Ayatullah Misbah in abundance.
Hajj Muhammad Legenhausen
باسمه تعالی
باقلبی اندوهگین و خاضعانه تسلیت صمیمانه خود را به محضر امام عصر (عج الله تعالی فرجه) و رهبر انقلاب (حفظ الله)، خانواده عزیز سفر کرده، همکاران، دوستان دانشجو، و به همه مسلمانان عرض میکنم. همچنین باید تسلیت عرض کنم به غیر مسلمانانی که دعوتهای ایشان را به گفتگوها از دست خواهند داد و به همه دوستداران فلسفه که جای خالی ایشان را در بین خود خواهند داشت. ان شاء الله خداوند سفر آخرت او را آسان گرداند. ایشان مکرر به بنده میفرمودند که برای این سفر آماده میشوند! خداوند به نزدیکان او صبر بر فقدان عنایت کند. انشاءالله به همکاران و دانشجویان توانایی ادامه کارها با الگوگیری از او عنایت فرماید. ایشان به ما دلسوزی و ایثار، بحث استدلالی و شوق به آموزش عقاید جدید و پیگیری مداوم حقیقت را آموختند. خداوند روح علامه آیتالله مصباح (قدس سره) را شادی فراوان عطا فرماید.
حاج محمد لگنهاوسن
پیام تسلیت دکتر مایکل بهی
استاد برجستهٔ دانشگاه « لی های- پنسیلوانیا» به یکی از دانش پژوهان مؤسسه امام خمینی- رضوان الله تعالی علیه-
در خصوص رحلت علامه مصباح یزدی
«...من از شنیدن خبر فقدان آیت الله مصباح یزدی بسیار متاسف شدم. دعا می کنم خدا شخص دیگری را ترقی دهد که جای او را بگیرد. همه ما کاملاً به رحمت خدا وابسته هستیم.»
بسم الله الرحمن الرحیم
#من_زنده_ام
🔹قسمت_صد و نوزدهم
خدای من! تازه فهمیدم که اینها دکترها هستند که جارو به دستشان داده اند...
نگهبان بلا فاصله گفت:لِبسی النظارات وابسرعه عبری.(عینکت را بزن و زود دور شو)
عینکم بیشتر از آنکه چشم هایم را بپوشاند پیشانی ام را پوشانده بود.سوار آسانسور شده ودر طبقه ی پایین تر از آن بیرون رفتیم.وارد اتاقی شدیم که به نظر درمانگاه می رسید.گوشه ای ایستادم, گاهی سرم را به عقب می کشیدم تا بتوانم چیزی ببینم و موقعیت اطراف را درک کنم.سرفه های مسلول وپر درد تنها زبان اظهار وجودم بود.چرک وخونی را که از ریه به حلقم می آمد,با زجر ورنج به معده می فرستادم .صدای خس خس نفس های چند نفر دیگر را می شنیدم.از زیر عینک وبا چرخش زیاد گردن فقط چند زندانی را از زانو به پایین دیدم که با کفش های مندرس وپیژامه های نازک با فاصله از هم ایستاده بودند.صدای سرفه هایم هر چند لحظه یکبار سکوت را در هم می ریخت.گردنم را به عقب می کشیدم تا از زیر آن عینک لعنتی چیزی ببینم.سرگرم تقلا برای دیدن وفهمیدن بودم که مشت محکمی از پشت سر چانه ام را به سینه ام کوباند.صدای به هم خوردن دندان ها وفکم در گوشم پیچید.یادم افتاد که ((من یک ژنرال زن ایرانی مسلمان هستم پس باید مثل لقبم بزرگ باشم))!سرفه کنان عینک را از چشمانم برداشتم.دو نفر با همان هیبت وقیافه وسن وسالی که در راهرو دیده بودم در لباس زندانیان با عینک کوری آن طرف ایستاده بودند.اندام تکیده واستخوانی شان در آن لباس ها ,هیبت شان را بسیار رقت بار کرده بود.در ضلع دیگر اتاق,تخت بیمار ومیز کوچکی که مقداری گاز وپنبه وبتادین وچند ظرف خالی دارو روی آن چیده شده بود قرار داشت.آنها عینک بر چشم داشتند اما من بدون عینک به تماشای آنها ایستاده بودم.کلامی بین ما رد وبدل نمی شد.گاهی صداهایشان را صاف می کردند ومن در جواب آنها از ته دل سرفه ای می زدم.اطرافم را کنترل می کردم که در فرصتی مناسب خودم را معرفی کنم اما سر وکله ی نگهبان. پیدا شد وآن دو نفر را به جای دیگری برد ومن با میزی که روی آن پنبه وگاز بود تنها شدم.پنبه وگازها به من چشمک می زدند ومرا وسوسه می کردند که مقداری از آنها را در جیبم بگذارم.همه ی حواسم به آن میز بود.به دنبال یک فرصت طلایی بودم وبه هیچ چیز دیگر فکر نمی کردم.مدت زیادی بود که در محرومیت لوازم بهداشتی به سر می بردیم.از خودم پرسیدم این سرقت به چه قیمتی تمام خواهد شد؟مردد بودم.دست هایم را از جیبم در آوردم وبه حالت خبر دار ایستادم.دائما سر می چرخاندم وچشم می گرداندم;هیچ کس وهیچ چیزی که جنبنده باشد نظرم را جلب نکرد.با خودم درگیر شده بودم:
-نه این اسمش دزدی نیست,این به زور گرفتن ذره ای از حق خودمان است.
-اگر در حین انجام این کار دیده شوم,آن وقت چه خواهد شد؟
-اما اگر دیده نشوم ما صاحب چند رول پنبه وگاز خواهیم شدکه می توانیم با آن خیلی کارها بکنیم .فکر داشتن چند تکه پنبه وگاز باعث شده بود ضعفم را فراموش کنم.اگر چه سرفه امانم را بریده بود,دل را به دریا زدم با سرعت به سمت میز رفتم.مقداری پنبه را در یک جیبم چپاندم وسر جایم برگشتم.کسی نبود ومن هنوز فرصت داشتم. با دست دیگرم چند رول گاز در آن یکی جیبم چپاندم وخودم را کنار کشیدم اما با حرکت خودم به سمت میز وبرداشتن رول گاز تازه متوجه آینه ای شدم که روبه روی من قرار داشت واحتمالا برای کنترل زندانی در مواقع خلوت وتنهایی گذاشته شده بود اما در آن لحظه محموله ی گاز وپنبه آنقدر برایم ارزشمند شده بود که به چیز دیگری فکر نکردم.خدارا شکر به خیر گذشت وکسی مچم را نگرفت اما خودم با یک مچ مچ دیگرم را سفت گرفته بودم.
بدون اینکه دکتری مرا دیده باشد,همان کپسول همیشگی را دادند ومجبورم کردند آن را بدون آب قورت بدهم.آن کپسول از همان هایی بود که دوماه متوالی خورده بودم وهیچ خاصیتی از آنها ندیده بودم. به سمت سلول خودمان روان شدم.
صدای سرفه های خشکم خبر نزدیک شدنم را به خواهرانم وهمه ی همسایه ها می داد.تقریبا دو ساعت بود از سلول خارج شده بودم وهمه نگران ومشوش بودند.وقتی وارد سلول شدم مثل موش کور شده بودم.داخل سلول آنقدر تاریک بود که باید دقایقی می گذشت تا یکدیگر را پیدا می کردیم.با دیدنم دورم حلقه زدند وسؤال پیچم کردند:
-بيمارستان بيرون ازاينجا بود،خيلي از اينجا دور بود؟
-ازريه هات عكس گرفتن؟
-دارو چي دادن؟
-كسي روهم ديدي؟
پایان قسمت صد و نوزده ام
21.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی
🌹🌹🌹🌹
۱۳ دی ماه ۱۳۹۹
هیئت خواهران خادم الزهرا سلام الله علیها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
@khaharankhademozahra
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی سپهبد قاسم سلیمانی درباره امداد حضرت زهرا به رزمندگان در جبهه
@khaharankhademozahra