خلوت وصال❤️🌱
+مامان(با گریه ی شدید..)
-جانم
+منم دلم شهادت میخواد...
-انشاالله هممون شهید میشیم عزیزم
+مثه حاج قاسم؟
-مثه حاج قاسم...
+مامان!(بغضشو قورت میده..)
اگه من شهید نشدم، بچه هامو طوری تربیت میکنم که اونا حتما شهید بشن...
#انشااللهکه...
#دلنوشته
#وصال
@khalvatevesal
خلوت وصال❤️🌱
نسیم آمد پرستو را صدا کرد
گرفتار گلی بی ادعا کرد
کمی از عشق شیرین علی گفت
بهشتی را به نامش مبتلا کرد...
#رهبرمتولدتمبارک♥️
#بداهه
#زهره_قاسمی
#وصال
@khalvatevesal
خلوت وصال❤️🌱
افسوس که بالم وسط غصه اسیر است
پرواز برای من بیچاره چه دیر است...
#بداهه
#زهره_قاسمی
#وصال
@khalvatevesal
هدایت شده از اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
سفره ی غفران
بنده ای سرگشته درگمراهی وعُصیان خویش
بنده ای مشغول دنیای گناهستان خویش
بنده ای که سالهایی چند در دنیای درد
گشته دنبال دوای درد بی درمان خویش
این نمک پرورده که حتی نمکدان را شکست
لحظه های شکر رامانده ست درکفران خویش
این که از حد رد شده دیگر شمار توبه اش
این که با جرمش شکسته بارهاپیمان خویش
دل به دنیا بسته ومانده ست بی حاصل ولی
باز هم می جویدش با چشم سرگردان خویش
سوی آزادی مرا می خواندی ولج کرده ام
وه چه بدخوکرده ام بانخوت زندان خویش
من شدم دور از تو وچشم تو دنبال من است
مثل چشم مادری دنبال فرزندان خویش
تو فراموشم نکردی بوده ای پی جوی من
من که بودم سالها دلبسته ی نسیان خویش
بارها در نا امیدی ها، امیدم داده ای
گفته ای برخیز ازغمخانه ی حرمان خویش
برمنی که دور از یاد تو قلبم سنگ شد
بازهم بارانده ای از مرحمت باران خویش
باز فرصت داده ای تا بنده ی خوبی شوم
میهمانم کرده ای بر سفره ی غفران خویش
بازدست مهر بر سرمی کشی این بنده را
شرمگینم می کنی، ای خوب، با احسان خویش
احمدرفیعی وردنجانی
نیمه شب ، کنج حرم ، مثل کبوتر بودم
زیر گرمای نگاهت تو پناهم دادی
کمی از سیل تمنا به دلم افتادُ و
وسط معرکه ی عشق ، تو راهم دادی
عطش چشم گدای حرمت را دیدی
جرعه ای نور ، بر این قلب سیاهم دادی...
#بداهه
#زهره_قاسمی
#وصال
#امامرضایدلم...
@khalvatevesal