eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
159 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ امام خمینی (ره):مردم آنی را انتخاب بکنند که می‌شناسند که به این ملت خدمتگزار است و دلش برأی این طبقه ضعیف می‌سوزد و یک اشخاصی که معروف است پیش‌شان به امانت، به دیانت، به خدمت به مردم، آنها را تعیین کنند، باید همه تعیین بکنند.  📚صحیفه امام خمینی ج۱۰ص۵۲۶
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️کارش اشتباهه؟ قبول... ولی این، راهش نیست! ※ منبع: جلسات خانواده‌ی آسمانی Instagram.com/Ostad.Shojae1
خدایا..!❤️ مرا به‌خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقلی توجیه‌‌شان می‌کنم، ببخش..! 🌷"شهیدمصطفی‌چمران"🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سرنوشت جوانی که دی‌ماه ۹۸ عکس حاج قاسم را در خیابان پاره کرد.
دینداری انسان وقتی معلوم می‌شود که بر سر دوراهی دنیا و آخرت، و متابعت هوای نفس و شیطان یا بندگی رحمان قرار گیرد. -آیت‌الله‌بهجت-🌱 •.
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
قسمت۳۸♡ از کتاب #دلتنگ‌نباش♡ #شهیدروح‌الله_قربانے ♡] _کجایی؟ به چی داری فکر می کنی ؟ خاله فاطمه
قسمت۳۹♡ از کتاب ♡] مراسمات مشخص شد . اصل را بر سادگی گذاشتن. مهریه می شد ۱۱۴ سکه قرار هفته بعد مصادف با ولادت شد جشن نامزدی بگیرند🤩 و صیغه محرمیت خوانده شود عقد محضری باشد و مختصر شامی به فامیل بدهند❤️ عروسیشان هم به دور از تجملات و بریز و بپاش باشد حرف هایشان که تمام شد سفره شام را انداختند زینب و روح الله آنقدر خوشحال بودند چشم هایشان هم می خندید😊 تجربه ای بود شیرین شان را که خوردن زینب رفته آشپزخانه تا ظرف ها را بشوید هنوز شروع به شستن کرده بود که خاله فاطی دستش را گرفت و گفت _چه کار می‌کنی؟ با تعجب به ظرف ها اشاره کرد میخوام ها رو بشورم. _ بیا برو ببینم نمیخواد شما زحمت بکشید و با خنده گفت _ یعنی چی؟ _ چرا شما بیا برو تو اتاق روح‌الله باهات حرف داره خودمونی میشه اینجوری بشورم بعد میرم یا برو با هم صحبت کنید که از این به بعد کلی تو خونه به خودت بشور و بساب داری بیا برو اونطرف بهت میگم خاله اینها را گفت و زینب رابه طرف اتاق هول داد زینب خندید وبه سمت اتاق رفت با اشاره به خانه رفت دنبال زینب چشمانش برق می‌زد🤩 که خندان بود پنجره اتاق را باز کرد و تا می توانست نفسی🌿 از این رو نگاه کرد و گفت: همه چیز جور شد روزای خوبی در پیش مثل اینکه سختیا داره تموم میشه کم و بیش به واسطه خاله فاطی از سختی‌هایی که روح الله بعد از مادرش... [هر روز با ♡]
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
قسمت۳۹♡ از کتاب #دلتنگ‌نباش♡ #شهیدروح‌الله_قربانے ♡] مراسمات مشخص شد . اصل را بر سادگی گذاشتن. مه
قسمت۴۰♡ از کتاب ♡] کشیده بود اطلاع داشتند🙁 اما عمق درد را در نگاهش خواند . فهمید در پس چهره مردانه است دردهایی دارد که او در باشد لبخند پر مهری زد و گفت : من خیلی خوشحالم زندگیم داره تغییر بزرگی می کنه روح الله بی مقدمه پرسید: که کاغذ و خودکار دم دستتون هست؟؟ زینب با تعجب نگاه کرد: بله الان براتون میارم. کنجکاو شده بود ببیند روح الله کاغذ و خودکار را برای چه میخواهد روح الله کاغذ را گرفته و مشغول نقاشی شد یک پرنده کشید که رو به آسمان بالهایش را 🕊باز کرده است سریع و هنرمندان کشید طراحی پرنده که تمام شد بالای کاغذ نوشته ❤ بسم رب زینب ع ❤هر که را عشق حسین نیست ز خود بی‌خبر است ❤ کشته عشق حسین از همه کس زنده تر است ❤ کاغذ را به طرف زینب گرفت خدمت شما هم نقاشی زیبا بود و هم خطاطی زینب با انگشتش رد خطش را دنبال کرد چقدر حس بود در این نقاشی ساده خیلی خوشش آمد سرش را بلند کرده : واقعا قشنگه خاله راست میگفت و با هنرمندی روح‌الله خندید شماره تلفن همدیگر را گرفتند و ذخیره کردن حرف‌هایشان گل انداخته بود میان صحبت‌هایشان مادر زینب در زد : آقا روح‌الله میشه یه لحظه بیایی من و پدر زینب می‌خواهیم باهاتون صحبت کنیم روح‌الله بلند شدند و دنبال خانم فروتن وارد اتاق دیگری شد اتاق آقای فروتن نصیحت‌های پدرانه اش را با او در میان گذاشت و سفارش هایش را کرد در آخر هم از روح الله خواست موتورش را بفروشد: نه خودت دیگر سوار موتور شو از این به بعد نه زینب و سوار کن روح الله که تمام مدت به حرف‌های آقای فروتن گوش می‌داد با لبخندی گفت: چشم قول میدم دیگه سوار نشم صحبت‌های پدر زینب که تمام شد خانم فروتن شروع کرد ببین آقای روح الله... [هر روز با ♡]
🖊 : 🔸کنترل زبان در حال خشم انسان وقتی‌که غضبناک و خشمگین است، بر خودش مسلط نیست. این زبان، بلندگوی دل است. میکروفونِ مسجد را دست دیوانه نمی‌دهند که هرچه خواست بگوید! انسان در حال غضب و شهوت، دیوانه می‌شود. بهتر است در آن حالت، صحبت نکند.
سربازم و صاحب عـلم ، خواهم شد با منطق عشق ، هم قسم خواهم شد این دفعه به جانِ حاج قاسم من هم با رأی " مـدافـع حـرم " ، خواهم شد شاعر: