هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#حضرت_ام_البنین_علیهاالسلام
🩸دیگر مرا امّالبنین نخوانید ...
از جمله مرثیههای حضرت امّالبنین علیهاالسلام این بود که در بقیع مینشست و اینگونه نوحهسرایی مینمود:
📋 لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ أُمَّ الْبَنِینَ / تُذَکِّرِینِی بِلِیُوثِ الْعَرِینِ
▪️وای بر شما مردم! مرا دیگر «مادر پسران» مخوانید که مرا به یاد شیران بیشهام میاندازید.
📋 کَانَتْ بَنُونَ لِی أُدْعَی بِهِمْ / وَ الْیَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِینَ
▪️مرا پسرانی بود، که به آنان خوانده میشوم اما امروز برای من پسرانی نیست.
📋 أَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَی / قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ
▪️چهار پسر مانند کرکسان بلندیها که با بریده شدن رگ حیات، یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند.
📋 تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ / فَکُلُّهُمْ أَمْسَی صَرِیعاً طَعِینَ
▪️نیزهها بر پیکرهایشان ستیزه داشتند؛ همه آنان با تن مجروح به خاک افتادند.
📋 یَا لَیْتَ شِعْرِی أَ کَمَا أَخْبَرُوا / بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِیعُ الْیَمِینِ
▪️ای کاش میدانستم این خبر درست است که دست عباسم بریده شده است؟!
📚إبصار العين، ص۳۱
📚نفس المهموم،ص۶۶۳
📚أعيان الشّيعة، ج۸ ص۳۸۹
✍مرا عشرتْ قرین، دیگر مخوانید
زن فخر آفرین دیگر مخوانید
به خون خفتند شیران دلیرم
مرا امّالبنین دیگر مخوانید
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#حضرت_عباس_علیه_السلام
🩸ایپدرجان! عمویمان عباس کجاست ؟! وعده آب به ما داده است و دیر کرده ؟!
در نقلها آمده است:
فَلَمَّا رَأوهُ مُقبِلاً، أتَتْ إلَيهِ سَكينَةُ، و لَزِمَتْ عَنانَ جَوادِهِ و قالَتْ: يا أبَتاه، هل لَکَ عِلمٌ بِعَمِّيَ الْعَبّاسِ؟
▪️وقتی که سیدالشهدا علیه السلام نزدیک خیام رسید، حضرت سکینه علیها السلام به استقبال او آمد و عنان ذوالجناح را گرفت و عرضه داشت: ای پدرجان! آیا خبری از عمویم داری؟
📋 أراهُ أبطَأ، و قد وَعَدَني بِالْماءِ و لَيسَ لَهُ عادَةً أنْ يَخلِفَ وَعدَهُ، فَهَلْ شَرِبَ ماءً أو بَلَّ غَليلَه و نَسِىَ ما وَرَاءَهُ، أمْ هو يُجاهِدُ الْأعْداءَ؟
▪️می بینم که او دیر کرده است؛ او به من وعده آب داده و محال است که خلف وعده کند. آیا آب نوشیده و عطشش فروکش کرده و ما را فراموش کرده است یا در اینکه دارد با دشمنان می جنگند؟
📋 فَعِندَها بَكَىٰ الْحسينُ عليه السّلامُ و قالَ: يا بِنتَاه! إنَّ عَمَّكِ الْعَبّاسِ قُتِلَ و بَلَغَتْ روحَهُ الْجَنانَ.
▪️در این زمان بود که گریه، امان سیدالشهدا علیه السلام برید و فرمود:
عمویت عباس کشته شد و روحش به جنت خدا پرواز کرده است.
📋 فَصرخَتْ و نادَت: وا عمّاه، وا عبّاساه.
▪️با شنیدن این خبر، سکینه سلاماللهعلیها فریاد میزد: واعمّاه، وا عبّاساه.
برگرفته از:
📚مقتل الحسین علیه السلام مقرم،ص۳۳۹
📚معالي السّبطين، ج۱ ص۴۴۹
📚أسرار الشّهادة، ص۳۳۸
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۳۲۴
✍ بی تو برگشتن به خیمه، ایبرادر مشکل است
کار من با رفتنت چندین برابر مشکل است
تا تو بودی در حرم پشتم به کوهی گرم بود
زندگی کردن بدون تو برادر مشکل است
بعد تو دیگر چگونه وعده ی آبی دهم؟
قول دادن بعداز این سقای لشگر مشکل است
پس چه شد تکبیر سوم ؟ بچه ها دلواپس اند
گرچه دیگر گفتن الله اکبر مشکل است
نحوه ی افتادنت از اسب پشتم را شکست
هضم داغت ای علمدار دلاور مشکل است
تیر بیرون می کشم از چشم زیبایت ولی
بستن زخم عمیق کاسه ی سر مشکل است
ای رشید قطعه قطعه دست و پایت پس کجاست؟
با چنین وضعیتی تشییع پیکر مشکل است
روی پای فاطمه چشمان خود را وا مکن
دیدن خون مردگیِ روی مادر مشکل است
ضجه ی اهل حرم دارد کبابم می کند
بی گمان تسکین خواهر های مضطر مشکل است
شمر بالای بلندی رفته می رقصد ببین!
دیدن این صحنه های زجر آور مشکل است
از تو دل کندم ولیکن قلبم از جا کنده شد
هرچه باشد خب وداع بار آخر مشکل است
روسری دخترانم را زدم محکم گره
حق بده شام غریبان حفظ معجر مشکل است
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#حضرت_عباس_علیه_السلام
🩸آماده اسیری شوید … | آنقدر سیدالشهداء علیهالسلام همراه اهل حرم گریه کرد که از هوش رفت …
در نقلها آمده است:
🥀 صدای ناله ها و فریادهای حضرت سکینه سلاماللهعلیها از داغ عمویش ابالفضل العباس علیهالسلام بالا گرفت؛
📋 فَلَمّا سَمِعَتْها العَقيلةُ زَينب، فصاحتْ: واأخاه، وا عبّاساه، وا ضَيعتاه مِن بعدك.
▪️وقتی که زینب کبری سلاماللّهعلیها نالههای سکینه سلاماللّهعلیها را شنید، او هم فریاد میزد: ای وای عباس! ای وای از دربهدری بعد از تو!
📋 فقالَ الحسينُ: إي واللّه وا ضَيعتاه وا انقطاعَ ظَهراه بعدك أباالفضل، يَعِزُّ علَيّ و اللّهِ فِراقُك.
▪️سیدالشهداء علیهالسلام هم فرمود: آری به خدا! ای وای از دربهدری! ای وای از کمری که بعد ابالفضل شکسته شد؛ به خدا بر من سخت است نبودنت ای ابالفضل!
📋 فَاجتَمَعتِ النّساءُ حَولَه، و جَعَلنَ يَبكينَه و يَندُبنَه، و الحسينُ يَبكي مَعهنّ، حتّى أُغمِيَ عَلَيه مِن شِدّة البُكاء.
▪️زنان و بچهها دور اباعبدالله علیهالسلام جمع شدند و به سر میزدند و گریه میکردند؛ سیدالشهداء علیهالسلام هم همراه آنان، چنان گریه میکرد که دیگر از هوش رفت.
برگرفته از:
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،مقرّم، ص۳۳۹
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۳۲۴
✍ چشمم از داغ علمدار جوان، تر شده است
بی ابالفضل،حرم بی کس و یاور شده است
آن علمدار رشیدی که غم از دل می برد
حال با قامت یک طفل برابر شده است
گر عبایی به حرم هست بیاور زینب
او پراکنده تر از قامت اکبر شده است
قسمتی از بدن درهم او را چیدم
تازه سقای حرم،چون علی اصغر شده است
زینبم بهر اسیری دگر آماده شوید
بین دشمن سخن از غارت معجر شده است
جان زهرا مکن اصرار چه دیدم،اما
با تو سر بسته بگویم که چه با سر شده است
بگمانم که سرش بر سر نی جا نشود
از تماشای سرش،خون دل مادر شده است
@Maghaatel
هدایت شده از مکارم الاخلاق
✨((حب الحسین))
🍁امام جعفر صادق عليه السلام:
مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَيْرَ قَذَفَ فِي قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَيْنِ ع وَ حُبَّ زِيَارَتِهِ وَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِي قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَيْنِ وَ بُغْضَ زیارته
🍀هر کس که خدا خیر خواه او باشد،
🍂محبت امام حسین علیه السلام و شوق زیارتش را در دل او می اندازد،
🍀 و هر کس که خدا بدخواه او باشد،
🍂 کینه و بغض زیارت امام حسین علیه السلام را در دل او می نهد.
📗وسائل الشيعه، ج14 | کامل الزیارات
📌@makarem_al_akhlagh
هدایت شده از مکارم الاخلاق
✨افراشته شدن پرچم عزا
🍂قيل للصادق عليه السلام سيدي جعلت فداك ان الميت يجلسون بالنیاحه بعد موته او قتله و أراكم تجلسون انتم و شيعتكم من اول شهر بالماتم و العزاء للحسین علیه السلام
🍃فقال عليه السلام ما هذا اذا هل هلال محرم نشرت الملائكة ثوب الحسين و هو مخرق من ضرب السيوف و ملطخ بالدماء و فنراه نحن و شيعتنا بالبصيرة و لا بالبصر فاذا تنفجر دموعنا
🍁به امام صادق علیه السلام عرض شد: آقای من! بفدایتان شوم.. وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای برای او میگیرند. و من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا میکنید.
🌱حضرت فرمودند: این چه حرفی است! هنگامی که هلال ماه محرم دمیده میشود ملائکه پیراهن امام حسین علیه السلام را آویزان می کنند در حالیکه پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است.
ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت و نه بصر می بینیم پس اشک های ما سرازیر میشود
📗ثمرات الاعواد: ۳۶.۳۷
📌@makarem_al_akhlagh
هدایت شده از مکارم الاخلاق
✨دوستى اهل بيت سبب ريزش گناهان
🍁قال امامنا الحسین علیه السلام
«إِنّ حُبّنَا لَتُسَاقِطُ الذّنُوبَ كَمَا تُسَاقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ».
🍀امام حسين (ع) فرمود: «محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، چنانكه باد، برگ درختان را مىريزد».
📗(ياة الامام الحسين، ج 1 ص156 )
📌@makarem_al_akhlagh
هدایت شده از مکارم الاخلاق
✨پنج خصلت مهم
🍂امام حسین (علیه السلام) فرمودند:
خَمسٌ مَن لَم تَکُن فِیهِ لَم یَکُن فِیهِ کَثیرُ مُستَمتَعٍ:
🍃 اَلعَقلُ
🍃 وَ الدِّینُ
🍃وَ الأدَبُ
🍃 وَ الحَیاءُ
🍃وَ حُسن ُالخُلقِ؛
🍁پنج خصلت است که در هر کس نباشد، بهره ی چندانی در او نیست:
🍂خرد،
🍂دین،
🍂ادب،
🍂حیا
🍂 و اخلاق نیکو.
📗(حیاة الامام الحسین علیه السلام، ج ۱، ص ۱۸۱)
📌@makarem_al_akhlagh
هدایت شده از مکارم الاخلاق
🍁شیعه
🍂قال امامنا الحسین علیه السلام:
«إِنّ شِیعَتَنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهمْ مِنْ کُلّ غِشّ وَغَلّ وَدَغَلٍ».
🍀امام حسین (علیهالسّلام) فرمودند:
«شیعه ما کسی است که دلش از هرگونه خیانت و نیرنگ و مکری پاک است».
📗(بحار الانوار، ج ۶۵ ص ۱۵۶ ح۱۰ )
📌@makarem_al_akhlagh
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#معارف_حسینی
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
🩸ای زینت دوش نبیّ ...
در روایتی آمده است:
🥀 هرگاه که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حضور جمعی از اصحاب خود نماز میخواندند، سیدالشهداء علیهالسلام در حالی که خردسال بودند، میآمدند و در کنار آن حضرت مینشستند.
📋 فَلَمّا سَجَدَ النَّبیّ صلیاللهعلیهوآله قامَ الحُسَینُ علیهالسلام و رَکبَ عَلَی ظَهرِهِ فَصارَ النَّبیّ یُطیلُ الذِّکرَ فِی سُجودِه
🔻 همینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به سجده میرفتند، سیدالشهداء علیهالسلام از جا به پا خواسته و بر دوش آن حضرت سوار میشد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تا که وجود مبارک سیدالشهداء علیهالسلام را بر دوش خود حسّ مینمود، سجده خود را طول میداد.
📋 فإذٰا أرادَ النّبیّ صلیاللهعلیهوآله أنْ یَرفَعَ رأسَهُ أخَذَهُ أخْذاً رَفیقًا و وَضَعَهُ إلیٰ جانبِه
🔻و هرگاه که اراده مینمود سر مبارک را از سجده بردارد، با ملاطفت و آرامی وجود نازنین سیدالشهداء علیهالسلام را گرفته و در کنار خود مینشاند.
🥀 و هرگاه سجده دیگری مینمود، باز وجود مبارک سیدالشهداء علیهالسلام بر دوش آن حضرت میرفت و روال به همینگونه ادامه داشت تا که نماز آن حضرت تمام میشد...
🔖 در نقلی دیگر نیز آمده است:
📜 فإذٰا فَرغَ النّبیُّ مِن صَلاتِه یَأخُذُهُ إلَیهِ و یَجلِسُهُ عَلَی رُکبَتَیه و یُقَبّلُهُ و یَرشُفُ ثَنایاه و یَضُمُّه إلیٰ صَدرِه،
🔻همینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از نماز فارغ میشدند، سیدالشهداء علیهالسلام را گرفته و بر روی زانوان مبارک مینشاند؛ لب و دندان آن دُردانه را بوسیده و وجود مبارکش را به سینه میچسباند.
📚المنتخب،طریحی، ص۸۴
📚المناقب،ج۴ ص۷۱ (اندکی تفاوت)
✍ السلام ای بدن بی سر گرما دیده
السلام ای سر مجروح کلیسا دیده
با چه وضعی تَه گودال کشاندند تورا
ما شنیدیم ولی زینب کبری دیده
ای به قربان نگاهش که از این دشت بلا
هر بلایی به سرش آمده زیبا دیده
زینت دوش نبی بودی و بی وجدانها
سر بریدند و گرفتند تو را نادیده
ای که شد مهریهٔ مادر تو آب فرات
ترک روی لبت را لب دریا دیده؟!
خنجر انداخت مسیحی و مسلمان برگشت
به گمانم ته گودال مسیحا دیده
ای عزیزی که تنت پیش همه عریان شد
بر سر پیرهنت، فاطمه دعوا دیده
دختری که همهٔ دلخوشی اش بابا بود
عوض دیدن بابا ، سر بابا دیده
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#معارف_اهل_البیت_علیهم_السلام
🔰 چرا همواره روح ما شیعیان، پَر میکشد برای زیارت اهلبیت «علیهمالسلام» ؟!
راوی گوید: امام صادق علیهالسلام همواره میفرمودند:
🔹 خداوند ما اهلبیت را از نور عظمت خود آفرید، سپس (جسم) ما را از طینتی مخزون و پنهان از زیر عرش صورت بخشید، آن نور را در این طینت قرار داد؛ بنابراین ما هم از جهت خلقت (روحانی) و هم از جهت بشر بودن، «نورانی» هستیم. و هیچ کس بهرهای از گونه خلقت ما ندارد.
👈 وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا مِنْ أَبْدَانِنَا وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَةٍ مَخْزُونَةٍ مَکْنُونَةٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ الطِّینَةِ
🔻و ارواح شیعیان ما را از (اضافهٔ گِلِ) بدنهای ما آفرید و بدن هایشان را از طینتی مخزون و پنهان که پایینتر از آن طینت بود، آفرید...
📚بصائر الدرجات، ج۱ ص۶۱
📚بحارالانوار، ج۲۵ ص۱۴
🔖 در روایت دیگری نیز امام صادق علیهالسّلام فرمودند:
📋 إِنَّ اللَّهَ عَجَنَ طِینَتَنَا وَ طِینَةَ شِیعَتِنَا فَخَلَطَنَا بِهِمْ وَ خَلَطَهُمْ بِنَا
🔻خداوند طینت ما و شیعیانمان را با هم سرشت و (أبدان) ما را با (ارواح) آنها و (ارواح) آنها را با (ابدان) ما مخلوط نمود.
👈 فَمَنْ کَانَ فِی خَلْقِهِ شَیْءٌ مِنْ طِینَتِنَا حَنَّ إِلَیْنَا فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَّا.
🔻 پس هر آن کس که در او مقداری از طینت ما باشد، روحش به سمت ما پَر میکشد! پس به خدا قسم شما جزئی از ما هستید.
📚بصائر الدرجات، ج۱ ص۵۵
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#معارف_علوی
🔰 کاری کنید که امیرالمؤمنین علیهالسّلام برایتان دعا کند ... {حکایت بسیار زیبا و خواندنیِ «بُراء»}
در روایتی امام هادی علیهالسلام فرمودند:
🔹 پس از اینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از خیبر برگشتند، زنی یهودی که اظهار اسلام میکرد، یک سردست گوسفند پختهشده و مسمومی را خدمت حضرت آورد...
🔸 امیرالمؤمنین علیهالسّلام و «بُراء بن مَعرور» نیز در مجلس حضور داشتند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نان درخواست کردند. در این فاصله، بُراء دستش را دراز کرد و مقداری از گوشت کند و در دهان قرار داد. امیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمود: «ای بُراء! بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پیشی نگیر!»
🔹 بُراء که شخصی اعرابی بود گفت: ایعلی! گویا تو رسول خدا را بخیل و خسیس میدانی! امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: بخیل نمیپندارم! بلکه بهجهت بزرگواری و کرامت ایشان میگویم دستدرازی نکن...
🔸 امیرالمؤمنین علیهالسّلام سخن میفرمود و براء همچنان مشغول خوردن بود و لقمه را فرو داد. ناگهان گوشت به سخن در آمد و گفت: یا رسول الله، مرا نخورید که مسمومم! در همین اثنا، حال براء [بر اثر آن زهر] به هم خورد و به حالت احتضار افتاد و از دنیا رفت...
🔹 { رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آن زن یهودی را طلبیدند و در مقابل او دعایی بر آن گوشت مسموم خواندند و همراه با اصحاب به خوردن آن مشغول شدند و هیچ اتفاقی برای آنان نیفتاد؛ زن یهودی هم با مشاهده این معجزه، مسلمان شد.}
🔸 ... جنازه بُراء را خدمت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله آوردند تا بر او نماز بخوانند... رسول خدا منتظر ماندند تا امیرالمؤمنین علیهالسّلام از راه برسد و بُراء را بهخاطر آن حرفی که زده بود، حلال کند تا خداوند مرگ براء را کفاره آن کلامش قرار دهد!
🔹 یکی از افرادی که شاهد حرف براء بود، گفت: یا رسول الله، براء با علیبنابیطالب شوخی کرد، جدی نگفت تا مورد مؤاخذه پروردگار قرار گیرد. پیامبر فرمود: اگر جدّی گفته بود، خداوند همۀ اعمالش را حبط و نابود میکرد، گرچه بهمانند ما بین زمین تا آسمان، طلا و نقره در راه خدا انفاق کرده بود؛ لکن او شوخی کرد و گناهی بر او نیست...
🔸 امیرالمؤمنین علیهالسّلام رسیدند و کنار جنازه ایستادند و فرمودند:
📋 «رَحِمَكَ اللَّهُ يَا بُرَاءُ! فَلَقَدْ كُنْتَ صَوَّاماً قَوَّاماً وَ لَقَدْ مِتَّ فِي سَبِيلِ اللَّه»
🔻ای براء، خدای متعال تو را رحمت کند، تو فردی بودی که زیاد روزه میگرفتی و بسیار نماز میخواندی، و در راه خدا از دنیا رفتی.
🔹 پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: اگر بنا بود شخصی از نماز میتِ پیامبر بینیاز باشد، همین براء است، با این دعایی که علیبنابیطالب برایش نمود. سپس بلند شدند و بر او نماز خواندند و دفنش کردند. بعد در جمع عزاداران براء قرار گرفتند و فرمودند: ای اقوام براء، شما به تبریک سزاوارتر از تعزیه هستید! [زیرا براء بهشتی از دنیا رفت] و هر گناهی داشت با طلب مغفرت امیرالمؤمنین علیهالسلام آمرزیده شد.
👈 سپس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله خطاب به جمع حاضر فرمودند:
📋«فَتَعَرَّضُوا عِبَادَ اللَّهِ لِدُعَاءِ عَلِيٍّ علیهالسلام لَكُمْ وَ لَا تَتَعَرَّضُوا لِدُعَاءِ عَلِيٍّ عَلَيْكُمْ»
🔻ای بندگان خدا! به دنبال این باشید که علیبنابیطالب علیهالسلام برایتان دعا کند، نه اینکه مشمول نفرین او واقع شوید.
📋 «فَإِنَّ مَنْ دَعَا عَلَيْهِ أَهْلَكَهُ اللَّهُ وَ لَوْ كَانَتْ حَسَنَاتُهُ عَدَدَ مَا خَلَقَ اللَّهُ كَمَا أَنَّ مَنْ دَعَا لَهُ أَسْعَدَهُ اللَّهُ وَ لَوْ كَانَتْ سَيِّئَاتُهُ بِعَدَدِ مَا خَلَقَ اللَّهُ»
🔻چرا که اگر او کسی را نفرین کند، خداوند هلاکش میکند، اگرچه حسناتش بهمقدار تمام خلایق باشد! و کسی که علیبنابیطالب علیهالسلام برایش دعا کند، نجات مییابد، اگرچه گناهانش بهعدد خلایق باشد.
📚تفسیر امام عسکری علیهالسلام، ص۵۹
📚بحارالانوار، ج۱۷ ص۳۰۸
✍ به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند ...
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#مصیبت_وداع
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
🩸سیدالشهداء علیهالسلام چند جای آن پیراهن کهنه را هم، پاره پاره کرد تا دیگر کسی طمع در آن نکند، امّا...
در نقلها آمده است:
🥀 ... سیدالشهداء علیهالسلام برای وداع به خیمه زنها آمد و خطاب به زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمود:
📋 آتینی بِثَوبٍ عَتیقٍ لا یُرغَبُ فیهِ أحدٌ مِنَ القومِ أجعَلُه تَحتَ ثیابی لِئَلّا أُجَرَّدُ مِنه بَعد قتلی،
▪️ای خواهرم! یک پیراهن کهنهای را برایم بیاور تا کسی از لشکر، طمع در آن نکند؛ میخواهم آن را زیر لباسهایم بپوشم تا بعد از کشتهشدنم، عریان نمانم.
🥀 با این جمله آن حضرت ، صدای گریه و ناله زنها بلند شد؛ زینب کبری سلاماللّهعلیها لباسی را برای آن حضرت آورد.
📋 فَخَرقَهُ و مَزَّقَهُ مِن أطرافِهِ و جَعَلَهُ تَحتَ ثِیابِه
▪️سیدالشهداء علیهالسلام آن پیراهن را گرفت و چند جای آن را پاره پاره کرد و آن را زیر لباسهایش پوشید.
🥀 آن حضرت یک شلوار نو هم داشت که چند جای آن را نیز پاره پاره کرد ، تا دیگر کسی طمع در آن نکند.
📋 فَلمّا قُتلَ عَمدَ إلیه رَجلٌ فَسَلبَهما مِنه و تَرَکه عُریانًا بالعَراء مُجرّداً عَلَی الرَّمضٰاء فَشَلّتْ یَداهُ فی الحٰال
▪️اما وقتی که به شهادت رسید، نانجیبی پیش آمد و هم آن لباس کهنه و هم آن شلوار را به غارت برد و سیدالشهداء علیهالسلام را عریان بر روی ریگ و رمل بیابان رها کرد؛ وقتیکه آن نانجیب، پیراهن را به غارت برد، در همان حال، دستش شَل شد و از کار افتاد.
📚المنتخب،ص۴۱۱
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#مصیبت_وداع
🩸به وقت وداع سیدالشهداء علیهالسلام، مخدّرات به دست و پای آن حضرت افتادند و بر آنها بوسه میزدند...
در نقلها آمده است:
📋 فأرادَ عليه السّلامُ أن يَخرُجَ مِنَ الْخَيمَةِ، فَلَصِقَتْ به زينبُ ...
▪️سیدالشهداء سلاماللهعلیه خواست از خیمه بیرون بیاید، حضرت زینب سلاماللهعلیها خود را به او رساند.
📋 ... فَجَعَلَتْ تُقَبِّلُ يَدَيْهِ و رِجْلَيْهِ، و أحَطنَ به سائِرُ النِّسوانِ، يُقَبِّلنَ يَدَهُ و رِجلَهُ
▪️ زینب کبری سلاماللّهعلیها خود را به روی دست و پای سیدالشهداء علیهالسلام انداخت و آنها را میبوسید؛ بقیه زنان نیز آمدند و دور او را گرفته بودند و دست و پایش را میبوسیدند.
📚اسرار الشهادة ص۴۱۲
📚معالی السبطین ج۲ ص۲۵
✍یکی به دور سر ذوالجناح میگردید
یکی به پای شه افتاده بود و میگریید
یکی به ناخن غم صفحهٔ جبین میکنْد
تمام خاک زمین را به چرخ میافکند
یکی ز هوش برفت و ز خویش شد نومید
به هوش باز چو آمد به خاک میغلطید
یکان یکان به جمالش نظاره میکردند
ز سوز دل همگی جامه پاره میکردند...
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#مصیبت_وداع
🩸سیدالشهداء علیهالسلام بر در خیمهها ایستاده بود، که خیمهها را تیرباران کردند … | به فدای مظلومی که تیرها را با بدن خودش میگرفت،تا به خیمه زنها نخورند...
در نقلها آمده است:
🥀 ... به وقت وداع، زنها و بچهها دل از سیدالشهداء علیهالسلام نمیکَندند؛ آن حضرت بر در خیمه ایستاده بود که عمر بن سعد ملعون صدایش را بلند کرد و گفت:
📋 وَيحَكُم! اُهجُموا عَلَيْهِ ما دامَ مَشغولاً بِنَفسِهِ و حَرَمِهِ
▪️وای بر شما! به او حمله کنید در همین حال که او به خود و حرمش مشغول است.
🥀 به خدا قسم اگر حسین علیهالسلام فارغ شود، قسمت چپ و راست لشكرتان از هم قابل تشخیص نیست( کنایه از اینکه لشکرتان را به هم میریزد)
📋 فَحَمَلوا عَلَيْهِ يَرمونَه بِالسِّهامِ حَتّىٰ تَخالَفَتْ السِّهامُ بَينَ أطنابِ الْمُخَيَّمِ، و شَكَّ سَهمٌ بَعضَ أزَرِ النِّساءِ،
▪️پس همگان بر آن حضرت یورش بردند و آن قدر تير زدند كه برخی از تيرها به بند خيمهها میخورد و برخی دیگر نیز، لباسهای زنان را پاره میکرد.
📋 فَدَهَشْنَ، و أرعَبنَ، و صَحنَ، و دَخَلنَ الْخَيمَةَ، يَنظُرنَ إلىٰ الْحسينِ علیهالسلام كَيفَ يَصنَع
▪️در اینجا بود که زنان مات و مبهوت شدند و وحشتزده و فريادزنان به داخل خيمهها رفتند و به امام حسین علیهالسّلام نگاه میکردند که چه میکند.
🥀 آن حضرت چون شير خشمگين به دشمنان حمله کردند و به احدى نمىرسيدند مگر آنكه با شمشير او را به هلاكت مى رساندند.
📋 وَ السِّهامُ تَأخُذُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ، و هو يَتَّقيها بِصَدرِهِ و نَحرِهِ.
▪️و اين در حالي بود كه تيرها از هر سو به سمت سیدالشهداء علیهالسلام مىآمد و آن حضرت با سینه و پشت مبارکش تیر را میگرفت تا تیری به سمت زنها و بچهها نرود.
📚مقتل الحسين عليهالسّلام، مقرم،ص۳۴۰
📚مقتل الحسين علیهالسلام، بحرالعلوم،ص۴۴۲
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#مصیبت_وداع
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸کدام خواهر را مثل من دیدهای؟ ! … | وقتیکه زینب کبری سلاماللّهعلیها، ذوالجناح را برای رفتن برادر به میدان، آماده میکند...
در نقلی آمده است:
🥀 ... هنگامی که سیدالشهداء علیهالسلام با مخدّرات وداع نمود و آمد تا سوار مرکب شود، ندا داد:
📋 مَن ذا يُقَدِّمُ لي جَوادي؟ فجاءَتْهُ زينبُ و قد أخَذَتْ بِعَنانِ الْجَوادِ تَقودُهُ و تَقولُ: أخي لِمَن تُنادي، قَطَعتَ نِياطَ قَلبي،
▪️چه کسى اسب مرا برایم میآورد!؟ حضرت زینب سلاماللهعلیها عنان ذوالجناح را گرفت و آن را پیش برد و گفت: برادرم چه کسی را صدا میزنی؟ بند قلبم را پاره کردی!
📋 ثُمَّ قالَتْ: هَلْ رأیتَ اُختاً مِثلي قَبلَ هٰذا قدَّمَتْ فَرَسَ أخیها لِلْمَوتِ؟!؟
▪️سپس فرمود: آیا قبل از این خواهری را مثل من دیدهای که اسب برادرش را برای مرگ آماده کند؟
📋 فَلَمّا سَمِعَ کَلامَها اِختَنَقَ بِعَبرَتِهِ و بَکیٰ وَانکَبَّ عَلیٰ رَأسِها وَانکَبَّتْ عَلیٰ صَدرِهِ و جَعَلا یَبکیانِ طَویلاً
▪️سیدالشهداء علیهالسلام همینکه سخن خواهر را شنید، اشک و بغض، راه گلوی او را بست و شروع به گریه کرد.
سپس سر خود را بر سر خواهر گذاشت و هر دو مدت طولانی گریستند.
📚بحرالمصائب ج۵ ص۷۴
📚موسوعة الامام الحسین علیهالسلام، ج۴ ص۴۸۴
✍ قدم قدم زحرم میشوی جدا برگرد
بدون خواهر خود میروی کجا برگرد
به پای تو همه گیسوی من سفید شده
نزن به سینۀ من دست رد اخا برگرد
به گردنت به خدا حق مادری دارم
به حرمتی که بُوَد بین ما دو تا برگرد
ز کودکی روش دلبری ز تو بلدم
قسم به مادرمان فاطمه بیا برگرد
تمام ترس من اینست گیسوان سرت
گره گره بشود ، بین پنجه ها برگرد
ز قبل آنکه به پیشم تن تو در گودال
جدا جدا بشود زیر دست و پا برگرد
بیاو پیش از اینکه به تیزی نیزه
کسی به هم بزند پیکر تو را برگرد
به ذوالجناح سپردم به هر کجا دیدی
حسین خُورَد زمین زود سوی ما برگرد
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#مصیبت_وداع
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
🩸ای دخترم! با اشکهایت قلبم را آتش مزن...
در نقلها آمده است:
🥀 ... هنگامی که سیدالشهداء علیهالسلام آماده رفتن به میدان شدند و بر روی ذوالجناح قرار گرفتند،
📋 فأقْبَلَتْ سکینَةُ و هِیَ صارِخَةٌ و کانَ یُحِبُّها حُبّاً شَدیداً فَضَمَّها إلیٰ صَدرِهِ و مَسَحَ دُموعَها بِکُمِّهِ
▪️در اینجا بود که حضرت سکینه سلاماللهعلیها جلو آمد و فریادی کشید.
سیدالشهداء علیهالسّلام او را بسیار دوست داشتند؛ پس او را به سینه اش چسباند و با آستینش اشکهایش را پاک کرد...
🥀 سپس به ایشان فرمود:
📋 سَیَطولُ بَعدِی یا سکینَةُ فَاعْلَمی
مِنکِ الْبُکاءُ إذا الْحَمامُ دِهانِی
▪️ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود.
📋 لا تُحرِقی قَلبی بِدَمعِکَ حَسرَةً
ما دامَ مِنّی الرُّوحُ فی جُثمانِی
▪️تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان.
📋 فإذا قُتِلتُ فأنتِ أولَیٰ بِالَّذی
تَأتینَهُ یا خَیرَةَ النِّسوانِ
▪️ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو سزاوارتری برای گریستن.
📚المناقب،ابن شهرآشوب، ج۴ ص۱۰۹
📚المنتخب ج۲ ص۴۵۰
📚الدمعة الساکبة ج۴ ص۳۳۷
📚نفس المهموم ص۳۴۶
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#وصایا_و_لحظات_احتضار
#مصیبت_وداع
🩸وقتیکه دیدی برادرت حسین علیهالسلام تنها شده، به نیابت از من زیر گلویش را ببوس...
در نقلی آمده است:
لحظات آخر عمر صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بود که حضرت زینب سلاماللهعلیها را به خود فراخواند و وصایایی را به او نمود که در ضمن آن وصایا فرمود:
📋 لمَّا صارَ أخيكَ الحُسين عليه السّلام في كربلاء وحيداً فريداً،قَبِّلِي حُلقُومَهُ نِيابةً عَنِي.
▪️وقتی که دیدی برادرت حسین علیهالسلام در کربلا تنها مانده و یار و یاوری ندارد؛ پس در آن موقع به نیابت از من زیر گلویش را ببوس...
🥀 ... روز عاشورا نیز به وقت وداع سیدالشهداء علیهالسلام، زینب کبری سلاماللّهعلیها پیش آمد و عرضه داشت:
ای برادر! به من اجازه بفرما سینه و زیر گلویت را ببوسم؛ آن حضرت سینه و زیر گلویش را نمایان کرد و زینب کبری سلاماللّهعلیها پیش آمد و آنجا را بوسید؛ سپس رو به سمت مدینه کرد و صدا زد:
📋 یا أُمّاه، هذه الأمانةُ قد أدَّیتُها!
▪️ای مادرجان! این امانت شما را من به جا آوردم.
🥀سیدالشهداء علیه السلام فرمود: آن أمانت چه بود؟ زینب کبری سلاماللّهعلیها عرضه داشت: ای برادرم! همانا وقتی که شهادت مادرمان فاطمه زهرا سلاماللهعلیها نزدیک شد به من فرمود: ای زینب! سینه و حفره گلویت را برایم نمایان کن.
پس من نمایان نمودم سینه و حفره گلویم را و مادرمان آنجا را بوسید. سپس به من فرمود:
📋 هذه وَدیعَةٌ منّي إلي أخیكِ الحسینِ یا زینبُ، إذ رأیتِ أخاكِ الحسینَ في کربلا وحیداً فریداً
▪️این (بوسه) امانتی است از سوی من به جانب برادرت حسین علیهالسلام؛ پس هنگامی که برادرت حسین را در کربلات تنها وبی کس دیدی؛
📋 یَستَغیثُ فلا یُغاثُ ویَستَجیرُ فلا یُجارُ علیه ویَطلُبُ الماءَ فلا یُسقیٰ منه فلیس له ناصرٌ ولا معینٌ ولا شفیقٌ حمیمٌ قَبِّلیه في صدرِه و شَمّیهِ في نحره نیابةً عَنّي
▪️دیدی که طلب یاری میکند ولی کسی به او یاری نمیرساند؛ دیدی که پناه میخواهد ولی کسی به او پناه نمیدهد؛ دیدیکه آب طلب میکند ولی کسی به او آبی نمیرساند؛ دیدی که که هیچ یاور و رفیقِ دل رحمی ندارد، پس به نیابت از من سینه و زیر گلوی او را ببوی و سپس ببوس...
✍یکدم بروآهستهتر جانا شتابان میروی
رو سوی قربانگه چرا؟ خود سهل و آسان میروی؟
ای خسرو خونین جگر، از ما زنانِ در بدر
کردی مگر صرفنظر، کاینسان خرامان میروی
ای یادگار رفتگان، ای رهبر دلخستگان
مهلًا دَمی آهسته ران، بیحد شتابان میروی
جانا چه سازد خواهرت، با این عیال مضطرت
جز اینکه از هجر و غمت، نالد که گریان میروی
کرده وصیت مادرت، بوسم گلو و حنجرت
کاندر وداع آخرت، آن دَم که میدان میروی...
📚بحرالمصائب ج۵ ص۷۴
📚موسوعة الکبری، ج۱۵ ص۱۰۹ به نقل از: لوامع الأنوار (مرندی) نسخه خطی، ص٩٩
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#مصائب_شام
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸حکایت جانسوز «مِنهال» از حال و روز امام سجاد علیهالسلام و دیگر أسرای آل الله در خرابه شام ...
منهال بن عَمرو گوید:
🥀 يك روز در بازارهاى دمشق راه مىرفتم که ناگاه نگاهم به على بن الحسين عليهماالسّلام افتاد.
📋 إذًا أنا بِعليِّ بنِ الحُسين عَلَيهمَالسّلام يَتوَكّأ عَلَى عَصٰا، و رِجلاهُ كأنّهُما قَصبَتان، و الدّمُ يَسيلُ مِن ساقَيه، و الصُّفرةُ قد ازْدادَت علَيه، فَخنقَتْني العَبرة.
▪️او بر عصاى خويش تكيه زده بود. دو پاى مباركش مانند دو چوبه نىْ خشک شده بود و خون از هر دو ساق مباركش جاری و چهره مباركش هم زرد شده بود. از اين حال او، گريه راه گلويم را گرفت؛
🩸عرض كردم: «يابن رسول اللّه! حال و روزتان چگونه است ؟» امام سجاد علیهالسلام گريست و فرمود:
📋 كيفَ حالُ مَن أصبحَ أسيراً لِيزيدِ بن معاوية و نِسائي إلىٰ الْآنِ ما أشَبَعنَ بُطونَهنَّ و لَا كسَوْنَ رُؤوسَهُنَّ نائحاتِ اللّيلِ و النَّهار.
▪️چگونه است حال آن كس كه صبح کند، در حالی كه اسير يزيد پسر معاويه باشد و اهلبيت من از آن روزی که پدرم را کشتهاند، تاكنون با شكم گرسنه خوابیده و بر سرشان پوشش مناسبی نمانده است و شبانه روز گريانند و ناله میکنند.
🥀 همه به غارت رفتهایم و کشته شده و در به در و آواره گشتهایم. هر وقت يزيد ما را طلب کند، گمان قتل، بر خود میبریم.
منهال گويد: گفتم: «اى سيّد من! اكنون به كجا میروى؟» إمام سجاد علیهالسلام فرمودند:
📋 المَحبسُ الّذي نَحن فيه لَيسَ له سَقفٌ و الشّمسُ تُصَهّرُنا بهِ و لا تُرىٰ الهَواء فأفرُّ منه لِضعفِ بدني سُوَيعةً و أرجعُ خشيةً علَى النّساء.
▪️به همان خرابهای كه ما را در آن حبس کردند. خرابهای كه سقف ندارد و از تابش آفتاب میسوزیم و هيچ مكانى و گودالی نیست كه با اين ضعف بدن و سستى تن، اندك مدتى راحت بگيرم و الان از ترس زنان حرم دارم به همان خرابه مراجعت میکنم.
🥀 منهال گوید: پس در همان حال كه با آن حضرت صحبت میکردم، زنى را ديدم كه آن حضرت را صدا میزد. پس امام علیهالسلام مرا رها کرد و به سوی آن بانو رفت. چون پرسیدم که آن زن کیست؟ گفتند: زينب دختر امير المؤمنين عليهالسّلام بود كه آن حضرت را مىخواند و مىفرمود:
📋 إلیٰ اَینَ تَمضی یا قُرةَ عَینی؟
▪️ «اى روشنى ديده من! كجا بودی؟ »
🥀 و آن حضرت مراجعت فرمود و من برگشتم و هر وقت که به ياد آن حضرت و حال او میافتم، گریهام میگیرد.
📚الانوار النعمانیه ج٣ ص٢۵٢
📚معالي السّبطين ج٢ ص١۶٧
✍آیینه زادهام که اسیر سلاسلم
هجده ستاره بر سر نیزه مقابلم
ما را زدند مثل اسیران خارجی
دارم هزار راز نگفته در این دلم
چشم همه به سمت زنان یا به نیزه هاست
غمگین ترین سواره مجروح محملم
آتش گرفت گوشه عمامهام ولی
زخم زبان به شعله کشیده است حاصلم
مایی که باغ های جنان زیر پای ماست
حالا شده خرابه این شهر منزلم
داغ رقیه پیر نمود اهل بیت را
خون لخته های کنج لبش گشته قاتلم...
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#امام_سجاد_علیه_السلام
#اسارت
🩸من تَب دارم و دیگر طاقت تازیانه ندارم؛ به این سرباز بگو کمتر مرا تازیانه بزند ...
در نقلی آمده است:
🥀 در مسیر اسارت آل الله از کوفه تا شام، در نزدیکی شهر «حلب»، شهری بود به نام «عسقلان» که أسرای آل الله را وارد آن شهر کردند.
🥀 «زُرَیر خُزاعی» که از تاجران زمان خودش بود، برای تجارت به شهرعسقلان آمد؛ هنگامی که به بازار عسقلان رسید، دید که تمام شهر را زینت کردهاند و مردم شهر که بههم میرسند، مبارک باد میگویند و تمام مردم شهر، مشغول خوشحالی و نشاط هستند.
🥀 زُریر از این وضع تعجب کرد و از شخصی پرسید که به چه علتی مردم امروز اینقدر، خوشحالی میکنند؟ آن شخص گفت: این شادی و سرور به این جهت است که به دستور یزید جمعی از مخالفینش را کشتهاند و این سرهایی که برنیزه است متعلق به آنهاست و اهل و عیال مخالفین را هم اسیر کردند و برشترهای برهنه در شهر میگردانند.
🥀 زُریر پرسید: این جماعت کافر بودند یا مسلمان ؟ آن مرد جواب داد: مسلمان بودند ولی برعلیه خلیفه زمان قیام کرده بودند. زریر گفت:او چه کسی است؟ آن مرد جواب داد: پدرش علی بن ابیطالب و مادرش فاطمه دختر رسول خدا و برادرش حسن بن علی «علیهمالسلام» است همان که با معاویه صلح نمود.
🥀 زریر پرسید: اسم خودش چه بود؟ آن مرد گفت: اسم او حسین علیهالسلام است. زریر تا این وقایع را شنید، نالهای زد و باچشم گریان به سمت اسیران رفت. وقتی به ایشان نزدیک شد چشمش به حضرت زین العابدین علیهالسلام افتاد که بهخاطر بیماری و زجرهایی که کشیده بود، رنگ از صورت مبارکش پریده بود؛ زریر تا این حالت را مشاهده نمود نالهای زد و به شدت گریه کرد.
🥀 إمام سجاد علیهالسلام به او فرمودند: ای مرد تو کیستی؟ زریر عرض کرد: غریبهام؛ حضرت فرمود: تمام مردم این شهر خوشحالاند؛ تو چرا گریه میکنی؟
زریر عرض کرد: فدایت شوم چون من شما را میشناسم وقدر و مقام شما را میدانم؛ بر این حال و روزتان گریه میکنم؛ ای کاش هیچ وقت به این شهر نیامده بودم وشما را به این وضع نمیدیدم؛ ای کاش قبیلهام همراهم بودند تا با این قوم میجنگیدم.
🥀 امام سجاد علیه السلام از سخنان زریر به گریه آمدند و فرمودند: خداوند به تو جزای خیر دهد. زریر عرض کرد: هر دستوری دارید بفرمایید تا اطاعت کنم. حضرت فرمود:
🥀 اگر برایت ممکن است با سربازی که موکّل بر من است صحبت کن و او را راضی کن تا مرا کمتر تازیانه بزند؛ چرا که من تب دارم و طاقت تازیانه زیاد را ندارم ...
📚 بحرالمصائب ج۷ ص۳۰۱
✍ کسی نبود بگوید به شمر و زجر و سنان
که « تازیانه » نباشد دوایِ سوز تبم ...
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸جای غُل و زنجیرهایی که بعد از سال های سال، بر روی بدن مبارک امام سجاد علیهالسلام باقی مانده بود ...
در نقل ها آمده است:
🥀 هنگامی که امام سجاد علیهالسلام به شهادت رسیدند، مردم مدینه فهمیدند که آن حضرت به صد خانواده، غذا میرسانده است. جمعی از فقرای مردم مدینه نمیدانستند که معاش آنها از کجا تأمین میشود، وقتی که امام سجاد علیهالسلام به شهادت رسیدند، دریافتند که او بود شبانه به طور ناشناس غذای آنها را به دوش خود حمل کرده و به آنها میرسانید؛
🔖 در روایتی إمام باقر علیهالسلام فرمودند:
📋 لَمَّا وُضِعَ علیهالسلام عَلَی الْمُغْتَسَلِ نَظَرُوا إِلَی ظَهْرِهِ وَ عَلَیْهِ مِثْلُ رُکَبِ الْإِبِلِ
▪️وقتی پیکر پدرم امام سجاد علیهالسلام را برای غسل بر روی تخته گذاشتند، بر پشت مبارکش اثری چون کوهان شتر بود.
و این به خاطر آن انبانهایی که به در خانه فقراء و مستمندان میبرد.
📚الخصال ج۲ ص۱۰۰
📚کشف الغمه ج۲ ص۲۶۶
🔖در بعضی از نقلها آمده است:
🥀 امام باقر علیهالسلام پس از غسل امام سجاد علیهالسلام ، گریه سختی کردند. جابر جلو آمد و عرضه داشت: ای آقای من! برای از دستدادن پدرتان گریه میکنید؟ امام باقر علیهالسلام فرمود:
📋 لٰا یٰا جابِر! و اِنْ عَزَّ عَلَیَّ فِراقُهُ، وَلٰکنْ یا جابِر. هٰذِهِ آثارُ السَّلاسِلَ و الأغلالُ فی یدَیهِ و رِجلَیه لَم یَذهَب أثرُها؛ و هٰذِهِ آثارُ الجامِعةِ فی عُنُقِ والدی
▪️نه ای جابر! هرچند فراق پدرم برای من سنگین است اما گریهام برای آثار این غل و زنجیرها و سلسلههایی است در جای آنها هنوز بر دست و پای پدرم باقی مانده است؛ این، جای همان جامعهای (غل و زنجیر سنگینی که گردن و دست و پا را به هم میبندد) است که بر گردن پدرم هنوز باقی مانده است.
📚 سوگنامه آل محمد صلیاللهعلیهوآله ، اشتهاردی، ص٧۶
📚الطریق،کاشی،ج۳ ص۳۹۳
✍ این مصیبت، دل را به جایی دیگر نیز میکشاند ...
چند روز از دفن فاطمه زهرا سلاماللهعلیها گذشته بود که مولا علی علیهالسلام حال و روز خوبی نداشت و از خانه بیرون نمیآمد؛ تا اینکه عمّار به خدمت مولا رسید و احوال حضرت را پرسید؛ در اینجا بود که بغض امیرالمومنین علیهالسلام شکست و به عمّار فرمودند:
📋 يا عمّار ! لَمّا وَضعتُ فاطمةَ عليهاالسّلام علَى المُغتَسَل،نَظَرتُ إلٰى ضِلعٍ مِن أضلاعِها مَكسورة
▪️ای عمار! وقتی که فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را روی تخت گذاشتم تا غسل دهم، دیدم دندهای از دندههای پهلویش شکسته است
📋 و قَد دَخلَ المِسمارُ في ثَديِها فأعابَه، و مَتنُها قد اِسوَدَّ مِن الضَّرْب،
▪️میخ در، سینهاش را شدیداً مجروح کرده بود و بدنش از ضرب تازیانهها سیاه شده بود.
📚الزهراء عليهاالسّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص٥٥٢، به نقل از الصوارم الحاسمه
📚المنتخب،طریحی،ص۳۶۴( با اندکی تفاوت)
📝 وقت باران داغ چشم تر عذابم میدهد
آب مینوشم غم حنجر عذابم میدهد
شیرخواره سیر باشد زود خوابش میبرد
از عطش بیخوابی اصغر عذابم میدهد
مجلس ختم جوان رفتم دلم آتش گرفت
یاد تشییع تن اکبر عذابم میدهد
غیرتم را شعلهور کرده! چهل سالست که
ماجرای غارت معجر عذابم میدهد
ذبح را وقتی که میبینم کسی سر میبرد
خاطرات کندی خنجر عذابم میدهد
روی دست من اثر از حلقههای آهن است
این کبودیهای بر پیکر عذابم میدهد
موی بابایم به روی نیزهها آشفته بود
شانه را تا میزنم بر سر عذابم میدهد
کاش غارت میشد از روی سرم عمامهام
بر سرم جامانده خاکستر عذابم میدهد
از دم دروازه تا بازار ساعتها گذشت
این شلوغیهای هر معبر عذابم میدهد
شامیان در پیش من حرف از کنیزی میزدند
التماس چشم آن دختر عذابم میدهد
داغ چوب خیزران و مجلس شوم شراب
از تمام داغها بدتر عذابم میدهد
خطبه را با لعن بر جدم علی آغاز کرد
چون به مسجد میروم منبر عذابم میدهد
هرچه آمد بر سر ما از بلای شام بود
قتلگاه اصلی ما کوچههای شام بود
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#امام_سجاد_علیه_السلام
#معارف_حسینی
🩸إمام سجاد علیهالسلام یک عمْر با «آب» نجوا میکردند و میفرمودند: تو بودی و پدرم را با لبتشنه کشتند؟!
بنابر نقلی، شخصی به نام «منهال» گوید:
🥀 ... به منزل امام سجاد علیهالسلام وارد شدم؛ دیدم امام سجاد علیهالسلام میخواهد تجدید وضو کند؛ آب را به کف دست میگیرد و گریه میکند و به آب میگوید: ای آب! تو بودی و پدرم را با لب تشنه شهید کردند؟!
🥀 عرض کردم: مگر اشک چشم شما چه قدر است؟ إمام علیهالسلام فرمود: ای منهال! آنچه را که من دیدم تو که ندیدهای؟!
🥀 ... روز عاشورا بیهوش شدم، چون به هوش آمدم دیدم عمهام زینب کبری سلاماللّهعلیها آمده و میگوید: اینور دیده من! برخیز که عالم دگرگون شده است. زیر بغلم را گرفت و پرده خیمه را بالا زدم، دیدم سر پدرم را روی نیزه کردهاند.
📚 جامع المجالس(خطی) ص۲۶۳
✍ روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد
ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت
هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت
عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست
کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود
بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت
درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#امام_سجاد_علیه_السلام
#مصائب_شام
🩸وقتیکه حجت خدا آرزو میکند که ایکاش مادر مرا نزاییده بود ...
سهل ساعدی گوید:
🥀 وقتی که در ورودی شهر شام به محضر إمام سجاد علیهالسلام رسیدم، حضرت به من فرمودند: ای سهل! آیا درهم و دیناری به همراه داری؟ گفتم: بله ای آقای من! هزار دینار به همراه دارم.
🥀 حضرت فرمودند: مقداری از آن را به این نیزهدارها بده و به آن بگو مقداری جلوتر راه بروند تا مردم به دیدن سرها مشغول شده و دیگر به نوامیس ما نظر نکنند.
🩸سهل گوید: من اینکار را کردم و برگشتم خدمت إمام سجاد علیهالسلام که در آن هنگام إمام علیهالسلام این جملات را با خود زمزمه مینمودند:
📋 أقادُ ذلِيلًا في دِمَشقَ كأنّني من الزَّنج عبدٌ غاب عنه نصيرُ
▪️در دمشق مرا با ذلت در بند و زنجیر میکشانند، گویا من یک بردهٔ زنجی هستم که یار و یاوری ندارد.
📋 و جدِّي رسولُ اللَّه في كلِّ مشهدٍ و شَيخي أميرالمؤمنينَ أميرُ
▪️و حال آنکه در هر کجا باشم جد من پیغمبر خداست و بزرگ من امیرالمؤمنین، وزیر و خلیفه پیغمبر است.
📋 فَيا لَيتَ أُمّي لَم تَلِدْني و لَم أكُن يزيدُ يراني في البِلاد أَسيرُ
▪️ای کاش مادر مرا نزاییده بود و من نبودم تا یزید اینگونه مرا در بین شهرها، اسیر ببیند.
📚مقتل أبو مخنف، ص۱۲۱
📚الدّمعة السّاكبة، ج۵ ص۸۱
📚معالي السّبطين،ج ۲ ص۱۴۱
✍ احترام تو را سلام نبود
حق تو كوچه های شام نبود
حق آیینه ها شكستن نیست
گیرم این آینه امام نبود
هیچ جایی برای حال شما
بدتر از مجلس حرام نبود
گریه كردی صدا زدی «ای كاش...
هیچ سنگی به روی بام نبود
كاش مادر مرا نمی زایید
من امامم، خرابه جامْ نبود»
حرفِ ویرانه در میان آمد
دختر شاه، یادمان آمد
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸مواجهه امام سجاد علیهالسلام با مردی که ناله میزد و میگفت: «من غریبم»
در نقلی آمده است:
🥀 امام سجاد «صلوات الله علیه» در مدینه از مسیری عبور میکردند که مردی را دیدند که صدا میزند:
📋 اَیّهَا النّاس اَنا الغریبُ فَارْحَمُونی
▪️ای مردم! من غریبم؛ به من رحم کنید!
🥀 امام سجاد علیه السلام او را صدا زدند و فرمودند: تو غریبی؟ گفت: بله.
حضرت فرمود:
📋 اذا عَطشْتَ فهَل تَسقِی الماء؟
▪️اگر تشنه شوی به تو آب می دهند؟
گفت: بله. حضرت فرمود:
📋 اِذا فاجٰاکَ الموتُ هَل تُدفَن بلا کفنٍ؟
▪️اگر در اینجا ناگهان بمیری، این مردم تو را کفن میکنند؟
🥀 گفت: الله اکبر؛ چرا نکنند؟! من بین مسلمانان هستم. گریه راه گلوی امام سجاد علیهالسلام را بست و فرمود:
📋 اِذاً لَستَ بِغَریبٍ؛ الغَریبُ هُوَ الحَسین علیهالسلام ثَمّ وَجَّهَ نَحوَ الکربلا و قال:
▪️پس تو غریب نیستی؛ همانا غریب، حسین «صلوات الله علیه» است،پس حضرت توجه کردند به سمت کربلا و فرمودند:
📋 یا اَسَفاه علیکَ یابنَ رسول الله! تَبقَی ثلاثةِ اَیّامٍ عاریاً علی رَمضاءِ کربلاء
▪️هزار اندوه برای تو باید خورد ای پسر رسول خدا؛ که سه شبانه روز عریان بر روی ریگ و رمل بیابان کربلا افتادی بودی.
📚سيرة الأئمة الاثني عشر علیهمالسلام، معروف، ج۳، ص۱۱۵
📚العبرة الساکتة ج٢ ص۴۴٣
📚سوگنامه آل محمّد صلیاللهعلیهوآله، اشتهاردی،ص۳
✍ یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی
از صبح زود تا به سحر گریه می کنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد
داری برای چند نفر گریه می کنی
وقتی که چشمهات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی
این طفل را به جان خودت آب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه می کنی
از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند
داری به قتل صبر پدر گریه می کنی
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی
با دیدن اسیر کجا می رود دلت
با دیدن فقیر کجا می رود دلت
@maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#امام_سجاد_علیه_السلام
#معارف_حسینی
🩸 وقتی که امام زين العابدين علیهالسلام با شنیدن روضه اسارت آل الله، سر به دیوار کوبیده و خون از سر مبارکشان جاری میشود...
در روایتی نقل شده است:
🥀 روزی خوراک و نوشیدنی نزد امام سجاد «صلوات الله علیه» نهادند، گرسنگی و تشنگی پدرش امام حسین علیهالسلام در صحرای کربلا به یادش آمد و اشک گلویش را بست و سخت گریست تا جامه هایش از گریه و اشک بر پدرش خیس شد. دستور داد تا خوراک را از نزد او ببرند.
🥀 مردی یهودی وارد شد و سلام کرد و دست إمام علیهالسلام را گرفت و شهادتین گفت و به امامت به إمام سجاد علیهالسلام اقرار نمود. حضرت فرمودند:
برای چه از دین خود و نیاکانت دست کشیدی؟ گفت: خوابی دیدم. فرمودند: چه خوابی دیدی؟
🥀 آن مرد یهودی گفت: خواب دیدم از خانه برای دیدار برادری بیرون شدم و راه را گم کردم و بیچاره شدم. در این فکر بودم که پشت سرم ناله و گریه و آواز تکبیر و تهلیل بلند شد. وقتی نگریستم لشکری بود و پرچم ها و سرها بالای نیزه و پشت سرشان شترهای لاغر که بر آنها زنان غارت زده و کودکان دست بسته سوار بودند.
🥀 میان آن ها جوانی بر شتر تنومندی در نهایت رنج و سختی، دست و سرش با غل آهنی بسته و از پاهایش خون میریخت و اشکش بر گونه روان بود. گویا شما بودید و همه زن ها و کودکان عزادار بودند و وامحمّداه! واعلیاه!… میگفتند.
🥀 در این میان که کاروان در راه بود ناگاه گنبدی در سینه بیابان عیان شد، چون خورشید درخشان جلوی قافله سه بانو بودند. تا گنبد را دیدند خود را به زمین انداختند و خاک بر سر ریختند و سیلی بر رخ زدند و فریاد زدند: «واحسناه! واحسیناه!…»
🥀 مردی کوسه و کبود چشم به آن ها رسید و آن ها را زد و به زور سوار کرد و دیدم که خون از زیر سرپوش یکی از زنان که به گمانم بزرگتر آن ها بود از شدت غم روان شد.
🥀 ای آقا! جلوی سرها سری نورانی بود که بر پرتو خورشید و ماه چیره بود و چون بدان گنبد درخشان رسیدند مردی که آن سر را میبرد، ایستاد. یارانش او را نهیب زدند و سر را از او گرفتند و گفتند: ای مرد پَست! تو از بردنش ناتوانی.
🥀 گفت:کسی نبود که در بردنش کمک کند و سر را از آن گرفتند و به دیگری دادند و تا سی تن آن را دست به دست کردند و همه میخکوب شدند و همه واماندند و کمکی نیافتند. به امیر قوم گزارش دادند از اسب پیاده شد و چادری زدند بلندتر از سی ذراع و او در میان آن نشست و دیگران در گرد او.
🥀 آن زنان وکودکان را بی فرش و بستر روی زمین ریختند و خورشید روی آنها را میسوزاند و نیزه ها که سرها برآن بود به عمد در برابر آنها گذاشتند تا آنها را دلشکسته کنند و بیشتر دل آنها را بسوزانند و جگر آن ها را پاره کنند.
🥀 ترسا (آن مرد یهودی) گفت: ای آقا! من سخت بی تاب شدم و سیلی بر چهره زدم و از غم و اندوه، جامه های کهنه را دریدم و در نزدیک زن ها و کودکان با دلی شکسته و چشمی گریان نشستم و ناگاه نیزهای که سر شریف بر آن بود، به سوی گنبد درخشان برگشت و با زبانی رسا گفت: پدرجان! ای امیرمؤمنان! بر تو سخت است آنچه به ما رسید از کشتن و سر بریدن…
🥀 من با خود گفتم: صاحب این سر نزد خدا مقامی بزرگ دارد و دلم به دوستی او مایل شد. در این میان که با خود اندیشه داشتم و خود را در میان کفر و اسلام مخیر میدیدم، ناگهان شیون زنان بلند شد و روی پا ایستادند و چشم به آن گنبد درخشان دوختند. من هم روی پا بلند شدم و نگریستم دیدم زنانی از آن گنبد فرود آمدند که در آن ها خانمی پر از هیبت و نور است و جامه ای خون آلود به دست دارد و مو پریشان وگریبان دریده است دامن میکشد و سیلی بر رخ می زند، به انبیاء و پدرش رسول الله صلیاللهعلیهوآله و امیرالمؤمنین علیهالسلام با دلی داغدار، استغاثه دارد و داد می زند: «واولداه! واحبیب قلباه!…».
🥀 ای آقا! چون آن بانو به سرها و کودکها نزدیک شد، افتاد و بی هوش شد وپس از مدتی به هوش آمد و با چشمانش بدان سراشاره کرد وسر با نیزه خم شد و در دامنش افتاد و او سر را گرفت و به سینه چسباند و بوسید وگفت:
پسر جانم! تو را مثل جد و پدرت نشناختند و کشتند. ای وای آب را به رویت بستند…ای پسرم! چه کسی سینۀ تو را خُرد کرد؟
🥀 ای اباعبدالله! چه کسی عیالت را اسیر و اموالت را غارت کرد؟چه کسی تو را و پسرانت را سر برید؟ چه دلیرند بر هتک حرمت خدا و رسول خدا!
🥀 راوی گفت: در همین حین که این قضیه را برای امام سجاد علیهالسلام نقل میکردم،
📋 قامَ عَلی طولهِ و نَطحَ جِدارَ البیت بِوَجههِ فکَسرَ أَنفُه و شَجَّ رأسُه و سالَ دَمُهُ عَلی صَدره و خَرَّ مغشیّاً علیه مِن شِدّةِ الحُزن والبکاء
▪️امام سجاد علیهالسلام تمام قامت برخاست و سر به دیوار اتاق کوبید و بینی مبارکش شکست و خون از بینی و سرش به سینهاش سرازیر شد و از شدت اندوه افتاده و بیهوش شد.
📚دارالسلام،محدث نوری، ج٢ ص١٧٠
@maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸آیا این گوسفند را آب دادهاید؟!
در نقلی آمده است:
🥀 روزی امام زین العابدین علیهالسلام از بازار مدینه عبور میکرد، دید قَصّابی گوسفندی را میکشاند تا آن را در کشتارگاه ذبح نماید.
🥀 إمام علیهالسلام به او فرمودند: آیا این گوسفند را آب دادهای. قصاب گفت: ما قَصّابها تا آب به گوسفند ندهیم او را ذبح نمیکنیم. امام سجاد علیهالسلام گریه کرد و فرمود:
📋 وا لَهفاهُ عَلَیکَ یا اَبا عَبدِالله، الشّاةُ لا تُذبَحُ حَتّی تُسقی الماءُ وَ اَنتَ اِبنُ رَسُولُ الله تَذبَحُ عَطشانا.
▪️ای داد و بیداد بر مصائب تو ای اباعبدالله! گوسفند بدون نوشاندن آب ذبح نشود ولی با اینکه تو پسر رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» بودی با لب تشنه سر از بدنت جدا کردند.
📚مأساة الحسین علیهالسلام، ص۱۵۳
📚زندگانی امام سجاد علیهالسلام، اشتهاردی ص۵۷.
✍ گریه بر هر درد بیدرمان دواست
جز غم من که غمی بیانتهاست
سالها با هر قدم گفتم حسین
شببهشب سینه زدم گفتم حسین
روضه میخواندم دلم بیتاب بود
روضهی من کاسههای آب بود
غصه، دنیا را به کامم زهر کرد
بعد تو لبخند با من قهر کرد
ظاهراً جسمم میان خانه بود
باطناً قلبم در آن ویرانه بود
راه میرفتم دو چشمم تار بود
فرش زیر پام مثل خار بود
هرزمان از بین کوچه رد شدم
گریه کردم به مصیبات خودم
دادوبیدادِ سر بازارها...
کشت من را کشت من را بارها...
ذبح را بیتاب دیدن مشکل است
خنجر قصاب دیدن مشکل است
صحنهای دیدم که رنگ من پرید
ذبح خود را آب داد و سر برید
نیمهشب آیات نور آمد به یاد
بوی نان آمد، تنور آمد به یاد
خلق وقتیکه سلامم میکنند
داغدار داغ شامم میکنند
گفتهام با کودکان خانهام
داغدار خواهری دردانهام
هرزمان خلخال نو پا میکنید
یادی از آن بیکس صحرا کنید
کرده این یک جمله حالم را خراب
آه...ناموس علی...بزم شراب
بعد از آن مجلس دگر من ای عزیز
به کنیزانم نمیگویم کنیز
@Maghaatel