eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.4هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
150 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹قسمت چهل و هفتم خبرهای ضد و نقیضی درباره جنگ به گوش می رسید و حملات وحشیانه رژیم بعث به غیرت و همت مردم بی دفاع شهر چنگ می انداخت. هر روز خبر ویرانی یک تکه از شهر به گوش می رسید. قلبم شکسته بود. یاد کوچه و خیابان‌ها، یاد گل های کاغذی، یاد روزهای آباد آبادان دلم را می سوزاند. از فامیل بی خبر بودیم. جنگ را باور نکرده بودیم. همه منتظر بودیم مثل یک بازی به زودی سوت پایان به صدا در آید. همه چیز به طرز غیرقابل باوری تغییر پیدا کرده بود. در میان تمام دغدغه ها و دردهایم، نگرانیم برای بچه های پرورشگاه از همه چیز بیشتر بود. باید به آبادان برمی‌گشتم. این شهر چه ویران و چه آباد، شهر من بود. مرتب به رحیم می گفتم باید به آبادان برگردم. او عصبانی می‌شد و می‌گفت: دختر، آبادان دیگه جای تو نیست، جنگه، معصومه می فهمی؟ جنگ دیگه مانور نیست، کار فرهنگی نیست، جنگه. با وجود این حرفها مصمم تر از قبل به آبادان فکر می کردم. عذاب وجدان لحظه‌ای در من خاموش نمی شد. هر روز به دنبال راهی می گشتم که خودم را به آبادان برسانم. زیر باران گلوله تردد در جاده ی آبادان _ اهواز به سختی انجام می‌گرفت. ماشین ها سرباز می بردند و جنازه ی آنها را پس می آوردند. راهی برای بازگشت من نبود. یک روز صبح سلمان با یک اتوبوس و تعداد زیادی مسافر به اهواز آمد و با ایما و اشاره مشغول صحبت با رحیم شد. رحیم داخل اتوبوس رفت و نیم نگاهی به مسافر ها انداخت و بیرون آمد. من از بیرون نگاه می کردم. همه مسافران زیر پوش سفید آستین کوتاه به تن داشتند. بعضی‌ها که با تکه ای پارچه چشم هایشان بسته شده بود، سرها را به عقب می کشیدند تا بتوانند از زیر چشم‌بند چیزی ببینند. از سلمان پرسیدم: این مسافرا چقدر غیرعادی ان. اینا کی ان؟ گفت: اسیرن. اسیری یعنی چه؟ یعنی عراقی ان. تو جبهه ی خرمشهر به اسارت گرفته شدند. چرا چشماشون رو بستین؟ چرا فقط زیرپوش تنشونه؟ چرا انقدر ترسیدن؟ اینا تا آخرین نفس با ما می جنگن و وقتی به ما میرسن،خودشون لباسشون رو می کنن و با التماس "دخیل الخمینی" میگن و تسلیم می شن. حالا هم نه گرسنه نه هستن و نه تشنه، فقط به خاطر مسائل امنیتی چشماشون رو بستیم. هر کدومشون هم که روی یک صندلی نشستن. با تعجب گفتم: مگه روی هر صندلی چند تا آدم می شینه؟ خلاصه با اصرار و التماس به سلمان، توانستم بعد از ظهر، با همان اتوبوس اسرای عراقی که کار تخلیه اطلاعات آنها توسط بچه های خودی به پایان رسیده بود، با کمی جابه جایی، با آقای سید مسعود حسینی نژاد که با یک ژ۳ روبه‌روی اسرای عراقی ایستاده بود، کنار سلمان که راننده بود بنشینم و راهی آبادان شوم. سلمان در مسیر اهواز _ آبادان مرا آماده ی برخورد با صحنه های دلخراش بسیاری می کرد. برایم از کوچه های پر خاطره می گفت که حالا بمباران شده بودند. از شهر که پر از زخمی و غبار آلود بود. گوش هایم انگار سنگین شده بودند. هر چه می گفت، می گفتم راست می گی؟ نمی‌توانستم حرفه‌ای سلمان را باور کنم. سلمان می‌گفت: مادر و مریم آبادان نیستند. به ماهشهر رفته اند تا شدت بمباران ها کمتر شود. کسی خانه نیست. بعضی وقتها آقا سری به خانه می زند، اما من، محمد، رحمان، احمد، علی و حمید همه اینجا هستیم. فقط هرجا می روی ما را بی خبر نگذار. سلمان از اخبار جبهه ی خرمشهر و پشت جبهه و ستادهای مردمی و پشتیبانی و دوستانم گفت ولی از بچه های پرورشگاه بی خبر بود... پایان قسمت چهل و هفتم
📌خدا می‎گوید: بهشت رفتنِ شما انتخاب من است، امّا دوزخ، انتخاب خودتان است. پس این را بدانید خدا می‎خواهد همه را به بهشت ببرد، ما خودمان هستیم كه نمی‎خواهیم به بهشت برویم و جهنّم را انتخاب می‎كنیم. ✳️البتّه خدا مرتبه بالاتر از بهشت را هم برای ما می‎خواهد و آن قرب به خود او است؛ البتّه بهشت مراتب دارد و آن مراتب هم به حسب عبودیت می‎باشد، امّا این ما هستیم كه فرار می‎كنیم و دور می‎شویم. 📛پس نگویید كه چرا خدا ما را به جهنّم می‎برد؟ خدا نمی‎خواهد تو را به جهنّم ببرد، تو خودت می‎خواهی به جهنّم بروی پس جوابش را هم باید خودت بدهی؛ یعنی جهنّمی‎ها باید جواب بدهند كه چرا به جهنّم می‎روند، چون خدا كه نمی‎خواهد كسی را به جهنّم ببرد. 📝 حاج آقا مجتبی تهرانی 📚 کتاب خطبه فدك
🔷 حکم خواندن رمان های عاشقانه💗 ⁉️سوال: خواندن رمان‌هایی که در آن بعضی مسائل عاشقانه بی پروایانه بیان می شود برای نوجوانان چه حکمی دارد ؟ ✅ پاسخ: ⬇️⬇️ ✍در صورتیکه مطالعه این کتاب ها به قصد لذت باشد و یا اگر انسان بترسد با مطالعه آنها به آلوده شود، است و در غیراینصورت جایز است هر چند در اینگونه موارد توصیه می شود چون غالبا خواندن اینگونه کتابها برای نوجوانان منجر به گناه یا از خدا می شود از کتاب هایی با داستانهای مناسب سن خود استفاده کنند. 👌مراقب باشیم چه چیزی را به عنوان خوراک فکری، استفاده می کنند. 📚سایت آیت الله خامنه ای/احکام نوجوان
🔸️امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمودند: تمام پلیدی‌ها در خانه‌ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است. ▪️ شهادت حضرتش تسلیت باد ...
🔴رهبر معظم انقلاب: دعا، توسل و استغفار برای دفع بلا، اهمیت معجزه‌واری دارد. ♦️همه آنچه برای مقابله با گفته شد در حکم ابزار است و آنچه به این ابزارها، جان و روح می‌بخشد پروردگار متعال است که باید با دعا و تضرع، نظر لطف الهی را که همواره شامل حال ملت ایران بوده است، برای عبور از این گردنه نیز جلب کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سامرا در دل خود داغ فراوان دارد هر شبش منظره شام غریبان دارد با خودش ماتم آن خانه و زندان دارد یک طرف خاطره گنبد ویران دارد سامرا شهر عجیبی ست خدا می داند سامرا مهد غریبی ست خدا می داند تو کریمی و به پیش تو جهان مفلس بود شد طلا از نفست هر که ز جنس مس بود حج تو دیدن رخسار گل نرگس بود پرورش یافته ات ماه دو صد مجلس بود قسمت این بود جهان تار و مه آلود شود بعد تو منتظر مهدی موعود شود عاشقی جلوه ی خود را ز تب و تاب تو یافت سامرا رونق از آن خانه و سرداب تو یافت خویش را جلوه گر آن گهر ناب تو یافت اربعین شور دگر از سخن ناب تو یافت سومین ابن رضای حرم ساداتی تشنه کامان مصیبت زده را میقاتی قصه آنجاست که این دهر می ناب نداشت از شب تیره این شهر که مهتاب نداشت کوه هم حجم غریبی تو را تاب نداشت قصه می رفت به آنجا که حرم آب نداشت روضه می خواند و گریزی به لب عطشان داشت می شد آغاز ولی عمر کمش پایان داشت _____ شهـادت امام عسکری(علیه السلام) بر پیشگاه فرزند دلبندشان امام عصر عج تسلیت باد.
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
میخواییم با پای دل بریم زیارت 😭😭 التماس دعا از همه شما بزرگواران خدا قبول کنه ان شاءالله💔
33.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت حبیب(۶) | سردار رحیم صفوی هیئت خواهران خادم الزهرا سلام الله علیها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹 @khaharankhademozahra
🌺تذکر روزانه وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا و ما پيامبران را نفرستاديم جز آنكه به مردم مژده دهند يا بيم. و كافرانى كه مى‌خواهند به نيروى باطل، حق را از ميان ببرند جدال مى‌كنند و آيات و هشدارهاى مرا به ريشخند مى‌گيرند. کهف/۵۶ 🌹
حضـرت علـے"علیه السلام" : بھ اندازه اۍ ڪه طاقت عذاب دارۍ، ..💔
از ما زمینیان به شما آسمان سلام مولای دلشکسته، امام زمان سلام این روزها هزار و دو چندان شکسته ای حالا کجای روضه ی بابا نشسته ای رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت قربان ریشه های نخ شال گردنت آماده می کنی کفن و تربت و لحد مرد سیاهپوش، خدا صبرتان دهد... آجرک الله آقاجان..😭
🕊💫 چونـکه صـبح آمـد وچـشمم باز شد قلـب مـن با یادتان هـمراز شـد... غـرق رحمـت می شـود آن روزکـه صبحـــش با یادتـان آغـاز شـد... 🤚 🍃 ══════°✦ ❃ ✦°═════
آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 📝 خدا نکند آن‌جور شروطی و آن‌جور دستگاهی که برای معاویه و عمروعاص فراهم شد، برای کسی فراهم شود. اگر کسی بعد از اینکه این مطالب [و قدرت‌ها برایش] محقّق شود و ثابت قدم باشد، معلوم می‌شود که آن مؤمنی است که «إِمْتَحَنَ اللّهُ قَلْبَهُ لِلْایمَان» (مؤمنی که خدا قلبش را برای ایمان آزموده است). (گوهرهای حکیمانه، ص۴۲)
▪️گوشه ای از فضائل اهل بیت علیهم السلام▪️ حضرت امام حسن عسکری علیه السلام 🔹 فينَا النُّبُوَّةُ وَ الْوَلَايَةُ وَ الْكَرَمُ وَ نَحْنُ مَنَارُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْأَنْبِيَاءُ كَانُوا يَقْتَبِسُونَ مِنْ أَنْوَارِنَا وَ يَقْتَفُونَ آثَارَنَا ▪️نبوّت و ولایت و بزگواری در میان ما است، و ماییم نشانه های روشن هدایت، و محکم ترین دستاویز نجات؛ ▪️و انبیاء از انوار ما روشنی می گرفتند و از آثار ما پیروی می کردند. 📚 «بحار الانوار» ج ۲۶ ص ۲۶۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹قسمت چهل و هشتم از بچه های پرورشگاه بی خبر بودم. پرسیدم: این اسرا چه می گفتن? چه خوابی برای آبادان و خرمشهر دیدن؟ فکر می کنی تا کی این وضعیت ادامه داشته باشه؟ _هدفشون فقط خرمشهر و آبادان نبوده، دنبال تهران بودن. اونم سه روزه! چه خوش خیال! چه خوابایی واسه ما دیدن! ولی چقدر مجهز اومدن که در عرض این چند روز این طوری شهر رو شخم زدن! _مجهز آمدن اما خوب فکر نکردن. آخه فکر نمی‌کردن با مقاومت و دفاع مردم روبرو بشن. رژیم بعث با یه لشکر تا دندان مسلح آمده تا با بمب‌های دست‌ساز مردم بجنگه. ممکنه جنگی یک ماه طول بکشه و تا آخر مهر این وضعیت ادامه داشته باشه. اینا خودشون که جرأت و جسارت ندارن، به تجهیزاتشون مغرورن. ما گرفتار یه همسایه ی شرور و بی حیا شدیم. همین که دیده توی خونه و خانواده کمی آشوب و چند دستگی به پا شده، از بالای دیوار سر کشیده و داره سنگ می ندازه. مگه یادت نیست اون وقتا که ما کوچیک بودیم، هر چند وقت یک بار عراق عده ای رو با پا برهنه و دست خالی و گرسنه لب مرزه شلمچه می فرستاد و می گفت: اینا اجدادشون ایرانیه و ما به اونا می گفتیم رانده شده های عراقی. داشتیم به آبادان نزدیک می شدیم؛ شهری که زیر بمباران های پی در پی تمام بدنش زخمی بود اما هنوز نفس می کشید و می خواست زنده بماند. نیروهای عراقی هر چند وقت یک بار دیوار صوتی را می شکستند. رادیو نفت پی‌در‌پی صدای غلامرضا رهبر و محمدصدر را پخش می‌کرد که با شور و حرارت به مردم روحیه می‌دادند و سعی داشتند مردم را آرام کنند. گاهی ابوالفضل آذرپیکان در تلویزیون مقاومت مردم را تحسین می‌کرد و بی‌برنامه و خودجوش شعرهای حماسی می‌خواند. رادیو نفت مدام در حال پخش اعلام وضعیت قرمز و سفید بود. سلمان هر بار که وضعیت قرمز اعلام می شد اتوبوس را متوقف و جمله ها و تحلیل هایش را رها می‌کرد. ما به جنگ عادت نداشتیم. جنگ میهمان ناخوانده بود. هیچ کس نمی دانست چه واکنشی نجات نشان بدهد. همه منتظر تمام شدن جنگ بودند. هر روز به فکر می‌کردیم روز بعد جنگ تمام می شود. هرچه به شهر نزدیک تر می شدیم، بیشتر دچار بهت می شدم. مرتب از سلمان سوال می‌کردم مسیر را درست آمده‌ای؟ ما به آبادان می‌رویم؟... پایان قسمت چهل و هشت