eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
6.6هزار دنبال‌کننده
823 عکس
298 ویدیو
13 فایل
✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی و...] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده #غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 ۲۰ 🔸این دقت‌ها شهادت را رقم می‌زند... |هنوز آفتاب کامل غروب نکرده بود. عطاءالله مثل همیشه پدرش رو مجبور به بستنِ مغازه کرد. می‌گفت: کار کردن وقتِ نماز برکت نداره؛ بریم مسجد، بعد که برگشتیم خودم همه‌ی کارها رو می‌کنم؛ اینجوری پولی‌ که در میارین دیگه شبهه‌ای نداره وآدم رو به یه جایی می‌رسونه... . 👤خاطره‌ای از زندگی نوجوان شهید عطاءالله اکبری 📚منبع: کتاب سیره‌ی دریادلان ۲ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ______________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_irواژه‌یاب:
💢 |قرار جالب و زیبای شهیدابراهیم‌خانی با معلمش در نوجوانی |از کودکی مکبّر مسجد بود و انگار از همان بچگی برای شهادت انتخاب شده بود. دوران ابتدايی رو توی مدرسه میثم تمار [نزدیکی محل زندگیش] درس می‌خواند. معلم ابتدایی‌اش می‌گفت: وقت نماز ظهر از من اجازه می‌خواست که بره مسجد. می‌گفت: حاضرم در عوض چند دقیقه‌ای که میرم مسجد؛ برام کلاس جبرانی بذارید... ‌‌‌‌___________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸سه توصیه به برادر؛ قبل از شهادت... 🌼|بار آخری که اومد مرخصی؛ قبل از برگشت به جبهه، برا خداحافظی رفت منزل امام جمعه میبد؛ مرحوم حضرت‌ آیت‌الله اعرافی... ایشون مقداری پول به یحیی دادند؛ اما قبول نکرد و گفت: این پول دیگه حق من نیست؛ حق طلبه‌هائیه كه مشغول درس خوندن هستند... حتی وقتی حاج‌آقا بهش اطمینان داد که این پول مربوط به طلاب و بیت‌المال نیست، باز هم قبول نمی‌کرد؛ اما آیت‌الله اونقدر اصرار کرد؛ که تونست یحیی رو راضی کنه... 🌼|قرار شد با موتور ببرمش كنار جاده تا بره جبهه. توی راه سه تا توصیه بهم کرد؛ و گفت: 1⃣ احترام پدر و مادر رو نگه‌دار؛ و جای من دستشون رو ببوس... 2⃣ اگه دنیا می‌خوای نماز شب بخون، اگر آخرت می‌خوای نمازشب بخون، بركاتی توی نمازشب نهفته كه هیچكس ازش آگاه نیست... 3⃣ امام و مستمندان رو تنها نذار؛ و اجازه نده که مساجد خالی بمونه... اینا رو با یه حال معنوی خاصی گفت؛ رفت و با شهادت به خدا رسید.... 🇮🇷۲۶ اردیبهشت؛ سالروز شهادت طلبه‌ی شهید یحیی مصلحی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۷۲ 🔸 جاذبه‌ی بالای یک شهید... |تا وقت نماز می‌شد، خودش رو به نزدیکترین مسجد می‌رسوند. اگه توی راه می‌دید دو سه تا جوان دور هم ایستادند، می‌رفت بینشون. چند لحظه بعد می‌دیدم اون جوونا رو که شاید اهل نماز نبودند و قیافه‌شون هم به بچه مسجدی نمی‌خورد، با خودش به مسجد آورده... ایامِ نوجوانی منصور در محله مون چند تا مشروب فروشی وجود داشت. آنوقت هم منصور می چرخید بین نوجوانان و اونا رو می آورد مسجد. منتظر نمی شد تا آنها مسجدی بشن، می‌رفت و مسجدی‌شون می‌کرد. 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید منصور خادم‌صادق 📚منبع: کتاب آرزوی فرمانده ، صفحه ۱۳۱ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی __________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۷۵ 🔸کار تمیز فرهنگی یعنی... این خاطره رو برای نوجوانها بخوانید |نوجوان‌ که بود کلاسِ زبان می‌رفت. هم از بقیه‌ی بچه‌ها قوی‌تر بود، و هم شاگرد اولِ مدرسه... دمِ درِ خونه‌شون تابلویی زده، و روی اون نوشته بود: کلاسِ تقویتی درسِ زبان در مسجدِ امام علی علیه‌السلام؛ ساعت دو تا چهار ؛ هزینه‌ی هر ساعت ده تا صلوات؛ قبولی با خدا... علی با برگزاریِ این‌ کلاس خیلی از بچه‌هایِ محل رو جذبِ مسجد کرد... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید علی هاشمی 📚منبع: کتاب هوری، صفحه ۱۴ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدشهریاری وقتی راه‌حل را پیدا نمی‌کرد، کجا می‌رفت؟ این خاطره‌ی زیبا را از زبان امام خامنه‌ای بشنوید 🔸 ۸ آذر؛ سالگرد شهادت دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۱۳۷ 🔸اومد به خواب همسرش و گفت: خوشبحالِ من که ... |بارِ آخر که اومد اصفهان، رفت و خمسِ مالش رو داد. وقتی برگشت خوشحال بود و می‌گفت: های که راحت شدم... سفارش همیشگی‌اش شده بود: نمازِ اول وقت؛ نماز جماعت و مسجد رفتن... بعد از شهادتش اومده بود به خوابِ همسرش و گفته بود: خوشبحالِ خودم که مسجد می رفتم... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید عبدالرسول زرّین 📚منبع: کتاب “ستاره‌های آسمانی” ؛ صفحه ۲۷ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب: