#چند_روایت
🔸بُرشهایی از زندگی شهید رضا خضراییراد
🌼 #گریهبرایگناهکار|با اون هیکل تنومند، قلب رقیق و دلسوزی داشت. برا تعدادی از مفسدین فیالارض قرار بود حکم اعدام صادر بشه. رضا داشت گریه میکرد و میگفت: اینا هم خودشون رو نابود کردند، هم جامعه رو...
🌼 #برگرداندنحقوق|سال ۶۵ رفت سفر حج، و سه ماه هم جبهه نیومد. توی این مدت حقوقش رو نگرفت و گفت: من این مدت خدمتی نکردم که بخوام حقوق بگیرم. واریز کنید به صندوق تعاون.
🌼 #بیتفاوت_نبودن|توی سفری با آقا رضا همراه بودم. برا تجدیدوضو کنار رستورانی توقف کردیم. فضای رستوران خیلی کثیف بود، به رضا گفتم: بیا برگردیم. گفت: برمیگردیم، اما باید به صاحبش تذکر بدم... اومدم جلوش رو بگیرم که دیدم رفت سمت اتاق مدیریت. بعد از چند دقیقه مدیر رستوران در حالیکه با احترام رضا رو مشایعت میکرد، ضمن تشکر، قول داد محیط رو نظافت کنه. معلوم بود رضا خوب و با احترام بهش تذکر داده...
🌼 #جهاد|هنگام تولد فرزند اولش توی جبهه بود؛ و فرزند دومش هم ۲۷ روز بعد از شهادتش به دنیا اومد.
🌼 #بهفکردیگران|مجروح شده بود و بردنش بیمارستان. اقوام و دوستان زیادی رفتند عیادتش. میگفت: من خوبم و کاری هم نکردم. برید عیادت بسیجیهای مجروحی که توی این بیمارستانن. اونا اینجا غریبن و بیشتر نیاز به توجه دارن.
🌼 #شهادت|ترکش خورد به پهلوش، سه بار یا زهرا (س) گفت و قبل از رسیدن به بیمارستان شهید شد
📚 منبع: مجموعه ایثارنامه؛ جلد ۴۴
🔸۱۷بهمن؛ سالروز شهادت رضا خضراییراد گرامیباد
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_خضراییراد #شهدای_خراسانرضوی #اخلاص