eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
61.8هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
25.2هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
😁 💎پسری را به آهنگری بردند تا شاگردی کند. استاد گفت: دَم آهنگری را بدم. شاگرد مدتی ایستاده، دم را دمید و خسته شد و گفت: اوستا اجازه میدی بنشینم و بدمم؟ اوستای آهنگر گفت: بنشین و بدم. شاگرد باز مدتی دمید و خسته شد و گفت: اوستا اجازه میدی پام و دراز کنم و بدمم. اوستای آهنگر گفت: پا تو دراز کن و بدم. بعد از مدتی شاگرد تنبل باز خسته شد؛ گفت: اوستا اجازه میدی بخوابم و بدمم؟ اوستا گفت: تو بدم، بمیر و بدم... 😂😂😂😂 @khandehpak ┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماجرای_آیت_الله_بهجت #و_پرستار_زیبای‌_مسیحی 📽 خاطره عجیب مرحوم آیت‌الله خسروشاهی از برخورد یک طلبه ظاهرا آیت‌الله بهجت با پرستار زن زیبای مسیحی @khandehpak ┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄
😁 سال اول کارشناسی بودم و اولین بار بود که از خانوادم جدا میشدم و میخاستم تنهایی توی ی شهر دیگه زندگی کنم. روز اول که از خابگاه رفتم بیرون و تاکسی گرفتم، میخاستم بپرسم ببینم همون مسیری میره که من میرم.خودم اصن حواسم نبود بعد که راننده تاکسی چپ چپ نگام میکرد تازه متوجه شدم که با دست راستم که به سمت راست خیابون اشاره میکردم همزمان داشتم میگفتم فلکه چپ میرین؟؟؟!!!🙆🙈🙉🙊😂 راننده هم بعد از خندیدن دستشو برد رو به بالا و گفت : ن مستقیم میرم😂😂😂 ف.س @khandehpak ┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄
#دکترها_گفته_اند_شاید_بچه_نماند گفتم: «آقا دعا کنید خدا به من بچۀ سالمی بدهد». بعد از مدت‌ها، خانمم باردار شده بود و دکتر گفته بود شاید بچه نماند. نگران بودیم. آقا یک تسبیح تربت آوردند. از این گِلی‌ها. گفتند از این تربت با آب زمزم مخلوط کنید و به خانم بدهید. آب زمزم هم از خودشان گرفتم. الحمدلله اثر کرد. بچه را بردم خود آقا توی گوشش اذان و اقامه گفت. (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته‌اند، ص٧٠ @khandehpak ┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄
😂 رفته بودیم مسافرت رسیدیم به سرعین، ورودی شهر تو این بوستانا اطراق کردیم چادر زدیم شبو همونجا خوابیدیم. سرعینم سرد، صبح پاشدیم گلاب به روتون کلیه هارو همه سوز زده بود جماعت بود که دنبال دسشویی میگشت. خلاصه رفتیم تا پیدا شد ۴ تا کابین داشت. ۲ تا مردونه از اینور صف درست شده بود به چه طویلی. ۲ تا هم زنونه از اونور صف وایستاده بودن. قشنگ آدم یاد صفهای دهه شصت میفتاد😐😂 اصلا فکرشو میکردیم واسه چی صف وایستادیمم خنده دار بود. همین حین که اعصابا خوردو صورتا خواب آلودو چشما پف کرده و دست تو جیب، این پا اون میکردیم تا نوبتمون بشه یهو یه نیسانی رد شد پسره سرشو از پنجره کرد بیرون بلند داد زد: خبررررر داااااار😐 اون لحظه واقعا قیافه مون دیدن داشت. نمیدونستیم بخندیم یا فحشش بدیم😂 ✍رضا @khandehpak ┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهه شصتیا اینجوری شاباش میگرفتن خاطره خیلیا زنده شد😁😁 #نوستالژی 😍 @khandehpak
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
! 🌷 يكى اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا يه خاطره برات تعريف كنم؟ گفتم: بفرماييد! يه عكسى به من نشون داد، يه پسر مثلاً ١٩، ٢٠ ساله اى بود، گفت: اين اسمش «عبدالمطلب اكبرى» است، اين بنده خدا زمان جنگ مكانيك بود، در ضمن كر و لال هم بود، يه پسرعموش هم به نام «غلام رضا اكبرى» شهيد شده بود. غلام رضا كه شهيد شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هِى با اون زبون كر و لالى خودش، با ما حرف مى زد، ما هم مى گفتيم: چى مى گى بابا؟! محلش نمى ذاشتيم، مى گفت: عبدالمطلب هر چى سر و صدا كرد، هيچ كس محلش نذاشت ... 🌷 گفت: ديد ما نمى فهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد، روش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبرى. بعد به ما نگاه كرد و گفت: نگاه كنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم شوخيش گرفته. مى گفت: ديد همه ما داريم مى خنديم، طفلك هيچى نگفت، سرش رو انداخت پائين، يه نگاهى به سنگ قبر كرد، با دست، پاكش كرد، فرداش هم رفت جبهه. ١٠ روز بعد جنازه اش رو آوردند، دقيقاً تو همون جايى كه با انگشت كشيده بود، خاكش كردند. 🌷وصيت نامه اش خيلى كوتاه بود، اين جورى نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحيم يك عمر هرچى گفتم به من مى خنديدند. يك عمر هر چى مى خواستم به مردم محبت كنم، فكر كردند من آدم نيستم. مسخره ام كردند. يك عمر هرچى جدى گفتم، شوخى گرفتند. يك عمر كسى رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خيلى تنها بودم. يك عمر براى خودم مى چرخيدم. يك عمر ... اما مردم! حالا كه ما رفتيم، بدونيد هر روز با آقام حرف مى زدم و آقا بهم مى گفت: تو شهيد مى شى. جاى قبرم رو هم بهم نشون داد، اين رو هم گفتم، اما باور نكرديد!» راوی: حجت الاسلام انجوى نژاد @khandehpak
4_5868243224165877137.mp3
4.78M
📢 ویژه برنامه طنز شادِ شاد باشید 😂😍 "اینجا ایران است 🎧 #رادیو_سرنا @khandehpak ┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن ترکیه ای بعد از اینکه فهمید شوهرش زن دیگه گرفته با ماشین چندین بار او را زیر گرفت😱 @khandehpak ┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄
آنا و جان 83 ساله که باهم ازدواج کردن 18 تا نتیجه دارن تنها زوج امریکایی هستن که این مدت طولانی باهمن بودن. بچه هاشون تعریف میکنن که این دوتا هنوزم همو خوشگلم و عسلم صدا میزنن @khandehpak ┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄
هدایت شده از خلوت زن و شوهری
سلام 🔵به مادرم تلفن☎️ زدم، به او گفتم که دیگر طاقتم تمام شده و می خواهم بچه هایم👫 را و همه چیز را بگذارم و بیایم. 🔴 او در جواب گفت که: من می دانم که این حرفها را از روی ناراحتی می زنی و طاقت دوری بچه‌ها👫 و شوهرت👨 را نداری.. 🔴 من می دانم که تو چقدر به شوهرت و بچه هایت علاقه مندی، می دانم که تو بی گذشت نیستی و با زندگی و بچه هایت قهر نمی کنی، حرف بزن، بگو، بخند تا ناراحتی ات تمام شود و برود، پس فردا بچه هایت بزرگ می شوند و خستگی هایت را درک می کنند... 🔴 حتماً برو و با شوهرت آشتی کن، من هم فردا به خانه ات می آیم، تو فعلاً به خانه ما نیا... 🌕 هر وقت حوصله ام از ایراد گیری های شوهرم سر می رود و طاقتم تمام می شود، مادرم مرا نصیحت می کند، مرا آرام می کند و دلداری می دهد و از قهر و داد و بیداد نگه می دارد، خودش به خانه ما می آید، مرا راهنمایی می کند و میگوید: شوهر حق دارد از خانه آشفته ایراد بگیرد... و بالاخره مرا سر عقل می آورد که زندگی ام را بهم نزنم و بچه هایم را آواره و بی مادر نکنم. 🌕 به من می گوید من هم سالهای اول زندگی با پدرت بگو مگو داشتم، اگر خانه را ترک می کردم الان شما در به در بودید، سر و سامان درستی نداشتید، صبر کردم، ساختم، حالا زندگی مان خوب و شیرین شده و با داشتن فرزندانی مثل شما احساس خوشحالی و سر افرازی می کنم... ------------------- ••••●❥JOiN👇 @zanashooeii ❤️ -------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواشی شیرینی های بچه داری🙈😁 @khandehpak ┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄