eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
5.4هزار دنبال‌کننده
438 عکس
81 ویدیو
0 فایل
سلام ✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خوشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
|خرید تا رو دستِ فروشنده نماند... 💢زکریا يه بار برا خريدِ لباس، با يكی از دوستانش رفت بازار. یه لباس رو انتخاب کرد و با اینکه كمی زدگی داشت ، اون رو خرید. دوستش گفت: «اين لباس زدگی داره. نخر!» زکریا هم در جوابش گفت: «اگه نگيريم کسی این لباس رو نمی‌خره [روی دست صاحبش می‌مونه]، پس بهتره اين پيراهن رو بگيرم تا اسراف نشه.» ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_irواژه‌یاب:
🔸 شهید محمد منتظرقائم و شیوه‌های خاص فرماندهی 🌼|مردم باورشون نمیشد اونی که با دوچرخه میاد سپاه، فرمانده‌ست. ده سالی میشد که یه کت و شلوار رو می‌پوشید. بهش گفتم: این کت و شلوار خیلی کهنه شده؛ تو فرمانده سپاهی؛ زشته اینو بپوشی. گفت: این چیزا مهم نیست. ما باید طوری زندگی کنیم که هر کسی ما رو می‌بینه؛ ازمون درس بگیره. 🌼|نصف حقوقش رو برگردوند به سپاه و گفت عوضِ مدتی که بیمار بودم و رفتم برا مداوا. 🌼|صبح زود برا مصاحبه رفتم سپاه. یه نفر داشت سالن رو تی می‌کشید و سرویس‌ها رو تمیز می‌کرد. رفتم توی دفتر و منتظر شدم برا مصاحبه بیان. دیدم همون بنده‌خدا اومد.تازه فمهمیدم فرمانده سپاه داشته تی می‌کشیده. گاهی هم می‌رفت توی توالت، در رو از پشت می‌بست و نظافت می‌کرد. 🌼|فرمانده بود اما می‌گفت من خودم هم باید نگهبانی بدم. بینِ ساعت۱۲ تا ۲ صبح برا خودش هم نگهبانی می‌گذاشت. 🌼|کارش رو طول میداد تا دیر برسه به سالن غذاخوری. دور سالن راه می‌رفت و ته مونده غذای نیروها رو می‌خورد تا اسراف نشه. 🌼|حتی آبروی متهم‌ هم براش مهم بود؛ لذا نمیذاشت شاکی بیشتر از آنچه لازمه، بگه. زمان دستگیری مجرمین رو هم گذاشته بود بعد از غروب آفتاب؛ می‌خواست همسایه‌ها متوجه نشن، و آبروی متهم حفظ بشه. 🌼|داشت از یه متهم بازجویی می‌کرد، که یه نکته بهش گفتم. یهو از جاش بلند شد و من رو به زور نشوند جای خودش. اول قبول نمی‌کردم؛ اما بهم امر کرد و گفت: کاری که برای خداست؛ وقتی تو بهتر انجامش میدی، دلیلی نداره که من بخوام انجامش بدم. 📚منبع: کتاب مأموریت ساعت۱۲ @khakriz1_ir