eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
5.3هزار دنبال‌کننده
453 عکس
104 ویدیو
11 فایل
سلام ✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خوشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸سردار شهید محمدرضا یوسفیان رو در ثواب تولیدمحتوای امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند 🌼|توی عالم بچگی از یه کوچه‌ باغ‌ رد می‌شدیم. چشممون خورد به چند درخت‌ از یه باغ‌، که تعدادی از میوه‌های‌ آبدارش ریخته بود توی کوچه. بچه‌ها شروع کردند به جمع کردن میوه‌ها. محمدرضا هم اینکار رو کرد، اما یه دونه هم نخورد و گفت‌: صاحبش‌ برا اینا زحمت‌ کشیده‌؛ می‌خوام ببرم بهش تحویل بدم 🌼|از۱۲الی۱۳سالگی‌ سعی‌ می‌کرد روی‌ پای‌ خودش‌ بایسته و از بابا پول نگیره. برا همین روزهای‌ تعطیل‌ کار می‌کرد. کارهایی مثل: پنبه‌‌جمع‌‌کنی‌ جمع‌آوری زیره‌، دروِ گندم‌؛ میوه‌ چینی‌... نه خسته شد، نه خجالت کشید. من‌ هرگز یادم نمیاد از بابا برا خودش‌ پولی‌ بگیره 🌼|دوست داشت مجلس‌ مردانه‌ عروسی‌اش توی هیئت‌ محله‌ باشه. بعضیا مخالف‌ بودند و می‌گفتند: هیئت‌ جای‌این‌ کارها نیست‌. اما محمدرضا می‌گفت: هیئت‌ فقط‌ جای‌ عزا نیست‌؛ می‌تونه جای‌ شادی‌ِ حلال هم‌ باشه... و بالاخره اونجا مراسم گرفت 🌼|با وجود کار زیاد، برا کمک به خانمش بعضی‌ وقتا تا ساعت‌ یک‌ شب‌ ظرف‌ها رو می‌شست‌؛ بچه‌ها رو حمام‌ می‌برد؛ یخچال‌ و میوه‌ها رو تمیز می‌کرد. لباس‌ها رو می‌شست‌ 🌼|بعد از شهادت محمدرضا خواب‌ دیدم‌ سوار بر اسب‌ سفیدی‌ داره جلو میاد. بهش گفتم‌: شما که‌ شهید شدی؛ از کجا میای؟ جواب داد: من‌ از کربلا و مکه‌ میام‌. اومدم‌ به پدر و مادر و اقوام‌ سر بزنم و برم‌ 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر با کیفیت اصلی @khakriz1_ir ● واژه‌یاب: