شهيد مصطفى احمدى روشن:
من در نطنز، با شب بیداری، با کار مضاعف،
با دوری از زن و بچه، با غنی سازی، با
پیشرفت در انرژی هسته ای، با یو سی اف،
با فلان فرمول شیمیایی و با نماز شب کنار
لوله های آزمایشگاهی، مشغول مبارزه با فتنه دیگری هستم!
آقا مصطفی نیستی ببینی بعد از ۴ سال غنی سازی ۲۰
درصد آغاز شد!
"محمد نصوحی"
#دیپلماسی_ذلت
بسم الله الرحمن الرحیم
#من_زنده_ام
🔹قسمت صد و بیست و یکم
صبح ها گاهی هنوز چشم هایمان را باز نکرده بودیم ،مریم از من میپرسید:
-آجی مگه به جان آقا قسم نخوردی ما فردا آزاد میشیم،پس چرا آزاد نشدیم.
من درحالی که سرم را روی بازوهاش می گذاشتم می گفتم: من گفتم فردا آزاد می شیم،حالا که امروزه،فردانیست،هر صدایی،هر نگاهی،هر حرفی می توانست نهال امید را پربار و کاروان امید را به حرکت در آورد.اصلا معتقد بودیم که ناامیدی شرک است.کسی که خدا دارد یعنی امید دارد .ما چوب خط های را به امید رسیدن فردامی شمردیم.همسایه عصبانی و ناراحت ما گاهی در مقابل این همه ابراز احساسات که حکایت از بی خبری و تنهایی ما داشت لگدی محکم به دیوار می کوبید و ما از شدت ترس و وحشت ناخودآگاه به دیوار مریض که باهاش قهر بودیم پرتاپ می شدیم؛دیواری که از آن سو مرتب صدای ضربه و ویتم گرفتن روی دیوار شنیده می شد و آن اسیر با حرف های دری وری خودش را سرگرم می کرد اما هیچ پاسخی از سمت دریافت نمی کرد.
زمستان دوباره با همه خشونتش به ما حمله ور شده بود.تن بی رمق مان توان تحمل سوز بادهای استخوان سوز را که از آن دریچه ی جهنمی بیرون می آمد نداشت .یک باردیگر که دچار تنگی نفس شده بودم و همگی به در و دیوار می کوبیدیم دکتر وارد سلول شد و بلافاصله با دستور او به درمانگاه اعزام شدم.اگر چه در درمانگاه هم اتفاق خاصی نمی افتاد اما برخلاف دفعه قبل که در
گوشه ای ایستاده بودم این بار در کنار همان میزی که پنبه و گاز روی آن گذاشته شده بود نشستیم ناتوانی ام در دم و بازدم کلافه ام کرده بود.دلم می خواست تا می توانم بدوم ،دلم می خواست شیشه های پنجره را بشکنم،دلم می خواست فریاد بزنم،فحش بدهم ،ناسزا بگویم و در این نفس های آخر هرچه که از دستم بر می آید انجام دهم.اما گروهبان قراضه دائم تهدید می کرد که تکان نخورم و همان جا بشینم ،دکتری غیراز دکتر راحتی و آبکی آمد و همان اسپری آسم را داد و سه پف زدم و رفت.دور و برم را وارسی می کردم تا شاید چیز با ارزش و به دردبخوری پیدا و بلند کنم.این بار حرفه ای تر و جسورتر از دفعه ی قبل شده بودم .هرچه چشم انداختم چیزی ندیدم.همین طور که به دور و برم نگاه می کردم؛تکه روزنامه ی مچاله شده ای را کنار میز دیدم که نمی دانم قبلا دور چه چیزی پیچیده شده و از بد روزگار گذرش به زندان افتاده بود.بی خبری من را حریص یک تکه روزنامه ی باطله کرده بود.دوباره مانور عملیات سرقت را شروع کردم.دور و برم را می پاییدم دست هایم را از خودم دور کردم و گردن تاباندم و چشم چرخاندم،در آینه روبه رو هم جز تصویرمن هیج تصویر دیگری منعکس نمی شد.بی توجه به تالاپ تلوپ ضربان قلبم خودم را به تکه روزنامه نزدیک کردم تا در چشم به هم زدنی آن را به جیب بزنم.از مهارتی که کسب کرده بودم هم خوشحال و هم ناراحت بودم.باز شک و تردید به دلم هجوم آورد اما خودم را تسلی دادم که:معصومه ناگریزی ،اینکه تکه زباله ی بیشتر نیست.مثل آفتابه دزدی است.
اما آقا می گفت:تخم مرغ دزد،عاقبت شتر دزد میشه.
از عاقبتم می ترسیدم اما از موفقیتی که به دست آورده بودم مسرور و در دل از ترس عاقبتم ناخوش بودم.به خاطر تکه روزنامه ای که آن را بسیار حرفه ای به جیب زده بودم،شتابزده و مضطرب وارد سلول شدم.قیافه ی خواهر ها نشان می دادکه در انتظار خبر یا چیز جدیدی هستند.خواهرها می دانستند از بعثی ها خبری به ما نخواهید رسید و شفا دست خداست.یواشکی تکه روزنامه را بیرون آوردم و همه دور آن حلقه زدیم.نوشته ها برایمان حکم نقاشی داشت.خدای من چقدر کلمه!چقدر حرف!چقدر خبر!هرچه به کلمات خیره می شدیم چیزی نمی فهمیدیم.حلیمه کمی زبان عربی می دانست و بهتر از ما می فهمید ؛ دورش جمع شدیم و به دهانش چشم دوختیم.کلمات را ریشه یابی کردیم.اسم ها ،فعل ها و حروف را جدا کردیم.از روی همین یک تکه روزنامه حوادث بسیاری را حدس زدیم اما به صحت و درستی آن یقین نداشتیم. برای ترجمه ی کلمات عربی
به همسایه عرب زبانمان که فقط گاه گاهی لگد می پراند هیچ امیدی نداشتیم.
بعد از بحث و شور بسیار زیاد که چند روزی به طول انجامید ناچار توافق کردیم از قیس کمک بگیریم.اما چگونه؟بازهم نمی دانستیم او چقدر مورد اعتماد است،آیا همان گونه هست که می گوید؟هرکس نظری می داد:او حسن نیت خود را ثابت نکرده است.قرار بود تیغ به ما بدهد که نداد.به قیچی راضی شدیم که نداد،حتی یک ناخن گیرهم نداد.
پایان قسمت صد و بیست و یکم
هدایت شده از علیرضا پناهیان
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎 الله اکبر!
🔹تا حالا به معنای مهمترین ذکر نماز دقت کردید؟
#تصویری
@Panahian_ir
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نالهی یا فاطمه در حرم افتاد
1_744691270.mp3
13.53M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۱۲
✨ نوع دفاع حضرت زهرا سلاماللهعلیها در برابر ولایت ، محدودهی ولایتمداری ما را کاملاً مشخص میکند!
بانویی که ؛
نه زن بودن ـ نه بارداری ـ نه مادر بودن ؛
مانع دفاع او از ولیّ معصومش نشد!
✦ دست و پایِ ما را، چه چیزی بند کرده است، که در ولایتمداری آنقدر ضعیف بودهایم،
که ولیّ معصوممان بیش از هزار سال است که منتظر یاری ماست؟
b2n.ir/692010
#استاد_شجاعی 🎤
@ostad_shojae
💐بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 💐
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى.
خدایا خود را به من بشناسان، زیرا اگر خود را به من نشناسانی فرستادهات را نشناختهام، خدایا فرستادهات را به من بشناسان، زیرا اگر فرستادهات را به من نشناسانی حجّتت را نشناختهام، خدایا حجّتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دین خود گمراه میشوم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌸عاشقِ نامِ حسینم و حسین مےگویم
🌸گل ڪہ بویم طَمَعِ عطرِ حسین مےبویم
🌸اهلِ عالم همہ مے گریدُ و جَنّٺ طلـبد
🌸مڹ رَواق حَرَمُ و قبر حسیڹ میجویم
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#عمار_انقلاب
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
#حدیث_روز
💠🔹امام صادق علیهالسلام⇩
《صاحِبُ النِّيَّةِ الصّادِقَةِ صاحِبُ القَلبِ السَّليمِ لأَنَّ سَلامَةَ القَلبِ مِن هَواجِسِ المَحذوراتِ بِتَخليصِ النِّيَّةِ لله فِى المورِ كُلِّها》
↫◄ كسى كه نیّت درست داشته باشد
دل سالم و پاک دارد
زيرا سالم داشتن دل از وسوسههاى
شيطانى به سبب خالص گردانيدن نیّت
در همه كارها براى خداوند است.
📗مصباح الشریعه، صفحه۵۳
🍂 #رذائل_اخلاقی 🍂
📛 دروغ
🌴 آیه 105 سوره نحل 🌴
🕋 إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ
⚡️ترجمه:
تنها كسانى دروغپردازى مى كنند كه به آيات خدا ايمان ندارند و آنان خود دروغگويانند
ذڪرروزچهارشنبہ:
🌻یاحیٌ یاقیوم🌻
اے زنده،اے پاینده
•﴿۱۰۰مرتبه﴾•
[ذڪرروزچهارشنبه به اسم حضرت موسے بن جعفروامام رضاوامام محمدتقے وامام علے النقی علیهم السلام است. روایت شده دراین روززیارت چهارامام خوانده شودڪه خواندن آن موجب عزت دائمے مے شود.]
💠السَّلامُ عَلَیڪُم یااَولِیاءَاللهِ،السَّلامُ عَلَیڪُم یاحُجَجَ اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪُم یانُورَاللهِ فی ظُلُماتِ الاَرضِ السَّلامُ عَلَیڪُم صَلَواتُ اللهِ عَلَیڪُم وَعَلی الِ بَیتِڪُمُ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ،بِاَبی اَنتُم وَاُمّی لَقَدعَبَدتُمُ اللهَ مُخلِصینَ،وَجاهَدتُم فی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتَّی اَتَڪُمُ الیَقینُ،فَلَعَنَ اللهُ اَعدائَڪُم مِنَ الجِنِّ وَالاِنسِ اَجمَعینَ،وَاَنااَبرَءُ اِلَی اللهِ وَاِلَیڪُم مِنهُم،یامَولایَ یااَبا اِبراهیمَ مُوسَی بنَ جَعفَرِِ،یامَولایَ یااَباالحَسَنِ عَلیَّ بنَ مُوسی،یامَولایَ یااَباجَعفَرِِ مُحَمَّدَبنَ عَلِیِِ،یامَولایَ یااَباالحَسَنِ عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدِِ،اَنامَولََی لَڪُم مُومِنٌ بِسِرِّڪُم وَجَهرِڪُم،مُتَضَیِّفٌ بِڪُم فی یَومِڪُم هذاوَهُوَیَومٌ الاَربَعاءِ،وَمُستَجیرٌبِڪُم فَاَضیفُونی وَاَجیرُونی بِالَ بَیتِڪُمُ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرین.
#ذڪرروز
#زیارت
[جــوانـاننسلظهوریم
اگربرخیزیم✊]
#مجله_مبتذل
● کلاس دوم راهنمایی که بود، مجلات عکس مبتذل چاپ می کردند. درآرایشگاه، فروشگاه وحتی مغازه ها این عکس ها روی درو دیوار نصب می کردند و احمد هرجا این عکس ها را می دید پاره میکرد. صاحب مغازه یافروشگاه می آمد و شکایت احمد را برای ما می آورد.
● پدر احمد رئیس پاسگاه بود وکسی به حرمت پدرش به احمد چیزی نمی گفت.من لبخندمی زدم. چون باکاری که احمدانجام می داد، موافق بودم. یک مجله ای باعکس های مبتذل چاپ شده بودکه احمد آنها را از هر کیوسک روزنامه ای می خرید. پول توجیبی هایش راجمع می کرد.
●هربار 20 تامجله ازچند روزنامه فروش می خرید وقتی می آورد در دست هایش جا نمیشد. توی باغچه می انداخت نفت می ریخت وهمه را آتش می زد. می گفتم:چرا این کار را می کنی؟
می گفت:این عکس ها ذهن جوانان را خراب می کند.
✍راوی:مادرشهید
#شهید_خلبان_احمد_کشوری
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣