eitaa logo
نکات ناب در مورد خمسه طیبه
237 دنبال‌کننده
307 عکس
385 ویدیو
84 فایل
در این گروه فقط مطالب در موضوع اهل بیت و نکات مربوط به آن است ارتباط با ادمین👇 @valiyeasr12
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 آمدم مجلس ترحیم خودم، همه را می دیدم همه آنهایی که نمی دانستم عشق من در دلشان ناپیداست واعظ از من می گفت، از نجابت هایم، از همه خوبیها و به خانم ها گفت: اندکی آهسته تا که مجلس بشود سنگین تر، راستی این همه اقوام و رفیق!!! من خجل از همه شان من که یک عمر گمان می کردم تنهایم و نمی دانستم من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم همه شان آمده اند، چه عزادار و غمین من نشستم به کنار همه شان، وه چه حالی بودم، همه از خوبی من می گفتند حسرت رفتن ناهنگامم، خاطراتی از من که پس از رفتن من ساخته اند از رفاقت هایم، از صمیمیت دوران حیات یک نفر گفت: چه انسان شریفی بودم دیگری گفت فلک گلچین است یک نفر هم می گفت: "من و او وه چه صمیمی بودیم" و عجیب است مرا، او سه سال است که با من قهر است... یک نفر ظرف گلابی آورد، و کتاب قرآن که بخوانند کتاب و ثوابش برسانند به من گرچه بر داشت رفیق، لای آن باز نکرد و ثوابی که نیامد بر من، آن که صدبار به پشت سر من غیبت کرد آمد آن گوشه نشست، من کنارش رفتم اشک در چشم، عزادار و غمین خوبی ام را می گفت چه غریب است مرا... آن ملک آمد باز، آن عزیزی که به او گفتم من فرصتی می خواهم خبرآورد مرا، می توانی برگردی مدتی باشی، در جمع عزیزان خودت نوبت بعد، تو را خواهم برد روح من رفت کنار منبر و چه آرام به واعظ فهماند اگر این جمع مرا می خواهند فرصتی هست مرا و می توانم برگردم من نمی دانستم این همه قلب مرا می خواهند، باعث این همه غم خواهم شد روح من طاقت این موج پر از گریه ندارد هرگز زنده خواهم شد باز واعظ آهسته بگفت، معذرت می خواهم هه خبری تازه رسیده ست مرا گوییا شادروان مرحوم، زنده هستند هنوز خواهرم جیغ کشید و غش کرد و برادر به شتاب، مضطرب، رفت که رفت یک نفر گفت: "که تکلیف مرا روشن کن اگر او مرد، خبر فرمایید سوگواری بکنیم، عهد ما نیست ، به دیدار کسی، کو زنده است، دل او شاد کنیم کار ما شادی مرحومان است"!!! واعظ آمد پایین، مجلس از دوست تهی گشت عجیب صحبت زنده شدن چون گردید، ذکر خوبی هایم همه بر لب خشکید ملک از من پرسید: پاسخت چیست؟ بگو؟ تو کنون می آیی؟ یا بدین جمع رفیقان خودت می مانی؟ چه سوال سختی؟ بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن زنده باشم بی دوست؟ مرده باشم با دوست؟ زنده باشم تنها، مرده در جمع رفیقان عزیز، من که در حیرتم از کرده ی این مردم نیز ... !!! کاش باور بکنیم، کاش بیدار شویم ، خوب اندیشه کنیم، معنی واقعی امدن و رفتن چیست ؟ کاش دلی شاد کنیم تا هنوز در بر ماست... ┈•••✾••💞••✾•••┈• 💠 @khamse5 💠 •┈•••✾••💞••✾•••┈
🔷🔶 👈🏼👈🏼 در شهر حلّه حاکمی بود که او را مرجان صغیر می‌گفتند و او یکی از ناصبیان زمان خود بود و او به قدری متعصّب بود که وقتی در مجلس خود می‌نشست، پشت خود را به (علیه السلام) که در شهر حلّه است می‌نمود‌. ➖ به او گفتند: در شهر حله مردی است به نام أبوراجح حمامی او پیوسته صحابه را دشنام می‌دهد، آن خبیث امر کرد که او را احضار کنند. چون او را حاضر نمودند امر کردکه او را بزنند و آن‌قدر او را زدند که مشرف به هلاکت شد و حتّی آنقدر به صورت او زدند که از شدت ضربات دندان‌های او ریخت، و زبات او را بیرون آوردند و او را به زنجیر آهنی بستند، بینی او را سوراخ کردند و ریسمانی را که از موی شتر ساخته شده بود داخل سوراخ بینی او کردند و سر آن ریسمان را به دست عده‌ای داده و آن‌ها را دستور داد که او را با آن همه جراحات و زخم‌های سخت در کوچه‌های حلّه بگردانند و بزنند. ➖ پس او را، به کوچه‌ها برده و آن‌قدر زدند تا به زمین افتاد و نزدیک بود بمیرد. حالت او را به مرجان خبر دادند دستور داد او را به قتل برسانند. حاضران گفتند: که او پیرمرد است و آن‌قدر جراحت به او رسیده که اگر او را نکشی خود به خود خواهد مرد و احتیاج به کشتن ندارد، خود را شریک در خون او مکن، بالاخره با شفاعت و وساطت حاضران أمر کرد که او را رها کنند، خویشاوندان أبوراجح حاضر شده و او را در حالی که زبان و صورتش ورم کرده بود به خانه بردند و شک نداشتند که در همان شب خواهد مرد. ➖ صبح فردا اهل او به نزد او رفتند، دیدند که أبو راجح ایستاده و مشغول نماز است و بدن او صحیح و سالم شده و دندان‌های ریخته او برگشته و جراحت‌های او خوب شده و اثری از آن همه جراحت در بدن او باقی نمانده، شکستگی‌های بدن و صورتش زایل شده است. ➖ اطرافیان از حالت او تعجب نموده و از او دربارهء قضیه‌اش سوال کردند. أبوراجح گفت: دیشب که مرا تنها گذاشتید و رقتید من به حالی رسیدم، که مرگ را به چشم خود دیدم و زبانی هم نداشتم که از خدا درخواست شفایم را بنمایم، پس با دل خود متوجه مولای خود صاحب الزمان(علیه السلام) شدم و از آن جناب طلب دادرسی کردم، چون هوا تاریک شد دیدم خانه تمام از نور پر شد، ناگهان حضرت صاحب العصر و الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که دست شریف خود را بر روی من کشید و فرمود: بیرون برو برای عیال خود کار کن به تحقیق که خدامتعال تو را عافیت عطا کرده است و چون صبح شد خود را به این حالتی که می‌بینید دیدم. ➖ عالم زاهد محقق شیخ شمس‌الدین محمد قارون (رحمةالله علیه) ناقل این قضیه می‌فرماید: به خدا قسم ابوراجح قبل از این جریان مرد ضعیف اندام و زرد چهره و بد صورت و کم ریش بود و من دائماً به حمامی که ابوراجح در آن کار می‌کرد می‌رفتم و او را به این حالت می‌دیدم، و لیکن بعد از این جریان با عده‌ای دیگر بر او وارد شدم، دیدم ابوراجح به صورت مردقوی و توانمند شده و قامت او رشید و ریش او بلند و صورت او سرخ شده و مانند جوانی که در بیست سالگی باشد، گردیده است و به همین حالت جوانی بود و تغییر نیافت تا آنکه از دنیا رفت رحمة الله علیه. 📚 بحارالأنوار، ج۲، ص۷۰ 🆔 @valiyeasr313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👍 ﷽؛ ☀️ مسخره كردن‏ وسواسی ☀️ 🍀 شخصى بود كه در گفتن «ولاالضالين‏» وسواس داشت و در نماز بعد از «غير المغضوب عليهم‏» مى ‏گفت: وَلاالضّ، ولاالضّ، ولاالضّ شخص ديگرى كه پشت سرش بود او را مسخره كرده مى‏ گفت: مرض، مرض، مرض. 🍀 ديرى نگذشت كه مسخره كننده به همين بلا مبتلا شد و در همين كلمه در نماز دچار شد. ✨ امام صادق علیه السلام فرمودند: هر که مومنی را به خاطر کاری سرزنش کند نمیرد تا آنکه خودش مرتکب همان عمل شود. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: « مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً بِشَيْ‏ءٍ لَمْ يَمُتْ حَتّى‏ يَرْكَبَه‏» 📚 كافي (ط - دار الحديث) / ج‏4 / 81) 👌 وسواسی ها را نه مسخره کنیم، نه سرزنش، بلکه برای رهایی آن ها از این گرفتاری دعا کنیم و اگر می توانیم مشاوره دهیم. •┈┈••✾❀✿💚✿❀✾••┈┈• 🕊 @khamse5
🌟 امام صادق علیه السلام 🌟 هر کس بعداز نماز صبح و مغرب قبل از آنکه حرکت یا تکلم کند هفت مرتبه بگوید 《بسم الله الرّحمن الرّحیم لا حَول ولا قُوة اِلا بالله العَلی العَظیم》 خداوند ۷۰ نوع از انواع بلاها را از او دفع می کندکه کمترین آن بلاها : جذام و ریح و پیسی و جنون و خفگی است و اگر از بدبختان باشد از آنها محو می‌شود و در زمره خوشبختی و سعادت مندی نوشته میشود 📚 الکافی ج2 📜@khamse5📜
🍁 😭💝💝💝 آقاجونم ما را هم بخر ✍روزي امام حسين علیه السلام از جائي عبور ميكردند که ديدند جواني به سگي غذا مي دهد. امام خو‌شحال شدند و فرمودند: چرا اين گونه به سگ مهرباني مي كني ؟ جوان عرض كرد: غمگين هستم، مي خواهم با خشنود كردن اين حيوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودي گردد. اندوه من از اين است كه غلام يك نفر يهودي هستم و مي خواهم از او جدا شوم. امام حسين علیه السلام با آن غلام نزد صاحب او كه يهودي بود آمدند. امام حسين علیه السلام دويست دينار به يهودي داد ، تا غلام را خريداري كرده و آزاد سازد. يهودي گفت: اين غلام را به خاطر قدم مبارك شما كه به خانه ما آمدي به شما بخشيدم و اين بوستان را نيز به شما بخشيدم. امام حسين علیه السلام هماندم غلام را آزاد كرد و همه آن بوستان و دویست دینار را به او بخشيد. سرانجام آن مرد یهودی و همسرش که تحت تاثیر محبت امام حسین علیه السلام قرار گرفته بودند ، مسلمان شدند. 📚مناقب آل ابی طالب ج۴ - ص۱۵ 💠 @khamse5 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝💝🌸🌸💖💖💖🌸🌸 دل را به دستانش گرفت و جنس زر کرد سائل پذیرفت و گدا را معتبر کرد خیلی ضرر کرد آنکه وقت عرض حاجت این پا و آن پا کرد .. امّا و اگر کرد مادر شد و مِهرش به قلب عالم افتاد در جانمان حبّ علی(ع) را بیشتر کرد خود عاشقش بود و به دست خود در این دل عشق أمیرالمؤمنین(ع) را مستقر کرد هر کس به بغض فاطمه(س) رغبت نشان داد با دست خود پرونده اش را شعله ور کرد وارد نشد آتش به رستاخیزِ دوزخ تا گوشه ای از چادر خود را سپر کرد رحمت بر آنکه تا گره بر کارش افتاد پیش از تمام خلق مادر را خبر کرد این نکته شد ثابت به من که در دو عالم هرکس به غیر از فاطمه(س) رو زد ضرر کرد! ❤️❤️❤️ 💠 @khamse5 💠