eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
65.1هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
23.3هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴تشرف خدمت امام علیه السلام🌴 🍁چند نفر از حسینی در اطراف اصفهان زندگی می‌کنند که همگی عالم و روضه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوان حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام هستند. براى پدر آن‌ها حدود سال پیش، تشرفی خدمت امام علیه‌السلام اتفاق افتاده بود. پدر آن‌ها دهه اول برای روضه‌خوانی به یکی از روستاهای اطراف می‌رود. در آن زمان، سنگینى آمده بود. بعد از اتمام روضه، باید به روستای دیگری که یک فرسخ از این روستا فاصله داشت می‌رفت. وقتی سوار مرکب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، یکى از اهالى روستا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: «آقا سید! در مسیر، درنده هست. اگر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهى یکی ـ دو نفر را همراه شما بفرستیم». ایشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: «تنها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روم. مشکلى نیست». عباى زمستانی خود را بر سر خود کشید و حرکت کرد. برف سنگینی بر زمین نشسته بود. وقتی مقدارى از مسیر را طی می‌کند، احساس می‌کند یک نفر سوار بر مرکب، از پشت سر او حرکت می‌کند؛ اما به خاطر برف زیاد، حوصله نکرد که برگردد و با او صحبت کند. با خود می گوید: «من که به اهالی روستا گفتم کسى را همراه من نفرستند». بعد از لحظاتی آن آقا که پشت سر ایشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد فرمود: «آقا سید مصطفى سلامٌ علیکم». ایشان گفت: «سلام علیکم». 🌳فرمود: «سؤالی دارم». گفت: «بفرمایید». ایشان فکر می‌کرد که او یکی از مردم آبادى است که برای حفظ او آمده است. آن آقا پرسید: «آیا دشمن، در روز اسب بر جسد مطهر حضرت علیه‌السلام تاخت؟» سید در جواب گفت: «در تاریخ، این‌چنین خوانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام». آن آقا فرمودند: «اسب‌ها بر بدن مطهر حضرت علیه‌السلام رفتند؟» سید گفت: «بله؛ اسب‌ها بر بدن مطهر رفتند». بعد از مدتى آن آقا پرسیدند: «آقا سید مصطفى، آیا متوکّل قصد داشت حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام را منهدم کند؟» گفت: «بله؛ سعى کرد که از بین ببرد». فرمودند: «گاوها را فرستادند که شخم بزنند و قبر را مساوى کنند؟» گفتم: «در تاریخ خوانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام که گاوها را فرستادند؛ اما گاوها بر قبر نرفتند». آن آقا فرمود: « که حیوان نجیبی است و بیش از گاو، متوجّه است؛ ولی با این حال بر جسد مبارک حضرت علیه‌السلام  رفت؛ در حالی که آن گاوها بر قبر مطهّر نرفتند که شخم بزنند و قبر را از بین ببرند». 🍁ایشان می‌گوید: من در فکر فرو رفتم که عجب سؤالى کرد! این سؤال از محدوده توانایى این آبادى بیرون است. همین طور در فکر جواب این سؤال بودم که گویی حسّ کردم از پشت سر، به دلم افتاد و جوابی به نظرم آمد. به آن آقا گفتم: «این قضیه، جوابى دارد». گفتند: « جواب چیست؟» گفتم: «روز حضرت سید الشهداء علیه‌السلام اراده کردند هر چه دارند براى بدهند؛ حتّى خود را، و خود حضرت علیه‌السلام دادند که اسب‌ها بر بدن مطهّرشان بروند؛ امّا متوکّل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست را از بین ببرد. نظر حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام  این بود که آثار، بماند و مردم به این وسیله ببرند و به خدا شوند».😭😭😭 آن آقا که پشت سر بود فرمود: « است». آقا سید مصطفی می‌گوید نگاه کردم، دیدم هیچ کسى پشت سر من نیست؛ حتّى جاى غیر از همین مسیرى که من آمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام نیست. گفت: وقتی به آبادى بعد رسیدم، دیر شده بود و مردم، بیرون آمده بودند (گویا نزدیک عاشورا بود). گفت حدود دو ساعت به ظهر بود که منبر رفتم و همین سؤال و جوابی که شد را برای مردم گفتم. عجیبى در مردم شد؛ تا حدّی که گریه‌های زیادی می‌کردند و بر سر خود می‌زدند. منبع: سخنرانی استاد ناصری اصفهانی ۱۳۹۵/۶/۵ 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
جمله زیبایی که مفهوم ، ، رو برامون آشکار میکنه وقتی پدر 50 ساله‌ای از پسر پانزده ساله‌اش می‌خواهد که دو سال دیگر صبر کند تا صاحب اتومبیلی برای خودش شود، این فاصله ی 730 روزه، فقط 4 درصد عمر پدر را تشکیل می‌دهد اما این دو سال، 13 درصد از عمر پسر را در بر می‌گیرد. پس عجیب نیست اگر برای پسر، این مدت، سه یا چهار بار طولانی‌تر باشد. به همین صورت، دو ساعت از زندگی یک کودک 4 ساله، مساوی است با دوازده ساعت از زندگی مادر 24 ساله‌اش یعنی اگر از کودک بخواهیم که برای گرفتن یک آب نبات، دو ساعت صبر کند، مثل این است که از مادرش بخواهیم برای خوردن یک فنجان قهوه، دوازده ساعت انتظار بکشد. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
میگم خیلی زشته ڪه ڪانال ☝️🏻 امام ( عج ) خالی بمونه ها اگه بیای تو این ممڪنه تمام ڪانالای دیگه ای ڪه داری رو ڪنی به عشـــق امام زمان بزن روی لینڪhttps://eitaa.com/joinchat/371195984Cc861b12aed
عبرت_آموز 🍃گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند... را گذاشت زیر سرش و خوابید. ⭐️طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند. یکی از اون دو نفر گفت: را بزاریم پشت منبر، اون یکی گفت: نه ! اون مرد وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره. 🌱گفتند: امتحانش میکنیم کفشایش را از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه. مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد. اونها کفشایش را برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد. گفتند پس خوابه طلاها رو بزاریم پشت منبر...! 🔹بعد از رفتن آن دو مرد، مرد خوش باور بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو را بردارد اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین کفشهایش را ...! 👈و اين گونه است که انسان خیلی وقت‌ها در طول زندگی همه چیز خود را خودخواسته از دست می‌دهد از جمله و فرصت‌ها! چرا که نگاه و توجهش به جایی است که نباید باشد. عضویت در کانال رهبر عزیزمون اجباری😍👇 @khamenei_ir .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak