#خاطره
🔸 نحوهی شهادت سرداری که مصداق واقعی اخلاقِ حسنه بود
🌼 #شهادت|پدرم صبحِ روز شهادت، از همهی ما حلالیت طلبید و به تک تکِ ما گفت: اگه کم و کاستی داشتم، منو امروز ببخشید و حلال کنید. مادرتون رو یاری کنید و مواظب هم باشین. ادب رو هم فراموش نکنین و صبورباشید. توی ایمانتون هم استوار باشین... بابا اینا رو گفت و مثل همیشه با پای پیاده به سمت محل کارش راه افتاد...
ضاربین توی خیابون خلوتی که محل همیشگی رفت و آمد پدرم بود، کشیک داده بودند و وقتی پدرم رو دیدند به سمتش رفته و گفتند: همتیفر شما هستید؟ پدرم با همون متانت و خوشرویی همیشگیاش به سمت اونا برگشته و دستش رو به نشانهی ادب روی سینه گذاشته و گفته بود: سلام علیکم! بله بفرمایید؛ امری داشتید؟ و در همین لحظه منافقین تیری رو به سمت سینهی پدرم که دستش روی اون بود، شلیک کرده و تیر به ساعتِ دستش اصابت و بعد از اون، کمانه کرده و به گلوی ایشون خورده بود.
منافقین برا اینکه مطمئن بشن پدرم زنده نمیمونه، یه تیر به قلب و تیر دیگری رو به سرش زدند و بلافاصله با موتور از صحنه جنایت گریختند...
عاملِ ترور پدرم بعدها که دستگیر شد، اعتراف کرد که شهید همتیفر تنها شهیدی بوده که هیچ عکسالعملی هنگام ترور و شهادت نشون نداده و با روی باز از اونا استقبال کرده. حتی بهشون لبخند زده و سلام کرده بود؛ اما اونا وقیحانه پدرم رو به شهادت رسانده بودند.
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدهمتیفر #شهدای_ترور #شهدای_کرمان #منافقین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلامشهید
🎥 وصیتی که شهید مدافعحرم در حین گفتنِ آن بغض کرد...
🔸 ۲۲ آذر؛ سالگرد شهادت پاسدار مدافعحرم شهید احمد جلالینسب گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدجلالینسب #ولایتفقیه #شهید_مدافعحرم #ولایتپذیری #شهدای_خراسانرضوی
#خاکریزخاطرات ۱۰۱
🔸فحش نده...
#متن_خاطره|سید محمد علی جهانآرا با یکی از رزمندهها رفته بود شناسایی. همین طور که داشت با دوربین منطقه رو بررسی میکرد ، یهو اون برادرِ رزمنده گفت: عراقیهای پدر سوخته... آقا سید چشم از دوربین برداشت ، نگاهش کرد و گفت: فحش نده! رزمندهی اسلام نباید توهین کنه ، امام علی(ع) می فرماید : اصلاً به دشمنتون هم فحش ندهید...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید سید محمد علی جهانآرا
📚منبع: یادگاران ۲۰ « کتاب جهانآرا » ، صفحه ۹۳
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_____________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#تقوا #کنترل_زبان #عفت_کلام #بددهنی #شهیدجهان_آرا #امام_علی #درس_اخلاق #خاکریز_خاطرات #کنترل_خشم #شهدای_خوزستان
#چندخاطره
🔸آنچه در اسرائیل آموزش دیده بود را؛ علیه دشمن استفاده کرد...
🌼 #آموزشدراسرائیل|دوران سربازی توی گارد شاهنشاهی بود و برا آموزش تخصصی یکسال و نیم فرستادنش اسرائیل. اما ذاتش پاک بود و متفاوت. دوران سربازی نمازهاش رو سر وقت میخوند و با غذای جیرهیبندی پادگان روزه میگرفت.
🌼 #ردِّشلاق|چندبار در مورد ردِّ شلاق پشتش پرسیدم. ایشونم خیلی خلاصه گفت: دوران سربازی وقتی مخفیانه نماز میخونده، گرفتنش و شکنجهش کردند.
🌼 #تاوانِسیلی|سرهنگی توی مراسم صبحگاه به همدورهای او ناسزا گفت، غلاممحمد هم یه سیلی محکم نثارش کرد. بخاطر همین سه سال حبس کشید و بارها تنش رو با آتش سیگار سوزاندند.
🌼 #شرطعقد|بخاطر پایبندی و علاقه زیاد به مبارزه؛ شرطِ عقدش شد فعالیت و مبارزه با رژیم ستمشاهی. پدر خانومش هم چون اهل مبارزه بود، قبول کرد.
🌼 #اسباببازی|برا بچهها تفنگ میخرید. بعد عکس صدام رو روی یه کارتون می کشید و بچهها با تفنگشون بهش شلیک میکردند
🌼 #بار_آخر|آخرین بار تا نیمهشب با بچهها بازی کرد. میگفت: امشب شب آخره و دیگه شما رو نمیبینم. دلم میخواد امشب با هم خاطرهای بسازیم که هرگز فراموش نکنید. خلاصه کلی برا بچهها وقت گذاشت. بعدش وسایل خونه رو بازدید، و هرجا خراب بود رو درست کرد. به منم گفت که بچهها رو درست تربیت کنم و اهل نماز اول وقت باشیم. صبح هم غسل شهادت کرده، و رفت جبهه. تا اینکه چند روز بعد زخمی و قطع نخاع شد. بعد از هشت روز هم به شهادت رسید
📚منبع:خبرگزاری دفاعمقدس
🔸۲۳آذر؛سالروز شهادت غلاممحمد نیکعیش گرامیباد
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدنیکعیش #شهدای_خراسانرضوی
#خاکریزخاطرات ۱۰۲
🔸مردِ جنگ؛ پناهِ خانواده...
#متن_خاطره|حتی روزهایی که مدت زمانِ کمی خونه بود؛ برا بازی با بچهها وقت میگذاشت؛ گاهی هم که میومد مرخصی و من خواب بودم، بیدارم نمیکرد؛ آروم به بازی با بچهها مشغول میشد تا خودم بیدار بشم... همین که وارد خونه میشد؛ اگه سرِ تشتِ لباس بودم، حتی کفشش رو هم در نمیآورد؛ همونطور مینشست و باهام لباس میشست؛ اگر هم کار دیگهای داشتم، آستینهاش رو بالا میزد و مشغولِ کمک میشد...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید غلاممحمد نیکعیش
📚منبع: خبرگزاری دفاع مقدس ”بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس” به نقل از همسر شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_نیکعیش #تربیت_فرزند #خانواده #همسرداری #کمک_به_همسر #خاکریز_خاطرات #شهدای_خراسانرضوی
#چندخاطره
🔸چند بُرش از زندگی نخبهی شهید سیروس مهدیپور
🌼 #باهوشپسر|بخاطر هوش بالایی که داشت، دو سال زودتر رفت مدرسه، دیپلم ریاضی رو از مدرسه دارالفنون با معدل بالا گرفت و چون معلمی رو دوست داشت، همون سال تربیت معلم قبول شد.
🌼 #بچههایسرتق|معلم که شد، تدریس توی همهی راههای دور رو میدادن به او. شاید چون جثهاش قوی و درشت بود، با خودشون میگفتند: این از پَسِش بر میاد. البته سیروس اعتراضی نسبت به دوری و سختی راه نمیکرد. می گفت: مامان! توی مدرسه هر چه بچه تنبل و قلدره و کسی حریفشون نمیشه، دادند به من. بعد از مدتی سیروس همشون رو درسخوان کرد.
🌼 #تشویق|وقتی دانشآموزاش یه نمره از بار قبل بیشتر میگرفتند، براشون هدیه میخرید؛ حتی اگه بار قبل ۵ گرفته بودند و امتحان بعدی ۶ میگرفتند، با هدیه دادن تشویقشون میکرد. میگفت: این کارم باعث میشه تلاش کنن نمرهشون بکشه بالای ده...
🌼 #سرشارازعاطفه|چندبار گفتم: سیروس جان! زن بگیر، دلِ من و پدرت رو شاد کن. میگفت: تا جنگ تموم نشه، نمیتونم ازدواج کنم. من نمیتونم زنم رو ول کنم برم جبهه، فکرم راحت نیست، ذهنم درگیرش میشه.
🌼 #کوچه|بعد از شهادتش توی منطقه و محله، کوچهای بنامِ سیروس نشد. به والدینش گفتم: بخاطر این مساله ناراحت نیستید؟ مادرش گفت: ما سیروس رو برا این ندادیم تا خیابان به اسمش کنند.
🌼 #عروسبهشتی|غصهام بود که زن نگرفته شهید شد. تا اینکه خواب دیدم توی بهشت کنار همسرش نشسته. همسایهها هم چندبار توی خواب همسر بهشتیاش رو دیدهاند.
🔸۲۴ آذر؛ سالگرد شهادت سیروس مهدیپور گرامیباد
@khakriz1_ir
#شهیدمهدیپور #شهدای_تهران #شهدای_معلم
#خاکریزخاطرات ۱۰۳
🔸به فکرِ جانِ بچهها؛ حتی بعد از شهادت...
#متن_خاطره|بعد از شهادتش؛ توی محلهای که مدتی اونجا تحصیل کرده بود، مدرسهای رو به نامش کردند. یه شبِ بارونی اومد به خوابِ مدیر مدرسه و بهش گفت: پاشو برو مدرسه! مدیر از خواب پرید و دید هوا هنوز تاریکه. برا همین اعتنا نکرد و مجدد خوابید. اما باز سیروس به خوابش اومد و گفت: من سیروس مهدی پور هستم که مدرسهتون به نامم هست. بلند شو تا بچهها نیومدند، برو مدرسه! خلاصه این اتفاق سه چهار مرتبه تکرار شد و با اینکه هوا هنوز کاملاً روشن نشده بود، مدیر راه افتاد سمت مدرسه. وقتی وارد مدرسه شد، دید یه چاه عمیق وسط حیاط ایجاد شده و فقط یه لایهی نازک آسفالت دورش رو گرفته... تازه حکمت اصرار شهید توی خوابش رو فهمید
👤خاطرهای از زندگی معلّم شهید سیروس مهدیپور
📚 منبع: خبرگزاری حوزه به نقل از خانوادهی شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_مهدیپور #امداد_غیبی #رویای_صادقه #خاکریز_خاطرات #شهدای_تهران
#چندخاطره
🔸شهیدی که کتاب به دست؛ در سنگر آتش گرفت
شهید غلامرضا گرزین به روایت مادر
🌼 #داشتخفهمیشد|دوران کودکی غلامرضا، ما توی روستا زندگی میکردیم. یه روز که کنار رودخونه مشغول بازی بود، یهو میافته داخل آب و جریانِ پرسرعت رودخونه اونو با خودش میبره. از قضا من کمی پایینتر مشغول شستشو بودم. تا چشمم خورد به غلامرضا که غلطان توی آب به خودش میپیچید؛ سریع وارد رودخونه شدم و پسرم رو در حالیکه نفس نمیکشید، از آب کشیدم بیرون. بلافاصله از پا آویزونش کردم و به پشتش زدم تا راه نفَسش باز بشه. بعد از چند لحظه پسرم شروع به نفس کشیدن کرد.
🌼 #نوجوانِمبارز|غلامرضا قبل از انقلاب روی دیوارها شعار مرگ بر شاه مینوشت. اون زمان همسایهای داشتیم که مخالف این کارها بود. هر وقت هم غلامرضا رو میدید میافتاد دنبالش، اما نمیتونست بگیردش. میومد سراغ من و با تهدید میگفت: سرِ پسرت رو میبُرم و میذارم جلوت... اما غلامرضای من جیگردارتر از این بود که با این تهدیدها پا پس بکشه.
🌼 #پسرمسوخت|یه روز غلامرضا بهم گفت: مادرجان! میخوام برم جبهه... بهش گفتم: پسرم! تو کتابهای سال آخر دبیرستانت رو گرفتی؛ پس دَرسِت رو ادامه بده... غلامرضای نوجوونم رو به من کرد و گفت: مگه ما دین نداریم؟ قرآن نمیخونیم؟ اسلام رو نمیشناسیم؟ من باید برم جبهه... خلاصه ثبت نام کرد و بعد از پانزده روز از حضورش در جبهه؛ خبر شهادتش رو آوردند. ظاهراً توی سنگر در حالیکه کتابی در دست داشته، میسوزه.
📚منبع: معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان
🔸۲۵ آذر؛ سالروز شهادت غلامرضا گرزین گرامیباد
@khakriz1_ir
#شهدای_گلستان #شهدای_دانشآموز
#چندخاطره
🔸چند بُرش از زندگی عارف شهید علیرضا شهبازی
🌼 #با_شهدا|هر پنجشنبه غسل میکرد، وضو میگرفت و با موتورش میرفت بهشت زهرا. عکس شهدا رو هم به دیوار اتاقش زده بود و میگفت: هر چه میخواید از شهدا بخواید.
🌼 #گریههای_شبانه|بعضی شبها به سفارش پدرش میرفتم طبقهی بالا تا چیزی بندازم رویش و سرما نخوره، اما میدیدم عبا انداخته روی دوشش و با گریه به درگاه خدا و شهدا التماس میکنه. ازش میپرسیدم: چرا اینطور گریه میکنی مادر؟ میگفت: من هر شب با شهدا حرف میزنم، اونا قول دادند منو هم ببرند.
🌼 #تفحصشهدا|یه بار وقتی ازش پرسیدم: چطوری توی تفحص شهید پیدا میکنید؟، گفت: روزه میگیریم، نماز شب و زیارت عاشورا میخونیم و متوسل میشیم تا بتونیم شهیدی رو پیدا کنیم.
🌼 #چهلنمازشب|علیرضا همینجایی که مزارش قرار داره، چهل شب نماز خواند و دوست داشت اگه شهید شد، مزارش در کنار شهدای گمنام باشه.
🌼 #شهادت|ساعت ۱۲شب بود، وقتی خواستم از اتاق برم بیرون، یهو نور زیبایی جلوی پاهام افتاد و خاموش شد. هراسان دویدم داخل و به پدرش گفتم: حاجآقا! علیرضا یا شهید شده یا شهید میشه؛ چون من نوری رو دیدم... وقتی هم خوابیدم، علیرضا رو در عالم خواب دیدم که توی خونه دراز کشیده بود. تعداد زیادی کبوتر هم از راه هواکش اومده بودند داخل. توی خواب به علیرضا گفتم: بذار کبوترها رو بیرون کنم. اما ایشون گفت: نه مادر! اینا کبوترهای امام رضا(ع) هستند، نباید بیرونشون کنیم... فردای دیدنِ این خواب بود که روز خبر شهادتش رسید
🔸۲۶ آذر؛ سالگرد شهادت علیرضا شهبازی گرامیباد
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدشهبازی #شهدای_تفحص #شهدای_تهران
#خاکریزخاطرات ۱۰۴
🔸علیرضا هدیهی امام رضا (ع) بود...
#متن_خاطره|پسر نداشتم و خیلی دلم پسر میخواست. رفتم مشهد و روبرویِ سقاخانه ی حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام ایستادم. یادمه که داشت برف میبارید. همونجا گفتم: یا امامرضا علیهالسلام من از شما رضا میخوام... وقتی هم رضا شهید شد، داشت برف مییومد. رفتم مشهد و دوباره روبرویِ سقاخونه ایستادم، گفتم: یا امام رضا علیهالسلام! خوب رضا بهم دادی، خوب هم بُردی؛ مثلِ جوادت توی ۲۵ سالگی بُردی. افتخار میکنم و خوشحالم...
👤خاطرهای از زندگی عارف شهید علیرضا شهبازی
📚منبع: خبرگزاری دانشجو ؛ به نقل از مادر شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_شهبازی #عنایت_اهلبیت #توسل #خاکریز_خاطرات #شهدای_تهران #امام_رضا #شهدای_تفحص