هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
قسمت35♡ از کتاب #دلتنگنباش♡ #شهیدروحالله_قربانے ♡] ...سپاهی ازدواج کند.اما بنظرش او آن قدر #خوب
قسمت36♡
از کتاب #دلتنگنباش♡
#شهیدروحالله_قربانے ♡]
زینب به شوخی گفت :راستی از دستتون ناراحت شدم ها!!!
_ناراحت؟چرا؟
_چون وقتی ما اومدیم شما خونه نبودید ..
#روحالله خندید😄 و گفت : واقعا ناراحت شدید؟؟ ببخشید آخه برام کاری پیش اومد باید میرفتم جایی .شرمنده واقعا
_اره دیگه ناراحت شدم . میخواستم جواب منفی بهتون بدم😳😂
#صدایخندهروحاللهبلندشد ":آخه چرا،؟؟
فکر نمیکردم ناراحت بشید بازم معذرت میخوام.
زینب پتو را دور خود پیچید :نه خواهش میکنم اشکالی نداره فقط دیگه تکرار نشه.!!!
شب همان روز زینب و خانواده اش به همراه تمام فامیل خانه ی خاله اش مهمان بودند ..
#همانجانامزدیزینبرااعلامکردندد😍🌸 قرار شد هفته ی بعد خانواده ی روح الله به خانه ی آقای فروتن بروند برای گذاشتن قرار مدارهایشان.
اواسط هفته بود که خاله فاطی به روح الله زنگ زد.
از او خواست که به خانه شان برود تا درباره مهریه و بقبه مسائل با هم صحبت کنند .
#روحالله از دانشگاه مرخصی گرفت و یکراسن رفت خانه خاله.
خاله فاطمه چایی گذاشت جلوی او : گفتم بیای اینجا درباره مهریه صحبت کنیم که خدایی نکرده به مشکل نخوریم.
روح الله لیوان چایی را برداشت .
_چه مشکلی؟ مهریه ۱۴ سکه است دیگه اینکه دعوا نداره..
خاله متوجه لحن شوخش شد....
#ادامه_دارد
[هر روز با #شهید_روحالله_قربانے ♡]