eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.4هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
150 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
یکۍ‌از‌اسامۍ‌خدا‌جبّار‌هست جبّار‌یعنۍ " شکسته‌بند بسپاریم‌به‌خدا ترمیم‌میشه . . .❤️❤️ مگه نه!!؟؟
۲ ✿ درست شبیه «ایمان» که درجات و مراتبش، باهم فرق می‌کنند؛ مقام عزاداران حسین علیه‌السلام نیز، باهم مساوی نیست! هر چه عزادار؛ ـ مقامِ امام، ـ رابطه‌ی خودش با امام، ـ علّت قیام امام، و نقش عزاداری در تحکیم ارتباط او با امام را بیشتر بشناسد؛ ☜ مقامش در نگاه خدا بالاتر، و میزان نزدیکی و قُرب او به امام حسین علیه‌السلام بیشتر خواهد بود. _ برگرفته از کتاب «عزادار حقیقی» تألیف استاد محمد شجاعی @Ostad_Shojae
233579_718.mp3
6.77M
دعای هفتم صحیفه سجادیه با دقت تمام و به نیت سلامتی همگی بخونیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ 🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهم و العَنْ اعَدائهْم اجْمَعین بِه عَددِ ما احاطَ بِه عِلْمُک
🏝سلامی از قلبی گرفته به آسمان دلخوشی ... سلامی از چشمی به راه مانده به مسافری عزیز ... سلامی از جانی ملتهب به اقیانوس آرامش ... سلامی از نهایت تنهایی به پناهگاه عالم ... سلامی از بغضی گلوگیر به امن‌ترین شانه ... سلام مهربان‌ترین پدر ...🏝 ⚘وَأَلْبَسْتَهُمْ نُورَكَ، وَ رَفَعْتَهُمْ فِي مَلَكُوتِكَ، وَ حَفَفْتَهُمْ بِمَلائِكَتِكَ، وَ شَرَّفْتَهُمْ بِنَبِيِّكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ... و لباس نور بر اندامشان پوشاندي، و مقامشان را در ملكوتت بلند گردانيدي، و در پوشش و حمايت فرشتگانت درآوردي، و به پيامبرت كه درود تو بر او و خاندانش باد ـ شرافتشان بخشيدي،⚘ 📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
امام باقر ( ع)فرمودند : " حضرت آدم به خداوند عرض كرد : پروردگارا ! شيطان را بر من مسلط ساختي .در عوض براي من چيزي مقرر فرما. خداوند در پاسخ فرمود : اي آدم! بر تو مقرر كردم هر كدام از فرزندانت كه قصد گناه كند ، برايش چيزي نوشته نشود، و اگر انجام داد، برايش يك گناه نوشته بشود. هر گاه قصد كار خير كرد،برايش يك حسنه نوشته شود و اگر آن را انجام داد، برايش ده حسنه نوشته شود. عرض كرد : پروردگارا! برايم اضافه فرما! خداوند فرمود : براي تو مقرر كردم هر كدام از فرزندانت گناهي كرد و سپس آمرزش خواست، او را بيامرزم. عرض كرد : پروردگارا! برايم اضافه فرما! خداوند فرمود : براي فرزندانت توبه را مقرر داشتم تا آنكه نفس به گلوگاهشان برسد. ( مرگشان نزديك شود.) عرض كرد : پروردگارا! براي من بس است!" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌
|•وَكَفَىٰ‌بِاللَّهِ‌عَلِيمًا•| همــین‌بس‌که‌خـدااحـوال‌بنـدگانـش‌را‌میداند🌱 علاج‌دࢪدمشـتاقان طبیب‌عام‌نشناسـد مگرلیلےڪنددࢪمان غم‌مجنون‌شیدارا‌... :)♥️ سورھ‌نساء‌آیه70
روزے‌تو‌مے‌آیی‌ شہیدان‌بازمیگردند و‌آوینے‌روایت‌میڪند‌ فتح‌نهایی‌را✨♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💐 حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (ره) موضوع : چرا برای سایر ائمه اطهار (علیهم السلام) چنین مراسم‌هایی برگزار نمی‌شود⁉️ ✅ (علیه‌السلام)
مازپاافتاده‌ایم،افتادگان‌رادست‌گیر کزهوای‌جامِ‌مِی‌دراضطراب‌افتاده‌ایم : )!
⭕️ سید ابراهیم رئیسی؛ در بین صد چهرهٔ تاثیرگذار جهان از دید نشریهٔ تایمز البته اینم نتیجه ی ۸ سال تلاش بی‌شائبه‌ی دولت روحانیه 😁
ازکربلا‌که‌برگشت . . . ازش‌پرسیدم‌ " ازامام‌حسین'ع'چۍ خواستید؟ گفت " یک‌نگاه‌به‌گنبد‌حضرت‌ابولفضل‌'ع' کردم ؛ یک‌نگاه‌به‌گنبد‌سیدالشهدا'ع' ؛ فقط بهشون‌گفتم‌آدمم‌کنید :) - مادر‌شھید‌مدافع‌حرم‌مجید‌قربانخانۍ
گردآوری اصحاب امام زمان (عج) ✍ﻣﻔﻀّﻞ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﮔﻮﻳﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ : 🌷 ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻗﺎﺋﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺍﺳت 📖 ﺃَﻳْﻦَ ﻣﺎ ﺗَﻜُﻮﻧُﻮﺍ ﻳَﺄْﺕِ ﺑِﻜُﻢُ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺟَﻤِﻴﻌﺎ ً 👌ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭ ﻣﻜّﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺳﻔﺮ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻭ ﺷﻤﺎﻳﻞ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻧﺶ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﻮﺩ. ﮔﻮﻳﺪ ﮔﻔﺘﻢ: ﻓﺪﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺷﻮﻡ ﻛﺪﺍﻣﻴﻚ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮﻯ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺍﺑﺮ ﺳﻔﺮ ﻛﻨﺪ. 📖سوره بقره آیه۱۴۸ 📗 کتاب شریف کمال الدین شیخ صدوق/باب۵۸/صفحه۶۷۳/حدیث۲۴ أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج الساعه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ «هیهات» با صدای رضا هلالی آهای نوکر حسین، باید مثل حر باشی جلو واژه ستم، با یه یا علی پا شی تو با درد مردمت، باید آشنا باشی توی این سکوت تلخ، تو باید صدا باشی معنی لبیک یا حسین همینه؛ یاری خلق خدا معنای دینه ⏺ ⏪ صوت مذهبی ◀️  پادڪست مذهبی
کربلا برای ما یک شهر نیست، یک افق است،یک آرمان است، یک عَلم است، علمی که راه را از بیراه تمایز می‌بخشد، عَلمی که سایه‌ای بر سر در راه ماندگان رنجور است وعَلمی که دشمن از اهتزاز آن به استیصال می افتد‌....🏴
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#زمان_ظهور قسمت یازدهم ⬅️ در دولت امام عصر عجل الله فرجه👈نعمتی به خلق میدهندکه هرگز خلایق مانندآنرا
قسمت دوازدهم ⬅️ در حکومت امام زمان👈 آنقدر علم پیشرفت میکند که وسایل منزل و دیوار به انسان گزارش میدهند 📚بحار_ج۵۲_ص۳۶۵ غیبه نعمانی_ص۳۱۹ ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت59 ماشین در فاصله یکی دو متری‌اش ایستاد. بشری بخاطر نور چراغ‌های جلو، نمی
📓رمان امنیتی رفیق *** مجید با کلافگی بر زمین ضرب گرفته بود و لبش را می‌جوید. تا آن لحظه، تصور واضحی از دستگیری نداشت. گفته بودند اگر دستگیر شدید، فقط کمی وقت بخرید تا آزادتان کنیم؛ اما مجید تا آن لحظه نفهمیده بود خودش را در چه دردسری انداخته است. صدای باز شدن در اتاق را شنید و خواست برگردد، اما صدای مردانه‌ای شنید: - برنگرد! لحن صدا انقدر قاطع و محکم بود که مجید را سر جایش نگه دارد. در بسته شد و بعد، صدای قدم‌های منظم مرد که به صندلی مجید نزدیک می‌شد. دوباره همه چیزهایی که درباره مامورهای امنیتی و بازجوها شنیده بود جلوی چشمش آمد و باعث شد عرق سرد بر تنش بنشیند و لرز کند. نزدیک بود گریه بیفتد، به زحمت خودش را نگه داشت. سراپا گوش شده بود تا بفهمد مرد چکار می‌کند؛ هر آن منتظر بود مشت مرد بر صورتش فرود بیاید؛ اما صدای کشیده شدن پایه‌های صندلی را بر زمین شنید. گویا مرد یکی از صندلی‌های پشت میز را عقب کشیده و نشسته بود. دوباره صدای مرد را شنید: - سلام آقا مجید! احوال شما؟ مجید در صدای مرد اثری از خشونت نمی‌دید؛ اما صلابت در آن موج می‌زد. با این وجود باز هم می‌ترسید. مجید زبانش را بر لبان خشکش کشید و با همان صدای مرتعش به التماس افتاد: - آقا به خدا من کاری نکردم. من نمی‌دونستم توی اون ساک‌ها چی بود. غلط کردم. شکر خوردم. بذارید من برم، من بی‌تقصیرم. من طاقت کتک خوردن ندارم. باور کنین من هیچکاره بودم... صدای مرد ملایم‌تر شد: - باشه بابا! چرا هول می‌کنی؟ مجید دیگر حرفی نزد و گوش تیز کرد تا ببیند حرکت بعدی مرد«که کسی جز کمیل نبود» چیست. صدای قدم زدن کمیل را شنید که به او نزدیک می‌شد. ناگاه دستی روی شانه‌اش حس کرد و از جا پرید. کمیل آرام گفت: - آروم باش پسر! چرا انقدر ترسیدی؟ کاریت ندارم که! بغض مجید شکست. چه حال ترحم‌برانگیزی داشت! نالید: - آقا تو رو خدا نزنین! کمیل که دید مجید با این حجم اضطراب الان است که از هوش برود، دستش را بر شانه مجید فشرد و یک لیوان آب برایش ریخت: - کسی قرار نیست تو رو بزنه. از تو گُنده‌تر هم بدون زدن حتی یه پس‌گردنی مُقُر میان، تو که جای خود داری. پس الکی نترس! مجید لیوان را با ولع گرفت و یک نفس سر کشید؛ اما از اضطرابش کم نشد. کمیل گفت: - آخه دانشجوی مملکت رو چه به حمل بمب دست‌ساز؟ پسر خوب! تو الان باید سر درس و مشقت باشی و برای امتحاناتت آماده بشی، نه این که بخوای با سرویس‌های معاند همکاری کنی و برای خودت پرونده درست کنی!
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت60 *** مجید با کلافگی بر زمین ضرب گرفته بود و لبش را می‌جوید. تا آن لحظه
📓رمان امنیتی رفیق گریه مجید بیشتر شد. کمیل دوباره روی صندلی نشست و آه کشید: - هرچند با کاری که امثال تو توی دانشگاه کردن، بعید می‌دونم حالاحالاها بشه اون‌جا امتحان برگزار کرد. راستی، می‌دونی چقدر خسارت وارد شده به دانشگاه؟ مجید اشک‌هایش را پاک کرد و جواب نداد. کمیل گفت: - نزدیک سه میلیارد تومن! می‌فهمی؟ سه میلیارد تومن خسارت، اونم به یه دانشگاه دولتی. تازه معلوم نبود اگه اون کوکتل‌ها رو ازت نمی‌گرفتیم، چندتا سالن و دانشکده دیگه رو باهاش آتیش می‌زدین. دوباره ناله مجید بلند شد: - آقا به خدا من خبر نداشتم! نمی‌دونستم توی اون ساک چیه؟ کمیل: پس چرا بردیشون توی دانشگاه؟ مجید: رفیقم گفت. گفت می‌خواد بره خوابگاه بمونه، خرت و پرت‌هاش رو براش ببرم. کمیل: رفیقت کی بود؟ مجید ساکت ماند. کمیل به وضوح می‌فهمید مجید دارد داستان سر هم می‌کند و حالا هم دنبال یک اسم ناآشنا می‌گردد برای رد گم کردن. سوالش را بلندتر تکرار کرد. مجید صورتش را با دستانش پوشاند و شقیقه‌هایش را فشار داد. باید تا ته این دروغ را می‌رفت. قبل از این که حرفی بزند، کمیل از پوشه جلوی دستش تصویر صدف را بیرون آورد و آن را مقابل مجید گرفت: - این دختره رو می‌شناسی؟ رنگ مجید مثل گچ شد و چشمانش گرد. اصلا بلد نبود حالات درونی‌اش را پنهان کند؛ انقدر که حتی لازم نبود زبانش بچرخد؛ با زبان بدن همه چیز را لو می‌داد. با این وجود، به زبان انکار کرد: - نه! نمی‌شناسمش! آقا به خدا من شورشی و اینا نیستم! کمیل صدایش را بالا برد: - انقدر برای من قسم دروغ نخور! یه سوال ازت پرسیدم، اینو می‌شناسی یا نه؟ مجید: از کجا بشناسمش آقا؟ کمیل: می‌خوای بهت بگم از کجا؟ از خونه رفیقت حسام! تو فکر کردی با یه مشت گاگول طرفی؟ مجید به لکنت افتاد: - حـ...حسام...ک...کیه؟ مـ...من نـ...نمی‌...شناسمش... . کمیل این بار علاوه بر بلند کردن صدا، دستش را هم روی میز کوبید: - دروغ نگو به من! شماها توی اون خونه بودین، اسنادشم موجوده! پس خودت رو به اون راه نزن آقا پسر! تو هنوز نفهمیدی چقدر پرونده‌ت سنگینه؟ با این کارا هم داری سنگین‌ترش می‌کنی! مجید فشار عصبی را بیشتر از این نتوانست تحمل کند، عاجزانه فریاد زد: - خب بودیم که بودیم! جرمه؟ اصلا به من چه که این صدف چه کره خریه؟ کمیل پوزخند زد: - آهان! حالا شد! پس اسمش صدفه! می‌دونی این دختر خانوم الان کجاست؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا