eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
65هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
23.9هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
شادی و نکات مومنانه
خاطره شهید ازدواج🤦‍♂😁 منو حمید رفته بودیم راهیان نور به نیت حاجت ازدواج گرفتن از شهید حاتمی🙈
خاطره دوم از شهید ازدواج (حاتمی) که الان بدست بنده رسید☺️ سلام علیکم ممنون میشم ماجرای ما رو در مورد (شهیدحاتمی) مسول کمیته ازدواج بزارین تو کانالتون چند سال پیش، با تعدادی از خواهران و برادران شیرازی راهی جنوب بودیم/تقریبا 10تا اتوبوسی میشدیم/ ما هم به عنوان راوی نوکریشونُ میکردیم، تقریبا هر 4الی 5 ساعتی میرفتیم تویِ یکی از اتوبوس ها از اهواز حرکت کردیم به سمت هویزه،استثنائا فرصت کردم 3تا از ماشین ها رو برم(تقریبا هر ماشینی نیم ساعت) ماجرای شهید حاتمی رو هم بین روایت ها مطرح کردیم آخرین ماشین که رسید، ماشینی بود که ما وستر شده بودیم(یکی از اتوبوس پسرا) بچه ها با چه شور و حالی دوره کرده بودن ما رو و میگفتن قبر شهید حاتمی کجاست وقتی رسیدیم اونجا، با تعجب همه دیدیم که حدود 50الی 60 تا از دخترایِ خودمون حلقه زدن دور شهید حاتمی و چه حالات معنوی.... /لباسا و پرچم های مخصوصی داشتیم که مشخص بود از کجا اومدیم و اهل کدوم شهریم/ همینجوری منتظر بودیم، که مسول کاروان که بنده خدا هم شاهد ماجرا بود و میدید پسرا مثل اسپند رو آتیش دل تو دلشون نیست، گفت:کاروان شیراز حرکت اصلا یه وضع عجیبی شده بود، همه منتظر بودن که یهو گفتن حرکت من دیدم چاره ی دیگه ای نیست سریع رفتم بالا سر شهید حاتمی گفتم:خواهرای محترم از خود گذشتگی نشون بدین، پسرا هم گره تو کارشون هست یهو همه الفرار پسرا رو نگو، که مثل بچه های مدرسه ای که فقط منتظر شنیدن زنگ آخر هستن تا فرار رو بر قرار ترجیح بدن. هاج و واج منتظر بودن بین پسرا یه جوون 27. 28 ساله ای بود(فکر کنم اسمش وحید بود) که از اون شلوغ های شیراز بود، از اون مجید سوزوکی های امروزی که فقط کارش موتور و تیپ و رفیق بازی و لوتی بازی بود لحظه ای که خواهرا بلند شدن،/هنوز یه چند نفری بودن/ دیدم پسرا به سرعت... خودشون رسوندن اونجا... که یه وقت دیدم همون جوون خودش رو کامل انداخت رو قبر شهید حاتمی و کاملا دراز کشید رو قبر شهید حاتمی و قبر و بغل گرفت جوری که هیچکس دیگه ای دستش به قبر نمیرسید گفتم چیکار میکنی وحید آغو گفت:حاجی ولمون کن، بعد یه عمری که نَنَمون(مامانم) نتونست برام زن پیداکنِ یه نفر پیدا شده میتونه کار 100 تا ننه رو انجام بده امروز نمیخواد 100تا زن پیدا کنِ در حق ما برادری کنِ و فقط برا من زن پیدا کنِ اونجا بود که بقیه ی رفقا بیخیال خودشون شدن و مجلس شد خنده و درخواست حاجت از شهید حاتمی برا نز گرفتن وحید آغویِ گل یاعلی3 کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داره آموزش سینه خیز میده به بچه😳☺️ پ.ن لطفا بعد دیدن این پست تشریف نیارید بنده رو هدایت کنید وجدانا☺️بگید این پست مومنانه نیست🤦‍♀ اگر شما از دیدن کار خارق العاده این حیوون شگفت زده نمیشید بنده خیلی متعحب شدم از اینهمه شگفتی 😊 کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ‌های علی زکریائی به برخی شبهات پیرامون اعدام نوید افکاری چرا نوید افکاری در ماه حرام و بدون حضور اولیای دم اعدام شد؟ کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
موقع عصبانیت🔥 این کارها را بکنید ✸ آیت الله بروجردی نذر کرد که اگر یک وقت عصبانی شدم یکسال روزه بگیرم. چون ایشان عصبانی می شد. سیدها نوعا جوشی هستند و گاهی عصبانی می شوند. ✸ یک وقت آیت الله بروجردی عصبانی شده بود، با عصا دنبال خادمش حاج احمد کرده بود. بعد دید که بد است برای یک مرجع اینجور عصبانیت، بد است که بخواهد با عصا نوکرش را بزند، به همین خاطر نذر کرد که یک سال روزه بگیرد. ✸ اتفاقا از دستش در رفت و در یک مورد گفته اند که عصبانی شد و یک سال روزه گرفت. آقای بروجردی یک سال روزه گرفت برای عصبانیت. ✸ هر وقت عصبانی شُدید فورا یک مقدار آب به صورتتان بزنید. یک چیز هم یادتان می دهم هروقت عصبانی شدید، دستتان را به دست برادر ، پدر یا عمو بدهید. اثر عجیبی دارد. می گویند به یکی از ارحامت دستت را متصل کن تا متصل کردی، عصبانیتت خاموش می شود. ✸ کظم الغیظ در قرآن هم آیه دارد: « الَّذینَ یُنْفِقونَ فِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ وَالکاظِمینَ الغَیْظَ وَالعافینَ عَنِ النّاسِ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» ← همانها که در توانگری و تنگدستی، انفاق می کنند، و خشم خود را فرو می برند؛ و از خطای مردم در می گذرند، و خدا نیکوکاران را دوست دارد. 📔 منبع: ڪتاب حکمت ۴۳ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره) @hamsaranekhoob کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلیا اومدن هیئت برای قیمه و امام حسینی شدند... روایت شنیدنی از هیئت‌ها کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
🔖 🌱 شب عاشورا گویا خوابی می‌بینه که صبح برای دوستاش تعریف میکنه میگه شب خواب یه باغ زیبا و سرسبز رو دیدم و به شماها گفتم که بیاین از این طرف بریم که شما نیومدید و من خودم رفتم سمت اون باغه که دوستاش بهش میگن تو احتمالا شهید میشی که روز چهاردهم محرم هم شهید می شه🕊 🌱 وقتی خبر شهادتش رو به خواهرم دادن تا صبح صبر کرده بود و بعدا به ما خبر داد وقتی فهمیدم یه حالت بهت زده بهم دست داد و گفتم تا نبینمش باور نمی کنم وقتی رفتیم معراج شهدا چون یک سمت صورتش سوخته بود و من قسمت سالمش رو ندیدم و قسمت مجروحش رو دیدم نشناختمش گفتم این رسول نیست چرا اینجوریه بعدا از عکسهایی که نشون دادن شناختمش همون موقع صورتش رو آروم بوسیدم و سعی کردم زیاد بیتابی نکنم💔 🌱 وقتی خدا میخواد شهادت رو قسمت کسی بکنه میگن حضرت زهرا سلام الله علیها خودش دست به سینه مادر شهید می کشه و صبر بهش می ده و من فکر می کنم که خدا این صبر رو بهم داده...✨ 🎙 راوی: مادر 🌷 @Modafeaneharaam
😳😱 فیلم جشن تولد دختر بی حجاب در غسالخانه که شب تولدش میمیره 😨😨 این فیلم زندگیمو عوض کرده خیلی وحشتناکه😰 کلیک کن تا پاک نشده😳❌😱 🔴 فقط یک تبلیغ نیست یک هشدار است🔴 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340 جزییات فیلم👆👆
به غیر از خدا، به هر آنچه امید داشته باشی، خدا از همان چیز ناامیدت(امتحان) می کند. سلام روزتون خدایی کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
شما 2 سطل آب با ارتفاع یکسان دارید، در داخل سطل اول دمای آب 25 درجه سانتیگراد و در سطل دوم دمای آب 25 درجه فارنهایت است. شما درون هر سطل یک سکه می اندازید، خب سکه در کدام سطل زودتر به ته آن می رسد؟ کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گریه محافظان رهبر انقلاب از مرخص شدن 🔹 خاطره‌ای از همراهی رهبر انقلاب با شهید چمران در روزهای اول جنگ @Modafeaneharaam
🌹سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و زیارت عاشورا: سفارش کرد در هر شرایطی قرائت روزانه زیارت عاشورا در گردان‌ها برقرار باشد. گفتم: در همه گردان‌ها مداح نداریم. گفت: مهم نیست، همین که کسی بتواند درست بخواند کافیست، کم‌کم مداحی هم یاد می‌گیرد و جا می‌افتد. @Modafeaneharaam
کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 روایت استاد رائفی پور از بلایی که دولت روحانی بر سر اقتصاد ایران آورد 👈 من اینارو به چوپانیم قبول ندارم 👤 استاد کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
🔴 خاطره جالب نرمش دادن توسط یک رزمی‌کار 💠 حجت‌الاسلام دارستانی می‌گوید: یه رفیق دارم مربی هشت نه تا ورزش رزمیه! رفیقم می‌گفت از بیت رهبری به من زنگ زدند و گفتند شما چند روزی بیایید بیت رهبری و صبحها رهبر انقلاب را نرمش دهید! با خودم گفتم خب اینکه کاری نداره من هزاران نفر رو نرمش دادم رهبر انقلاب را هم می‌توانم نرمش دهم! گفت رفتیم خدمت آقا! دیدم آقا با لباس گرم‌کن تشریف آوردند! پرسیدم آقا شروع کنیم؟ گفتند بله! منم دستامو زدم بهم به حالت کف زدن و گفتم شروع. یکدفعه آقا پرسیدند این حرکت یعنی چی؟ گفتم یعنی شروع از روی عادت این کارو می‌کنم! گفتم خب بریم سمت راست (یعنی بدن رو به سمت راست کشیدم) آقا همین جور که بدنشونو به حالت کشش به سمت راست بردن پرسیدن آقای بیات این به چه دردی می‌خوره؟ به خودم گفتم ۲۰ ساله دارم این‌کارو می‌کنم نمیدونم به چه دردی میخوره! گفتم: این مثلا برای کشیده شدن پهلو خوب است! گفتن یعنی چی پهلوها را میکشه؟ گفتم آقا نمیدونم! دیگه سمت چپ رو نرفتم! گفتم خب حالا بریم پایین! آقا گفتن این به چه دردی می‌خوره؟ بالاخره بعد از سه روز گفتم پروفسور میخواد آقا رو نرمش بده من آدمش نیستم! 🔻ایشان می‌خواست بگوید رهبر انقلاب هیچ‌کاری را بدون علت یابی و کورکورانه انجام نمی‌دهند! شادی و نکات مومنانه👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
CQACAgQAAxkDAAENqlNfQ8hZJaQig-Vhtezc5BBQUF9uqQACyAgAApATMFBXdkjphhMqAhsE.mp3
6.19M
🎧🎧 ⏰ 5 دقیقه 👆 ✅ یک عهد 🔹 داستان شنیدنی یک راننده در سرمای جاده ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 🔹 کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
روایتی زیبا از فال حافظ به نقل از مرحوم دکتر «عبدالحسین زرین کوب» : روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی. نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می‌گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی‌خواستم فعلاً کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می‌کردم کمتر به نتیجه می‌رسیدم، ذهنم واقعاً مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد: ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟ گفتم: استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم. خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. همین‌طور که صحبت می‌کرد، دقیق نگاهش می‌کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره‌ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار. می‌گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن می‌خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را می‌خواند. پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟ گفت: سوالی داشتم. گفتم: بفرما. پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم: خب بله، صددرصد. گفت: ولی من اعتقاد ندارم. پرسیدم: من چه کاری می‌توانم انجام بدهم؟ از من چه خدمتی بر می‌آید؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می‌بردم) گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می‌کشید؟ گفتم: اگر از دستم بر بیاید، حتماً، چرا که نه؟ گفت: یک فال برایم بگیرید. گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما. مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید. فاتحه‌ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی‌خواهم، می‌خواهم ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چه می‌گوید؟ برای لحظه‌ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال. حافظ، عاشورا! اگر جواب نداد چه؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چه می‌شود؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد. متوجه تردیدم شد، گفت: چه شد استاد؟ گفتم: هیچ، الان، در خدمتتان هستم. چشمانم را بستم و فاتحه‌ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه‌ای را باز کردم: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ‌ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون‌آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین علیه‌السلام و وقایع روز و شب یازدهم محرم نباشد، پس چه می‌تواند باشد؟ سالها خود را حافظ پژوه می‌دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم، از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه با من کرد و از حفظ با من همخوانی می‌کرد و گریه می‌کرد. طوری که چهار ستون بدنش می‌لرزید، انگار داشتم روضه می‌خواندم و او هم پای روضه من بود. متوجه شدم عده‌ای دارند ما را تماشا می‌کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگر می‌دانستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم. بلند شدم، دستم را گرفت. می‌خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد. معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد. گریه امانش نمی‌داد. آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه‌ای به قول خودشان گریه نکرده بودند. پیشنهاد می‌کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید. @khandehpak
✨﷽✨ 🌼در مَثَل، مناقشه نيست! ✍حاج آقا قرائتی: در يكى از برنامه هاى تلويزيونى كه موضوع بحثم نگاه بود، در حين بحث مَثَلى زدم كه در طول هفته تلفن بارانم كردند؛ براى بيان اين مطلب كه نگاه به زن نامحرم اگر عميق و ادامه دار باشد، حرام است و اگر گذرا و سطحى باشد، اشكالى ندارد و اينكه زيرنظر گرفتن يك زن و نگاه كردن به او حرام است، امّا نگاه گذرا و سطحى به جمعى از زنان، اشكال ندارد، اين گونه مثال زدم كه در خيابان يك ماشين هندوانه مى بينيد، گاهى به مجموعه هندوانه‌ها نگاه مى كنيد و گاهى يك هندوانه را زيرنظر مى گيريد. در طول هفته تلفن هاى زيادى زدند كه مگر خانم ها هندوانه هستند؟ در برنامه بعد سخنم را اصلاح كردم و جمع خانم‌ها را به گلستان گلى تشبيه كردم و در پايان گفتم: در مَثَل، مناقشه نيست. روضه (حضرت ابوالفضل) عليه السلام زمستان 57 بود و هوا بسيار سرد و نفت بسيار كم بود. شب عاشورا به مجلسى رفتم و خواستم روضه حضرت ابوالفضل را بخوانم، با اينكه معمولا روضه نمى خوانم روضه را اينگونه بيان كردم و گفتم: 💥شما سالهاست كه روضه ابوالفضل را شنيده ايد، ابوالفضل دستهايش را زير آب برد و خواست آب بنوشد، ديد ديگران عطش بيشترى دارند، آب نخورد و به ديگران داد. شما هم كه آمدى روضه ابوالفضل، اگر نفت دارى و همسايه‌ها از سرما مى لرزند، نفت را در بخارى همسايه بريز. مردم متحيّر بودند با اين روضه من بخندند يا گريه كنند! 📚کتاب خاطرات حاج آقا قرائتی کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
وقتی ۱۱ دقیقه است رژیمو شروع کردی، ولی هنوز لاغر نشدی😍😊 کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY