#طنز_فوقالعاده
یه بنده خدایی تعریف می کرد :
با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم، یه بچه ی ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش، هی میگرفت طرف من هی میکشید طرف خودش.!! منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!
بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.!! خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.!!
ولی دیدم وای ! یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته😱😳
ادامه اتفاقات خنده دار ماجرا👇😁
http://eitaa.com/joinchat/40173584Cf6c8c84c29
شکلات سرچ کن
#طنز_فوقالعاده
یه بنده خدایی تعریف می کرد :
با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم، یه بچه ی ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش، هی میگرفت طرف من هی میکشید طرف خودش.!! منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!
بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.!! خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.!!
ولی دیدم وای ! یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته😱😳
ادامه اتفاقات خنده دار ماجرا👇😁
http://eitaa.com/joinchat/40173584Cf6c8c84c29
شکلات سرچ کن