🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
نحوه شهادت شهید حسن قاسمی دانا
🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
شش نفر بلند شدند که بریم به ساختمان شماره سه . با بنده و حسن شدیم هشت نفر . وقتی حرکت کردیم به سمت ساختمان شماره سه ، آقای حسن قاسمی دانا با یک لحنی که انگار میخواست مطلب مهمی را گوشزد کند گفت : آقا! هشت نفریما ...
گفت : حالا که هشت نفر هستیم ، پس اسم عملیاتمان یا علی بن موسی الرضا علیه السلام است .
از بچه ها چند عدد نارنجک هم گرفته بودیم و همراه داشتیم . به ساختمان شماره سه که رسیدیم ، به حسن آقا گفتم نارنجک ها رو به من بده . ایشان نارنجک ها را به من نداد ، آمد ، من را کنار زد و جای من ایستاد و نارنجک ها را انداخت .
یک تعداد نارنجک بین ما و دشمن رد و بدل میشد یعنی ما نارنجک می انداختیم و آنها هم نارنجک به سمت ما می انداختند . در حال درگیری ، حسن آقا داشت رجز میخواند و آنها هم همینطور رجز میخواندند .
با اشک چشم و بغض گلو رجز میخواند و میگفت : نحن شیعه علی بن ابیطالب . نحن ابناء رسول الله ، نحن ابناء فاطمه الزهرا ...
همینطور شروع کرد به رجز خواندن . کار گره خورده بود . حسن آقا به من گفت میخواهم بروم و کار را تمام کنم . تو فقط یک مقدار آتش تامین برای من بریزید .
ما هم شروع کردیم به آتش تامین ریختن .
تا این لحظه ، با یک دستش اسلحه داشت و با دست دیگر نارنجک می انداخت اما اینبار اسلحه را روی زمین گذاشت . گفتم حسن نارنجک ها را بده من بروم . خنده ی آرومی کرد و گفت : تو که زخمی شده ای و نمیتوانی اما من اینبار میروم و کار را تمام میکنم .
همینکه رفت و وارد ساختمان شد صدای تیراندازی آمد . صدای شلیک شش عدد گلوله را شنیدم و وحشت کردم چون حسن اسلحه نداشت ، پس حتما اینها صدای تیر اندازی دشمن بود .
رفتیم داخل ساختمان و حسن را پیدا کردیم . زیر کتف حسن را گرفتیم . حسن تیر خورده بود . جالب اینجاست ؛ با اینحال که تیر خورده بود اما نارنجک ها را پرتاب کرده بود .
همینطور که ما داشتیم حسن را میکشیدیم ، از طرف مقابل هم صدای ناله می آمد . خلاصه حسن آقا رو آوردیم عقب . این اتفاق شب جمعه صورت گرفت و فردای آن شب ، بین ساعت ده یا یازده بود که آقا حسن قاسمی دانا در بیمارستان حلب به شهادت رسیدند .
به روایت شهید مصطفی صدرزاده
#شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_حسن_قاسمی_دانا
🔸 @khaledin_com 🔸
.╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🗳 رهبر انقلاب، خطاب به نامزدهای انتخابات: رقیبهراسی نکنید؛ کشور ضرر میکند
✏️ ما در گذشته هم هر وقتی که نامزدها در مناظرات تلویزیونی و غیره روش اهانت و توهین و تهمت و تخریب طرف مقابل و ترساندن مردم از رقیب را دنبال کردند، کشور به نحوی از انحاء ضرر کرد؛ در گذشته هم این جور بوده. این جوری نباشد که مردم را از رقیب بترسانیم که اگر او بیاید چنین خواهد شد، چنین خواهد شد. ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
💻 Farsi.khamenei.ir
شهید مدافع حرم علی آقا عبداللهی
#شهید_علی_آقا_عبداللهی
🔸 @khaledin_com 🔸
.╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
✍فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم علی آقا عبداللهی:
🔸همسر عزیزم هدف بنده از این ماموریت، لبیک گفتن به شعار نحن عباسک یا زینب میباشد و دیگری خوشحالی خانوادههای مسلمان که میدانم خوشحالی خانواده خود را در پی دارد می باشد و نابودی کفار زمان ان شاالله و در آخر توفیق شهادت.
🔸خواسته من از شما این است که لحظهای از ولایت و خط رهبری جدا نشوید زیرا دشمن امروزه همین را میخواهد وتلاش به این دارد.
🔸به واجبات توجه بیشتری داشته باشید و لحظهای از وجود خداوند و الطاف او غافل نشوید.
🔸دوست دارم عشق ولایت و رهبری و روحیه جهادی را در دل فرزندم امیرحسین زنده نگه داری.
#شهید_علی_آقا_عبداللهی
🔸 @khaledin_com 🔸
.╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
باید شهدا را بشناسیم و به مکتب آنها مراجعه کنیم
🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
فرماندهان شهید ما قبل از اینکه فرمانده باشند، صاحب مکتب و مدرسه بودند. تمام شهدا مثل شهید ابراهیم همت، بنیانگذاران مدرسه اخلاقی و رفتاری بودند . فرماندهان شهید در جنگ قواعد مدیریت را برهم زدند. این شهدا، فضائل اخلاقی و مدیریتی را با هم داشتند . لذا باید شهیدانی مثل شهید همت و شوشتری را بشناسیم و بعد به مدرسه آنها مراجعه کنیم و ببینیم که اخلاق، رفتار، مدیریت و تربیت آنها چگونه بود که توانستند اینگونه باشند . باید بررسی کنیم که چه شد در جنگ ما هیچ فرماندهی خیانت نکرد و این به دلیل جوهره آنها بود که در اسلام وجود داشت . حقیقت در امام متبلور بود و این جوهره و حقیقت امام در شهدا تبلور یافت.
فرازی از سخنرانی شهید حاج قاسم سلیمانی در همایش فرماندهان شهید نیروی زمینی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔸 @khaledin_com 🔸
.╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
به حسین بادپا بگویید شهید نخواهد شد
🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
یکی از مسائلی که در عملیات والفجر هشت دارای اهمیت بود جزر و مد آب دریا بود که روی اروند رود نیز تاثیر داشت. دفترچه ای به ما داده بودند که هر پانزده دقیقه درجه روی میله را میخواندیم و با تاریخ و ساعت در آن ثبت میکردیم . مدت دو ماه کار ما سه نفر همین بود .
آن شب خیلی خسته بودم، خوابم میآمد. در آن نیمههای شب نوبت پست من بود.
خوابم برد. چند لحظه بعد یک دفعه از جا پریدم. به ساعتم نگاه کردم. بیست و پنج دقیقه گذشته بود. با عجله بلند شدم. نگاهی به بچهها انداختم. همه خواب بودند. حسین یوسف الهی و محمدرضا کاظمی هم که اهواز بودند. با خودم فکر کردم خب الحمدلله مثل اینکه کسی متوجه نشده است.
سریع به سر پستم رفتم. دفترچه را برداشتم و با توجه به تجربیات قبل و با یادداشتهای درون دفترچه بیست و پنج دقیقهای را که خواب مانده بودم از خودم نوشتم. روز بعد داخل محوطه قرار گاه بودم که دیدم محمدرضا کاظمی با ماشین وارد شد و سریع و بدون توقف یک راست آمد طرف من. از ماشین پیاده شده و مرا صدا کرد .گفت: حسین بیا اینجا.جلو رفتم. بی مقدمه گفت: حسین تو شهید نمیشوی. رنگم پرید. فهمیدم که قضیه از چه قرار است ولی اینکه او از کجا فهمیده بود مهم بود.گفتم: چرا؟ حرف دیگری نبود بزنی؟ گفت: همین که دارم به تو میگویم.
متن کامل خاطره را از زبان شهید حاج حسین بادپا در لینک زیر مطالعه بفرمایید :
khaledin.com/?p=5631
#شهید_حاج_حسین_بادپا #شهید_حسین_یوسف_الهی
🔸 @khaledin_com 🔸
.╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
در محضر قرآن کریم
🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلا مَا كتَب اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَ عَلى اللَّهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُؤْمِنُونَ
بگو غیر از آنچه كه خدا براي ما مقرر كرده، به ما نمى رسد، او مولاى ما است و مؤمنان بايد به خدا توكل كنند.
(سوره توبه آیه۵۱)
🌷
🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷
#آیات_قرآن
🔸 @khaledin_com 🔸
.╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
شهید مدافع حرم حاج حسین بادپا
#شهید_حاج_حسین_بادپا
🔸 @khaledin_com 🔸
.╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
او همان شخصی بود که در کتاب ها خوانده بودم
🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
قبل از این که وارد جنگ و مناطق جنگی شوم از جنگ به اندازه کتاب هایی که خوانده بودم، می دانستم. آن زمان که جنگ تحمیلی علیه ایران به پایان رسید، سه یا چهار سال داشتم و آن طور که باید جنگ را درک نکرده بودم. چندی قبل وقتی وارد یک منطقه جنگی و از نزدیک با رزمنده ها آشنا شدم دیدم آنچه را در کتاب ها خوانده بودم با آنچه را می دیدم در همه امور صدق نمی کرد.
آن روزها که با حاج حسین بادپا آشنا شدم یکی از بهترین روزهای زندگی ام بود. بعد مدتی که او را شناختم فهمیدم او همان کسی است که در کتاب های جبهه و جنگ در موردش خوانده بودم. همان کسی بود که دنبالش می گشتم.
بعد از گذراندن چند عملیات با حضور حاج حسین بادپا بیشتر با شخصیت او آشنا و کم کم متوجه شخصیت متفاوت وی و اتفاق های معجزه آسایی که برایش می افتاد شدم و این امر موجب می شد هر روز بیش از پیش به او ایمان و اعتقاد بیاورم.
بارها اتفاق می افتاد خمپاره ای کنار حاج حسین به زمین اصابت و جمعی از رزمندگان را شهید می کرد اما حاج حسین در کمال ناباوری سالم می ماند و فقط لباس هایش خاکی می شد.
یادم می آید زمان شهادت علیرضا توسلی یا ابوحامد، حاج حسین زانو به زانوی ابوحامد نشسته بود و خمپاره دقیق کنار ابوحامد به زمین خورد، به طور معمول ترکش یا موج خمپاره باید با حاج حسین همان کاری را می کرد که با حامد کرد اما آن خمپاره سر و دست ابوحامد را قطع کرد و نفرات پشت سر او هم شهید شدند اما عجیب این بود که برای حاج حسین بادپا هیچ اتفاقی نیفتاد و فقط لباس هایش خاکی شد. عجیب بود که هیچ اتفاقی برایش نمی افتاد. همه این اتفاقات موجب شده بود اعتقاد عجیبی به حاج حسین پیدا کنم. یکی از خصوصیات حاج حسین بادپا این بود که ترسی از دشمن نداشت و بچه ها را به حمله، مقاومت و ایستادن تشویق می کرد.
#شهید_حاج_حسین_بادپا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🔸 @khaledin_com 🔸
.╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
سردار شهید عبدالحسین برونسی
فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه علیه السلام
#شهید_عبدالحسین_برونسی
🔸 @khaledin_com 🔸
.╰━━━━🌹🌹━━━━╯.