eitaa logo
نکات ناب در مورد خمسه طیبه
237 دنبال‌کننده
307 عکس
385 ویدیو
84 فایل
در این گروه فقط مطالب در موضوع اهل بیت و نکات مربوط به آن است ارتباط با ادمین👇 @valiyeasr12
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد مادر آب کجایی پسرت آب نخورد ➖ أللهم عجل لولیك الفرج ➖ أللهم ارزقنا زیارته وشفاعته في الدنيا والآخرة 🆔 @khamse5
غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم خیز و کن یاری ام ای چشم و چراغم پسرم تا صدای تو شنیدم ز رخم رنگ پرید خبرم داد صدایت که چه آمد به سرم چشم خود وا کن اگر لب به سخن وا نکنی مکن از موی پریشان خود آشفته ترم بسکه غم هست به دل جای غمت دیگر نیست می نهم داغ جگر سوز تو را بر جگرم پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم داغت آخر کشدم لیک بدان من پدرم چشمه ی چشم مرا اشک فشان خیز و ببین لب خشکیده مگر تر کنی از چشم ترم منکه خود خضر رهم بر سر تو پیر شدم چون نهادم لب خود بر لب تو ای پسرم خصم لبخند زند من کف افسوس به هم بین دل ریش و از این بیش مزن نیشترم گه سرت، گاه رخت، گاه لبت می بوسم دلم آرام نگیرد، چه کنم من پدرم 🆔 @khamse5
بلبل شوقم و باغ‌وچمنم کرببلاست بی‌سبب نیست که ورد دهنم کرببلاست کفتر جلدم و هرآینه برمی‌گردم آخرین مقصد هر پرزدنم کرببلاست غیر لیلا سخنی ورد لب مجنون نیست من که مجنون حسینم سخنم کرببلاست شعر گفتم به امیدی که بخوانم آن‌جا شاعری ساده‌ام و انجمنم کرببلاست دوستش دارم و حب‌ّالوطن از ایمان است گرچه ایرانی‌ام، اما وطنم کرببلاست زائر عرش خداوند شود زائر او پس در این راه بهشت عدنم کرببلاست حال من حال حبیب و تو حبیبم شده‌ای شوق من شوق اویس و قرنم کرببلاست اربعین قسمت اگر شد که زیارت بروم شاهد ناله‌ی "یابن‌الحسنم" کرببلاست 🆔 @khamse5
شب های جمعه فاطمه با اشک دیده صورت گذارد روی رگ های بریده ای مرغ بِسٔمِل گشته ی من یا بُنَیَّ ای ماهی در بسترِ خون آرمیده ای پاره پاره پیکر عریان سرت کو؟ کی بر گلوی تشنه ات خنجر کشیده؟ مادر بمیرد دود میدیدی هوا را تکیه زدی بر نیزه با قد خمیده ای کاش من جای تو نیزه خورده بودم ای کاش از مقتل تنت را برده بودم ده تا سوار از بین لشکر تا دویدند سوز صدایِ دخترانت را شنیدند شرمنده کاری بر نمی آمد ز دستم با گریه می‌دیدم که در مقتل رسیدند افتاد روی پیکرت ردِّ چهل نعل "آخر تنت را در همه صحرا کشیدند" پیراهنی را که خودم دادم به زینب با نیزه وقت غارتِ جسمت دریدند من بودم و دیدم تنت را بین گودال.... مولا بیا زهرا دوباره رفت از حال! 🆔 @khamse5
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه تو دیده‌ای چه‌ها به اسارت به عمه شد در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد تو طفل روی ناقه‌ی عریان نشسته‌ای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را 🆔 @khamse5
آه ، ای بی کفنِ کرببلا وای‌حسین تنت اینجاست سرت رفته کجا وای‌حسین خاک عالم به سرم خاک نکردند تو را خاک آلود تنت گشته رها وای‌حسین آنقدر  دور تو شمشیر و سنان ریخته است شده گودال تو چون کوه منا وای‌حسین پدرت از زرهِ قیمتی عَمْر گذشت از لباست نگذشتند چرا وای‌حسین چادر سوخته ای دارم اگر بگذارند میکشم بر تن تو جای عبا وای‌حسین روز جمعه نه ، تو را روز دوشنبه کشتند قاتل مادرمان کشت تو را وای‌حسین هرکجا مادر تو بوسه زده نیزه زدند جایی یک بوسه نداری به خدا وای‌حسین قطعه قطعه شدی و بعد از آن ذبح شدی قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا وای‌حسین تو کریمی غم انگشتریت را نخورم بگو انگشت تو افتاده کجا وای‌حسین من که یک عمر فقط با تو سفر می رفتم حال با شمر روم شام بلا وای‌حسین کعب نی میخورم اما چه کنم این نامرد؟ بین مردم نبرد اسم مرا وای‌حسین روی نی حرف بزن ، آیه بخوان ، کاری کن نشود خواهرت انگشت‌نما وای‌حسین 🆔 @khamse5
آمدی گوشه ویران چه عجب! زده ای سر به یتیمان چه عجب! تو مپندار که مهمان منی به خدا خوبتر از جان منی بس که از جور فلک دلگیرم اول عمر ز عمرم سیرم دل دختر به پدر خوش باشد مهربانی زدو سر خوش باشد تو بهین باب سرافراز منی تو خریدار من و ناز منی بعد از این ناز برای که کنم جا به دامان وفای که کنم اشک چشم من اگر بگذارد درد دلهام شنیدن دارد گرچه در دامن زینب بودم تا سحر یاد تو هر شب بودم گر نمی کرد به جان امدادم از غم هجر تو جان می دادم آنقدر ضعف به پیکر دارم که سرت را نتوان بردارم امشب از روی تو مهمان خجلم از پذیرایی خود منفعلم مژده عمّه که پدر آمده است رفته با پا و به سر آمده است دیدنی گوشه ویرانه شده جمع شمع و گل و پروانه شده آخر ای کشته راه ایزد پدرت سر به یتیمان می زد تو هم آخر پسر آن پدری  تو پور آن نخل امامت ثمری که به پیشانی تو سنگ زده؟ که زخون بررخ تو رنگ زده؟ ای پدر کاش به جای سر تو می بریدند سر دختر تو 😭😭 🆔 @khamse5
فاطمه! مادر سادات! چه آمد به‌سرت؟ شامیان عید گرفتند به‌قتل پسرت سنگ و خاکستر و دشنام و کف و زخم زبان کوچه ‌کوچه شده مزد زحمات پدرت بوسه از دور به پیشانی بشکسته بزن اگر افتد به سر پاکِ حسینت نظرت شانه بر گیسوی زینب بزن و اشک بریز گر به دروازۀ ساعات بیفتد گذرت دیگر از چوب و لب خشک نگویم سخنی بیش از این نیست روا تا که بسوزد جگرت زینب و گیسوی خونین؛ به خدا حق داری عوض اشک اگر خون رود از چشم ترت چون مه نیمه درخشد به کنار خورشید سر عباس که خود هست حسین دگرت مادر زینب! از زینب مظلومه بپرس دخترم! در ملاء عام چه آمد به سرت؟ یا محمّد بنگر حق ذوی‌ القربی را کشت اولاد تو را امت بیدادگرت "میثم!" از بس سخن از سوز جگر می‌گویی شعر تو در نفس سوخته گشته شررت 😭😭 🆔 @khamse5
◾️ 👈🏼👈🏼 مرحوم ، در کتاب و در کتاب آورده‌اند که: ➖ چون لشکر در کنار دیر راهب منزل کردند علیه‌السلام را در صندوق گذاشتند. نیمه شب راهب را بانگی به‌گوش رسید چون گوش فراداشت، همه ذکر تسبیح وتقدیس الهی شنید. برخاست و سر از دریچه‌ی دیر بیرون کرد، دید از صندوقی که در کنار دیوار دیر نهاده‌اند نوری عظیم به‌جانب آسمان ساطع می‌شود و از آسمان فروآمدند وهمی گفتند: السلام علیك یا بن رسول الله السلام علیك یا اباعبدالله صلوات الله وسلامه علیك. ➖ راهب از مشاهده‌ی این اهوال تعجب کرد، پس از صومعه بیرون شد، و به‌میان لشکر آمد و پرسید: بزرگ لشکر کیست؟! گفتند: . او به‌نزد خولی آمد، و پرسید: در این صندوق چیست؟ گفت: سر مردی است که او را در به‌قتل رساند! گفت: نامش چیست؟ گفت: [علیهماالسلام]. پرسید: مادرش کیست؟ گفت: [سلام‌الله‌علیها] [صلی‌الله‌علیه‌وآله]. ➖ راهب گفت: مرگ بر شما باد! علمای ما راست گفتند که: هروقت این مرد کشته شود، و این نیست جز در و . اکنون خواهش می‌کنم که ساعتی این سر را به‌من واگذارید آنگاه رد کنم. گفت: ما این سر را بیرون نمی‌آوریم مگر نزد تا !! ➖ راهب پرسید: جایزه‌ی تو چیست؟! گفت: بدره‌ای که داشته باشد! گفت: این مبلغ را نیز من عطا کنم. گفت: حاضر کن! راهب همیانی آورد که حامل ده‌هزار درهم بود، پس خولی ملعون آن مبلغ را گرفت و در دو همیان کرد و سر هر دو را مهر نهاد و به‌خزانه دار خود سپرد و آن سر مطهر را تا یک ساعت به‌راهب سپرد. ➖ پس راهب آن سر مبارک را به خویش برد و با و با خوشبو گردانید و بر سجاده‌ی خویش گذاشت و بنالید و بگریست و به‌آن سر منور عرض کرد: یااباعبدالله! به‌خداقسم بر من گران است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. یا اباعبدالله! گاهی که جدت را ملاقات کنی، شهادت بده که من کلمه‌ی شهادت گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم پس گفت: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأشهد أن محمداً رسول الله وأشهد أن علیاً ولی الله. ➖ پس راهب را رد كرد و بعد از این واقعه از صومعه بیرون شد و در كوهستان می‌زیست و به‌عبادت و زهادت روزگاری به‌پای برد تا از دنیا بیرون رفت. ➖ پس لشكریان و در نزدیكی كه رسیدند از ترس آنكه مبادا یزید (لعین) آن پولها را از ایشان بگیرد جمع شدند تا آن مبلغ را پخش كنند. (لعین) گفت تا آن دو همیان را آوردند، چون خاتم برگرفت آن درهم‌ها را سفال یافت و بر یك جانب هر یك نوشته بود: (لا تَحْسَبَنَّ اللهَ غافِلاً عَمّا یَعْمَلُ الظّالِِمُونَ) و بر جانب دیگر مكتوب بود: (وَ سَیَعْلَمُ الذینَ ظَلَمُو اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ). ➖ خولی (لعین) گفت: این راز را پوشیده دارید و خود گفت: اِنّا لِله راجِعُونَ خَسِرَ الدُّنْیا وَالاخِرَهِ. یعنی زیانكار دنیا و آخرت شدم و گفت آن را در نهر بردی كه نهری بود در دمشق ریختند. 📚 منابع: ۱. منتهی الآمال، شیخ‌عباس‌قمی، (چاپ هجرت، قم)، ج۱، ص۷۷۸ ۲. معالی السبطین، ملامهدی‌مازندرانی، ج۲، ص۱۲۸ 🆔 @khamse5
◾️ 👈🏼👈🏼 مرحوم ، در موسوعه‌ی گرانقدر درباره‌ی لحظات آخر حیات طیبه‌ی صدیقه‌طاهره سلام‌الله‌علیها و آمدن حسنین و اميرمؤمنان علیهم‌السلام، می‌نویسد: ➖ لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ، قَالَتْ لِأَسْمَاءَ: إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى النَّبِيَّ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ بِكَافُورٍ مِنَ الْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَثُلُثاً لِعَلِيٍّ وَثُلُثاً لِي وَكَانَ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً. ➖ فَقَالَتْ يَا أَسْمَاءُ: ائْتِينِي بِبَقِيَّةِ حَنُوطِ وَالِدِي مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَكَذَا فَضَعِيهِ عِنْدَ رَأْسِي. فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَقَالَتِ: انْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً وَادْعِينِي فَإِنْ‏ أَجَبْتُكِ‏ وَإِلَّا فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً‌. ➖ ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا، فَنَادَتْ: يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى! يَا بِنْتَ أَكْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ! يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا! يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ‏ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏! قَالَ: فَلَمْ تُجِبْهَا فَكَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا. فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَهِيَ تَقُولُ فَاطِمَةُ: إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِيكِ رَسُولِ‌الله فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ السَّلَامَ. ➖ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ فَقَالا: يَا أَسْمَاءُ! مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ؟! قَالَتْ: يَا ابْنَيْ رَسُولِ‌الله! لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا الْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَيَقُولُ: يَا أُمَّاهْ! كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي. قَالَتْ: وَأَقْبَلَ الْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَيَقُولُ: يَا أُمَّاهْ! أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ. قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ: يَا ابْنَيْ رَسُولِ‌الله! انْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا. ➖ فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا كَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِيعُ الصَّحَابَةِ فَقَالُوا: مَا يُبْكِيكُمَا يَا ابْنَيْ رَسُولِ‌الله؟! لَا أَبْكَى الله أَعْيُنَكُمَا لَعَلَّكُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّكُمَا فَبَكَيْتُمَا شَوْقاً إِلَيْهِ؟! فَقَالا: لَا أَ وَلَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ الله عَلَيْهَا. قَالَ فَوَقَعَ عَلِيٌّ [علیه‌السلام] عَلَى وَجْهِهِ يَقُولُ: بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِك‏. 😭😭 📚 بحارالأنوار، علامه‌مجلسی، ج‏۴۳، ص۱۸۶_۱۸۷ 🆔 @khamse5
ای بی‌کفن که بر کفنِ خلق، نام توست شاهی اگر نشسته به تختی، غلام توست سرچشمه‌ی تداوم دین بر زمین پست از ارتفاع حنجره‌ی تشنه‌کام توست هر جا که جاده‌ای و سواری و مقصدی‌ست درگیر شرم، از سفر ناتمام توست "زخم از ستاره بر تنت افزون" و آسمان با سیل اشک در صدد التیام توست آتش چگونه شرم ندارد ز سوختن؟ وقتی که خاندان نبی در خیام توست شش گوشه است قبر تو زیرا که دست‌ها از هر طرف دراز به شوق سلام توست مشک برادر تو اگر شد تهی ز آب این اشک‌ها مقدمه‌ی انتقام توست... 🆔 @khamse5