#با_امام_رضا_علیه_السلام
#سبک_زندگی_اسلامی
#ویژه_صفر
#ماه_صفر
#30صفر
◾️ #تواضع_پیشه_کن_تا_خداوند_مقام_تو_را_بالا_ببرد
👈🏼👈🏼 #احمد_بن_محمد_بزنطی میگوید:
یک بار که به مدینه رفته بودم، در ابتدای شب خادم امام به اقامتگاه من آمد و گفت: امام این مرکب را فرستاده و میخواهد تو را ببیند.
➖ بزنطی افتخار مییابد تا پاسی از شب میهمان امام باشد. اواخر شب امام میفرماید:
فکر نمیکنم در این موقع بتوانی به مدینه باز گردی، امشب را نزد ما بمان و صبح به یاری خدای ـعزّوجلّـ حرکت کن.
آنگاه امام کنیز خود را صدا میزنند و به او میگویند:
بستر خواب مرا برای وی بگستران، و ملحفه مرا که در زیر آن میخوابم بر آن بستر بیفکن، و مخدّه و بالش مرا زیر سر او بگذار.
➖ بزنطی که از این همه موهبت و لطف امام بهتزده میشود، اندکی به خود مغرور میشود. او میگوید:
در ذهن خود گفتم:
کیست که این مقدار مقام و منزلت که اکنون نصیب من گشته او را نصیب شده باشد؟! خداوند در نزدش مقامی به من عطا فرمود که به احدی از اصحاب ما عطا نکرده است: امام مرکب خود را فرستاد تا سوار شدم، فراش خود را گسترد تا در لحاف و بالش او شب را به روز آوردم، و احدی از اصحاب ما را نصیبی این چنین نشده است.
➖ نشسته بودم و این خیالات را در دل میگذراندم و آن بزرگوار در کنار من بود که ناگهان رو به من فرمود:
ای احمد! امیر مؤمنان علیّ بن ابیطالب (علیهالسّلام) از صعصعه، عیادت کرد و به او گوشزد کرد که این عیادت را سبب فخر و مباهات خود بر خویشانت نگیر و تواضع پیشه کن تا خداوند مقام تو را بلند کند.
📚 منابع:
۱. عیون اخبار الرضا (علیهالسّلام)، شیخصدوق، ج۲، ص۵۱۴، ح۱۹
۲. وسائل الشیعة، شیخحر عاملی، ج۲، ص۱۱۱
🆔 @khamse5
#اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
#اشعار_رقیه_ای
#دو_خط_روضه
#صفر1446
#ماه_صفر
#5صفر
آمدی گوشه ویران چه عجب!
زده ای سر به یتیمان چه عجب!
تو مپندار که مهمان منی
به خدا خوبتر از جان منی
بس که از جور فلک دلگیرم
اول عمر ز عمرم سیرم
دل دختر به پدر خوش باشد
مهربانی زدو سر خوش باشد
تو بهین باب سرافراز منی
تو خریدار من و ناز منی
بعد از این ناز برای که کنم
جا به دامان وفای که کنم
اشک چشم من اگر بگذارد
درد دلهام شنیدن دارد
گرچه در دامن زینب بودم
تا سحر یاد تو هر شب بودم
گر نمی کرد به جان امدادم
از غم هجر تو جان می دادم
آنقدر ضعف به پیکر دارم
که سرت را نتوان بردارم
امشب از روی تو مهمان خجلم
از پذیرایی خود منفعلم
مژده عمّه که پدر آمده است
رفته با پا و به سر آمده است
دیدنی گوشه ویرانه شده
جمع شمع و گل و پروانه شده
آخر ای کشته راه ایزد
پدرت سر به یتیمان می زد
تو هم آخر پسر آن پدری
تو پور آن نخل امامت ثمری
که به پیشانی تو سنگ زده؟
که زخون بررخ تو رنگ زده؟
ای پدر کاش به جای سر تو
می بریدند سر دختر تو
#حاج_علی_انسانی
😭😭
🆔 @khamse5
#اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
#دو_خط_روضه
#اشعار_حسینی
#صفر1446
#ماه_صفر
فاطمه! مادر سادات! چه آمد بهسرت؟
شامیان عید گرفتند بهقتل پسرت
سنگ و خاکستر و دشنام و کف و زخم زبان
کوچه کوچه شده مزد زحمات پدرت
بوسه از دور به پیشانی بشکسته بزن
اگر افتد به سر پاکِ حسینت نظرت
شانه بر گیسوی زینب بزن و اشک بریز
گر به دروازۀ ساعات بیفتد گذرت
دیگر از چوب و لب خشک نگویم سخنی
بیش از این نیست روا تا که بسوزد جگرت
زینب و گیسوی خونین؛ به خدا حق داری
عوض اشک اگر خون رود از چشم ترت
چون مه نیمه درخشد به کنار خورشید
سر عباس که خود هست حسین دگرت
مادر زینب! از زینب مظلومه بپرس
دخترم! در ملاء عام چه آمد به سرت؟
یا محمّد بنگر حق ذوی القربی را
کشت اولاد تو را امت بیدادگرت
"میثم!" از بس سخن از سوز جگر میگویی
شعر تو در نفس سوخته گشته شررت
#حاج_غلامرضا_سازگار
😭😭
🆔 @khamse5
#اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
#با_حسین_علیه_السلام
#روضه_دیر_راهب
#دو_خط_روضه
#صفر1446
#ماه_صفر
◾️ #دیر_راهب_و_سر_مبارک_سیدالشهداء_علیه_السلام
👈🏼👈🏼 مرحوم #حاج_شیخ_عباس_قمی، در کتاب #منتهی_الآمال
و #ملا_محمدمهدی_حائری_مازندرانی در کتاب #معالی_السبطین
آوردهاند که:
➖ چون لشکر #ابن_زیاد_ملعون در کنار دیر راهب منزل کردند #سر_حضرت_حسین علیهالسلام را در صندوق گذاشتند.
نیمه شب راهب را بانگی بهگوش رسید چون گوش فراداشت، همه ذکر تسبیح وتقدیس الهی شنید.
برخاست و سر از دریچهی دیر بیرون کرد، دید از صندوقی که در کنار دیوار دیر نهادهاند نوری عظیم بهجانب آسمان ساطع میشود و از آسمان #فرشتگان_فوجی_پس_از_فوج فروآمدند وهمی گفتند:
السلام علیك یا بن رسول الله السلام علیك یا اباعبدالله صلوات الله وسلامه علیك.
➖ راهب از مشاهدهی این اهوال تعجب کرد، پس از صومعه بیرون شد، و بهمیان لشکر آمد و پرسید: بزرگ لشکر کیست؟!
گفتند: #خولی_اصبحی_ملعون.
او بهنزد خولی آمد، و پرسید: در این صندوق چیست؟
گفت: سر مردی است که #عبیدالله او را در #سرزمین_عراق بهقتل رساند!
گفت: نامش چیست؟
گفت: #حسین_بن_علی_بن_ابیطالب [علیهماالسلام].
پرسید: مادرش کیست؟
گفت: #فاطمهی_زهرا [سلاماللهعلیها] #دختر_محمدمصطفی [صلیاللهعلیهوآله].
➖ راهب گفت:
مرگ بر شما باد! علمای ما راست گفتند که: هروقت این مرد کشته شود، #آسمان_خون_خواهد_بارید و این نیست جز در #قتل_پیغمبر و #وصی_پیغمبر.
اکنون خواهش میکنم که ساعتی این سر را بهمن واگذارید آنگاه رد کنم.
گفت: ما این سر را بیرون نمیآوریم مگر نزد #یزید_بن_معاویه تا #از_وی_جایزه_بگیریم!!
➖ راهب پرسید: جایزهی تو چیست؟!
گفت: بدرهای که #ده_هزار_درهم داشته باشد!
گفت: این مبلغ را نیز من عطا کنم.
گفت: حاضر کن!
راهب همیانی آورد که حامل دههزار درهم بود، پس خولی ملعون آن مبلغ را گرفت و در دو همیان کرد و سر هر دو را مهر نهاد و بهخزانه دار خود سپرد و آن سر مطهر را تا یک ساعت بهراهب سپرد.
➖ پس راهب آن سر مبارک را به #صومعهی خویش برد و با #گلاب_شست و با #مشک_و_کافور خوشبو گردانید و بر سجادهی خویش گذاشت و بنالید و بگریست و بهآن سر منور عرض کرد:
یااباعبدالله! بهخداقسم بر من گران است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم.
یا اباعبدالله! گاهی که جدت را ملاقات کنی، شهادت بده که من کلمهی شهادت گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم پس گفت:
أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأشهد أن محمداً رسول الله وأشهد أن علیاً ولی الله.
➖ پس راهب #سر_مقدس را رد كرد و بعد از این واقعه از صومعه بیرون شد و در كوهستان میزیست و بهعبادت و زهادت روزگاری بهپای برد تا از دنیا بیرون رفت.
➖ پس لشكریان #كوچ_دادند و در نزدیكی #دمشق كه رسیدند از ترس آنكه مبادا یزید (لعین) آن پولها را از ایشان بگیرد جمع شدند تا آن مبلغ را پخش كنند.
#خولی (لعین) گفت تا آن دو همیان را آوردند، چون خاتم برگرفت آن درهمها را سفال یافت و بر یك جانب هر یك نوشته بود:
(لا تَحْسَبَنَّ اللهَ غافِلاً عَمّا یَعْمَلُ الظّالِِمُونَ)
و بر جانب دیگر مكتوب بود:
(وَ سَیَعْلَمُ الذینَ ظَلَمُو اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).
➖ خولی (لعین) گفت: این راز را پوشیده دارید و خود گفت:
اِنّا لِله راجِعُونَ خَسِرَ الدُّنْیا وَالاخِرَهِ. یعنی زیانكار دنیا و آخرت شدم و گفت آن #سفالها را در نهر بردی كه نهری بود در دمشق ریختند.
📚 منابع:
۱. منتهی الآمال، شیخعباسقمی، (چاپ هجرت، قم)، ج۱، ص۷۷۸
۲. معالی السبطین، ملامهدیمازندرانی، ج۲، ص۱۲۸
🆔 @khamse5