eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻اطلاعیه🔻 سلام علیکم عزاداری‌هایتان مقبول و مورد توجه حضرت سیدنا و مولانا اباعبدالله الحسین «صلوات الله علیه» اگر از اعضای محترم کانال، عزیزانی هستند که در زمینه ترجمه متون عربی‌ و اعراب‌گذاری تخصص لازم را دارند و تمایل دارند در زمینه احیاء و نشر مقاتل و مصائب آل الله «صلوات الله علیهم اجمعین»، (قربة إلی الله) قدمی بردارند، به آیدی زیر اطلاع دهند👇 @jaanamhosein
🩸به وقت وداع سیدالشهداء علیه‌السلام، مخدّرات به دست و پای آن حضرت افتادند‌ و بر آنها بوسه می‌زدند... در نقل‌ها آمده است: 📋 فأرادَ عليه السّلامُ أن يَخرُجَ مِنَ الْخَيمَةِ، فَلَصِقَتْ به زينبُ ... ▪️سیدالشهداء سلام‌الله‌علیه خواست از خیمه بیرون بیاید، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها خود را به او رساند. 📋 ... فَجَعَلَتْ تُقَبِّلُ يَدَيْهِ و رِجْلَيْهِ، و أحَطنَ به سائِرُ النِّسوانِ، يُقَبِّلنَ يَدَهُ و رِجلَهُ ▪️ زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها خود را به روی دست و پای سیدالشهداء علیه‌السلام انداخت و آن‌ها را می‌بوسید؛ بقیه زنان نیز آمدند و دور او را گرفته بودند و دست و پایش را می‌بوسیدند. 📚اسرار الشهادة ص۴۱۲ 📚معالی السبطین ج۲ ص۲۵ ✍یکی به دور سر ذوالجناح می‌گردید یکی به پای شه افتاده بود و می‌گریید یکی به ناخن غم صفحهٔ جبین می‌کنْد تمام خاک زمین را به چرخ می‌افکند یکی ز هوش برفت و ز خویش شد نومید به هوش باز چو آمد به خاک می‌غلطید یکان یکان به جمالش نظاره می‌کردند ز سوز دل همگی جامه پاره می‌کردند... @Maghaatel
🩸سیدالشهداء علیه‌السلام بر در خیمه‌ها ایستاده بود، که خیمه‌ها را تیرباران کردند … | به فدای مظلومی که تیرها را با بدن خودش می‌گرفت،تا به خیمه‌ زن‌ها نخورند... در نقل‌ها آمده است: 🥀 ... به وقت وداع، زن‌ها و بچه‌ها دل از سیدالشهداء علیه‌السلام نمی‌کَندند؛ آن حضرت بر در خیمه ایستاده بود که عمر بن سعد ملعون صدایش را بلند کرد و گفت: 📋 وَيحَكُم! اُهجُموا عَلَيْهِ ما دامَ مَشغولاً بِنَفسِهِ و حَرَمِهِ ▪️وای بر شما! به او حمله کنید در همین حال که او به خود و حرمش مشغول است. 🥀 به خدا قسم اگر حسین علیه‌السلام فارغ شود، قسمت چپ و راست لشكرتان از هم قابل تشخیص نیست( کنایه از اینکه لشکرتان را به هم می‌ریزد) 📋 فَحَمَلوا عَلَيْهِ يَرمونَه بِالسِّهامِ حَتّىٰ تَخالَفَتْ السِّهامُ بَينَ أطنابِ الْمُخَيَّمِ، و شَكَّ سَهمٌ بَعضَ أزَرِ النِّساءِ، ▪️پس همگان بر آن حضرت یورش بردند و آن قدر تير زدند كه برخی از تيرها به بند خيمه‏‌ها می‌خورد و برخی دیگر نیز، لباس‌های زنان را پاره می‌کرد. 📋 فَدَهَشْنَ، و أرعَبنَ، و صَحنَ، و دَخَلنَ الْخَيمَةَ، يَنظُرنَ إلىٰ الْحسينِ علیه‌السلام كَيفَ يَصنَع ▪️در اینجا بود که زنان مات و مبهوت شدند و وحشت‌زده و فريادزنان به داخل خيمه‏ها رفتند و به امام حسین علیه‌السّلام نگاه می‌کردند که چه می‌کند. 🥀 آن حضرت چون شير خشمگين به دشمنان حمله‏ کردند و به احدى نمى‌‌رسيدند مگر آنكه با شمشير او را به هلاكت مى‏ رساندند. 📋 وَ السِّهامُ تَأخُذُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ، و هو يَتَّقيها بِصَدرِهِ و نَحرِهِ. ▪️و اين در حالي بود كه تيرها از هر سو به سمت سیدالشهداء علیه‌السلام مى‏‌آمد و آن حضرت با سینه و پشت مبارکش تیر را می‌گرفت تا تیری به سمت زن‌ها و بچه‌ها نرود. 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام، مقرم،ص۳۴۰ 📚مقتل الحسين علیه‌السلام، بحرالعلوم،ص۴۴۲ @Maghaatel
🩸کدام خواهر را مثل من دیده‌ای؟ ! … | وقتی‌که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها، ذوالجناح را برای رفتن برادر به میدان، آماده می‌کند... در نقلی آمده است: 🥀 ... هنگامی که سیدالشهداء علیه‌السلام با مخدّرات وداع نمود و آمد تا سوار مرکب شود، ندا داد: 📋 مَن ذا يُقَدِّمُ لي جَوادي؟ فجاءَتْهُ زينبُ و قد أخَذَتْ بِعَنانِ الْجَوادِ تَقودُهُ و تَقولُ: أخي لِمَن تُنادي، قَطَعتَ نِياطَ قَلبي، ▪️چه کسى اسب مرا برایم می‌آورد!؟ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها عنان ذوالجناح را گرفت و آن را پیش برد و گفت: برادرم چه کسی را صدا میزنی؟ بند قلبم را پاره کردی! 📋 ثُمَّ قالَتْ: هَلْ رأیتَ اُختاً مِثلي قَبلَ هٰذا قدَّمَتْ فَرَسَ أخیها لِلْمَوتِ؟!؟ ▪️سپس فرمود: آیا قبل از این خواهری را مثل من دیده‌ای که اسب برادرش را برای مرگ آماده کند؟ 📋 فَلَمّا سَمِعَ کَلامَها اِختَنَقَ بِعَبرَتِهِ و بَکیٰ وَانکَبَّ عَلیٰ رَأسِها وَانکَبَّتْ عَلیٰ صَدرِهِ و جَعَلا یَبکیانِ طَویلاً ▪️سیدالشهداء علیه‌السلام همینکه سخن خواهر را شنید، اشک و بغض، راه گلوی او را بست و شروع به گریه کرد. سپس سر خود را بر سر خواهر گذاشت و هر دو مدت طولانی گریستند. 📚بحرالمصائب ج۵ ص۷۴ 📚موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج۴ ص۴۸۴ ✍ قدم قدم زحرم میشوی جدا برگرد بدون خواهر خود میروی کجا برگرد به پای تو همه گیسوی من سفید شده نزن به سینۀ من دست رد اخا برگرد به گردنت به خدا حق مادری دارم به حرمتی که بُوَد بین ما دو تا برگرد ز کودکی روش دلبری ز تو بلدم قسم به مادرمان فاطمه بیا برگرد تمام ترس من اینست گیسوان سرت گره گره بشود ، بین پنجه ها برگرد ز قبل آنکه به پیشم تن تو در گودال جدا جدا بشود زیر دست و پا برگرد بیاو پیش از اینکه به تیزی نیزه کسی به هم بزند پیکر تو را برگرد به ذوالجناح سپردم به هر کجا دیدی حسین خُورَد زمین زود سوی ما برگرد @Maghaatel
🩸ای دخترم! با اشک‌هایت قلبم را آتش مزن... در نقل‌ها آمده است: 🥀 ... هنگامی که سیدالشهداء علیه‌السلام آماده رفتن به میدان شدند و بر روی ذوالجناح قرار گرفتند، 📋 فأقْبَلَتْ سکینَةُ و هِیَ صارِخَةٌ و کانَ یُحِبُّها حُبّاً شَدیداً فَضَمَّها إلیٰ صَدرِهِ و مَسَحَ دُموعَها بِکُمِّهِ ▪️در اینجا بود که حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها جلو آمد و فریادی کشید. سیدالشهداء علیه‌السّلام او را بسیار دوست داشتند؛ پس او را به سینه‌ اش چسباند و با آستینش اشکهایش را پاک کرد... 🥀 سپس به ایشان فرمود: 📋 سَیَطولُ بَعدِی یا سکینَةُ فَاعْلَمی مِنکِ الْبُکاءُ إذا الْحَمامُ دِهانِی ▪️ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود. 📋 لا تُحرِقی قَلبی بِدَمعِکَ حَسرَةً ما دامَ مِنّی الرُّوحُ فی جُثمانِی ▪️تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان. 📋 فإذا قُتِلتُ فأنتِ أولَیٰ بِالَّذی تَأتینَهُ یا خَیرَةَ النِّسوانِ ▪️ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو سزاوارتری برای گریستن. 📚المناقب،ابن شهرآشوب، ج۴ ص۱۰۹ 📚المنتخب ج۲ ص۴۵۰ 📚الدمعة الساکبة ج۴ ص۳۳۷ 📚نفس المهموم ص۳۴۶ @Maghaatel
🩸وقتی‌که دیدی برادرت حسین علیه‌السلام تنها شده، به نیابت از من زیر گلویش را ببوس... در نقلی آمده است: لحظات آخر عمر صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را به خود فراخواند و وصایایی را به او نمود که در ضمن آن وصایا فرمود: 📋 لمَّا صارَ أخيكَ الحُسين عليه السّلام في كربلاء وحيداً فريداً،قَبِّلِي حُلقُومَهُ نِيابةً عَنِي. ▪️وقتی که دیدی برادرت حسین علیه‌السلام در کربلا تنها مانده و یار و یاوری ندارد؛ پس در آن موقع به نیابت از من زیر گلویش را ببوس... 🥀 ... روز عاشورا نیز به وقت وداع سیدالشهداء علیه‌السلام، زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها پیش آمد و عرضه داشت: ای برادر! به من اجازه بفرما سینه و زیر گلویت را ببوسم؛ آن حضرت سینه و زیر گلویش را نمایان کرد و زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها پیش آمد و آنجا را بوسید؛ سپس رو به سمت مدینه کرد و صدا زد: 📋 یا أُمّاه، هذه الأمانةُ قد أدَّیتُها! ▪️ای مادرجان! این امانت‌‌ شما را من به جا آوردم. 🥀سیدالشهداء علیه السلام فرمود: آن أمانت چه بود؟ زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها عرضه داشت: ای برادرم! همانا وقتی که شهادت مادرمان فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نزدیک شد به من فرمود: ای زینب! سینه و حفره گلویت را برایم نمایان کن. پس من نمایان نمودم سینه و حفره گلویم را و مادرمان آنجا را بوسید. سپس به من فرمود: 📋 هذه وَدیعَةٌ منّي إلي أخیكِ الحسینِ یا زینبُ، إذ رأیتِ أخاكِ الحسینَ في کربلا وحیداً فریداً ▪️این (بوسه) امانتی است از سوی من به جانب برادرت حسین علیه‌السلام؛ پس هنگامی که برادرت حسین را در کربلات تنها وبی کس دیدی؛ 📋 یَستَغیثُ فلا یُغاثُ ویَستَجیرُ فلا یُجارُ علیه ویَطلُبُ الماءَ فلا یُسقیٰ منه فلیس له ناصرٌ ولا معینٌ ولا شفیقٌ حمیمٌ قَبِّلیه في صدرِه و شَمّیهِ في نحره نیابةً عَنّي ▪️دیدی که طلب یاری می‌کند ولی کسی به او یاری نمی‌رساند؛ دیدی که پناه می‌خواهد ولی کسی‌ به او پناه نمی‌د‌هد؛ دیدی‌که آب طلب می‌کند ولی کسی به او آبی نمیرساند؛ دیدی که که هیچ یاور و رفیقِ دل رحمی ندارد، پس به نیابت از من سینه و زیر گلوی او را ببوی و سپس ببوس... ✍یکدم بروآهسته‌تر جانا شتابان می‌روی رو سوی قربانگه چرا؟ خود سهل و آسان میروی؟ ای خسرو خونین جگر، از ما زنانِ در بدر کردی مگر صرف‌نظر، کاین‌سان خرامان می‌روی ای یادگار رفتگان، ای رهبر دلخستگان مهلًا دَمی آهسته ران، بی‌حد شتابان می‌روی جانا چه سازد خواهرت، با این عیال مضطرت جز اینکه از هجر و غمت، نالد که گریان می‌روی کرده وصیت مادرت، بوسم گلو و حنجرت کاندر وداع آخرت، آن دَم که میدان می‌روی... 📚بحرالمصائب ج۵ ص۷۴ 📚موسوعة الکبری، ج۱۵ ص۱۰۹ به نقل از: لوامع الأنوار (مرندی) نسخه خطی، ص٩٩ @Maghaatel
📌 پیشنهاد عضویت در کانالِ «فهرست مقاتل» ، خصوصاً برای و ➖ جهت دسترسی موضوعی و دسته‌بندی شده مقاتل محرم‌ و صفر، به کانالِ فهرست مراجعه بفرمایید 👇👇👇 @Maghaatel2 @Maghaatel2 @Maghaatel2
🩸آن جایی را که پا گذاشتی، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، دهانش را می‌گذاشت... هشام بن محمد نقل می‌کند: 🥀 چون سر مبارك امام حسين علیه‌السلام در پيش روي ابن‌زياد ملعون گذاشتند؛ زن كاهنه‌ای (جادوگر) در آنجا حاضر بود. 🥀 آن زن به ابن‌زياد گفت: «برخيز و پاي خود را بر دهان دشمنت بگذار.» پس آن حرامزاده پاي نجس خود را بر آن دهان مبارك گذاشت. 🥀 پس از آن به زيد بن ارقم گفت: چگونه مي‌بيني؟ زيد گفت: قسم به خدا كه هر آينه ديدم رسول خدا «صلی‌الله‌علیه‌وآله» را كه دهان خود را در موضع قدم تو گذاشته بود و آن لب و دهان را می‌بوسید. 📚اکلیل المصائب ، ۵٧٠ @maghaatel
◼️ هر منزل و روستا که بردند پای سرِ تو شراب خوردند... راوی گوید: من مشغول طواف کعبه بودم. ناگاه شنیدم که مردی می‌گوید: بار خدایا! مرا بیامرز، گرچه می‌دانم نمی آمرزی. من به وی گفتم: ای بنده خدا! از خدا بترس و یک چنین مقاله ای را مگوی، زیرا اگر گناهان تو به شماره قطرات باران‌ها و برگ درختان باشد و از خدا طلب آمرزش کنی، گناهان تو را می‌آمرزد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است. وی در جوابم گفت: بیا تا داستان خود را برای تو بگویم. وقتی من نزد او رفتم گفت: بدان که ما تعداد پنجاه نفر بودیم که سر مبارک امام حسین علیه السّلام را به طرف شام می‌بردیم. وَ کُنَّا إِذَا أَمْسَیْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِی التَّابُوتِ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ ▪️هنگامی که شب می‌شد، سر مقدس آن حضرت را در میان صندوقی می‌نهادیم و در اطراف آن مشغول شرب خمر می‌شدیم. یک شب رفقای من شرب خمر کردند و مست شدند، ولی من از آشامیدن خمر خودداری نمودم. وقتی تاریکی شب جهان را فرا گرفت، ناگهان دیدم رعد و برقی بوجود آمد، درهای آسمان باز شد و حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، پیغمبر ما حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، جبرئیل و گروهی از ملائکه نازل شدند. جبرئیل نزدیک صندوق آمد، آن سر مبارک را خارج کرد و به خود چسبانید و آن را بوسید. سپس کلیه پیغمبران همین عمل را انجام دادند. پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بالای سر امام حسین گریه کرد و مابقی پیغمبران به آن حضرت تعزیت گفتند. جبرئیل گفت: یا محمّد! خدای توانا مرا مأمور کرده که درباره امت تو مطیع تو باشم. اگر تو دستور دهی زمین را دچار زلزله و آن را زیر و زبر کنم، همچنان که درباره قوم لوط کردم. پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: نه یا جبرئیل! زیرا فردای قیامت آنان با من نزد خدای توانا مخاصمه و موقفی خواهیم داشت. سپس آن بزرگواران بر سر امام حسین علیه‌السّلام صلوات و درود فرستادند. پس از این جریان بود که گروهی از ملائکه آمدند و گفتند: خدای تعالی ما را مأمور کرده که این پنجاه نفر را به قتل برسانیم. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: هر عملی که می‌خواهید با آنان انجام دهید. ملائکه ایشان را با حربه‌هایی زدند. بعد یکی از آن ملائکه با حربه‌ای بر من حمله کرد که مرا بزند. من گفتم: الامان! الامان! یا رسول اللَّه! پیغمبر خدا فرمود: برو، خدا تو را نیامرزد. وقتی صبح شد، دیدم یاران من همگی از پای در آمده و خاکستر شده‌اند! 📚لهوف ص١۵٢ 📚مقتل الحسين الخوارزمي ج٢ص٨٨ 📚بحارالانوار ج ۴۵ ص١٢۵ @maghaatel
🩸با ورود رأس مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام، از در و دیوار قصر ابن زیاد، خون می‌بارید و آن نانجیب با چوپ دستی‌اش... در نقل‌ها آمده است: 📋لَمّا دَخَلَ الرّأسُ المُقدَّسُ إلى قَصرِ الإمارةِ سالَتِ الحيطانُ دَما ▪️وقتی که سر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام را وارد قصر دارالاماره ابن زیاد ملعون کردند، از دیوار های قصر خون می‌بارید. 🔖 یکی از حاضران در آن روز چنین روایت می‌کند: 📋 رَأيتُ نارًا قَد خَرَجَتْ مِنَ القَصر، فَوَلّى عبيدُ اللّهِ ابنُ زيادٍ هارِباً مِنْ مَجْلِسِهِ إلى بعضِ البُيوتِ، و ارتَفَعَت النّارُ ▪️همین که سر مطهر وارد قصر شد، دیدم که آتش از درون قصر زبانه می کشد، پس ابن زیاد لعین از جای خود بلند شد و به اتاق های اطراف قصر فرار کرد و آتش کمی آرام شد. 📋 و تَكَلَّمَ الرّأسُ بصَوتٍ فَصيحٍ، و لِسانٍ طَلِقٍ، حَتّى سَمِعَهُ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زيادٍ (لعنه اللّه) و جَميعُ مَن في القَصر، ▪️و سر مقدس شروع به سخن گفتن کرد و با صدایی رسا و زبانی گویا به گونه‌ای که عبیدالله و همه حاضران در قصر بشنوند چنین فرمود: 📋 إلى أينَ تَهْرَبُ يا لعينُ! إنْ عَجَزتْ عنك النّارُ في الدُّنيا، فما تَعجِزُ عنك في الآخرة.قال: هي مَثواكَ يومَ القيامة. ▪️ای لعین! کجار فرار می‌کنی!؟ اگر آتش این جا تو را نسوزاند، در آخرت دیگر نمی‌توانی از آن فرار کنی و جای تو روز قیامت درآتش است. 📋 فَوَقَعَ كلُّ مَن كان حاضِرا على رُكَبِهم سُجَّدا مِن تِلك النّارِ و كلامِ الرّأسِ فَلَطَموا على رُؤوسِهِم لِأَجلِ ذلك ▪️پس هر آنکه در آن جا حاضر بود، از عظمت این آتش و سخنان سر مطهر، روی زانوهایشان به حالت سجده افتادند و بر سر خود زدند. 🥀 پس وقتی که آتش کاملا خاموش شد و سر مطهر دیگر سخن نگفت، ابن زیاد لعین آمد و بر جایش نشست. 📋و دَعا بالرّأس، فأُحضِرَ بينَ يَدَيهِ، و هو في طِستٍ مِنَ الذَّهب، ▪️و سر مطهر را خواست که آن را در حالی که در طشت طلا بود، جلوی دستانش گذاشتند. 📋 و جَعَلَ يَضرِبُ بِقَضيبٍ في يَدِه على ثَناياه و يَنكُثُها، و يقول: قد أسرَعَ الشَّيبُ إليكَ يا أبا عبد اللّه! ▪️پس آن نانجیب با چوب دستی‌ای که در دست داشت بر دندان های سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام می‌زد و آن را می‌شکست و می‌گفت: چقدر زود پیری به سراغت آمده ای اباعبدالله! 🥀 یکی از حاضران گفت: 📋 مَهْ فإنَّ رسولَ اللّهِ صلّى اللّهُ عليه وآله و سلّم يَلثَمُ حيثُ تَضَعُ قَضيبَك. ▪️بس کن! چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله، همین جایی را که با چوب می‌زنی، بوسه می‌زد. 🥀 پس آن ملعون گفت: امروز تلافی روز جنگ بدر است (که بنی هاشم آباء و اجداد مرا کشتند) و خواست که آن سر مطهر را در کوفه آویزان کند اما ترسید که باز به سخن بیاید و بر علیه او چیزی بگوید. 📋 فأَذِنَ لِلنّاسِ إذنا عامّا و أَمَرَ بإدخالِ السَّبايا مَجلِسَهُ، فَأُدخِلَتْ عليه حَرَمُ رسولِ اللّهِ بِحالةٍ تَقْشَعِرُّ لَها الجُلود. ▪️پس آن نانجیب از این حادثه ای که نظیر نداشت، باز متاثر نشد و از کار خود دست نکشید و دستور داد اسرا را وارد مجلسش کنند. پس حرم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، با حالتی که پوست ها بر روی بدن ها می‌لرزید، وارد شدند. 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام،مقرم،ص۴۱۹ 📚مدينة المعاجز،ص۲۷۱ @maghaatel
🩸حکایت جانسوز رأس مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام و زن خولی … در نقل‌ها آمده است: 🥀 خولی ملعون، سر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام را به منزل برد. او دو زن داشت. یکی از قبیله مضریه و دیگری از قبیله ثعلبیه. 🥀 سراغ آن زنی رفت که از قبیله مضریه بود و گفت این سر حسین بن علی علیهماالسلام است که ثروت دنیا در آن نهادینه شده است. 🥀آن زن گفت: منتظر باش که روز قیامت دشمنت، جدّ او رسول خدا باشد. سپس گفت: نه تو شوهر منی و نه من زن تو و عمودی آهنین برداشت و با آن ضربه‌ای بر دماغ خولی زد و خولی از پیش او رفت. 🥀 به نزد آن زن ثعلبیه آمد. پس آن زن گفت: این سر کیست به همراه داری؟ گفت:یک سر خارجی که بر عبیداالله خروج کرده. همسرش گفت: اسمش چیست؟ خولی ملعون ابا کرد از اینکه اسمش را بگوید و آن سر روی خاک و خاکستر در کنج تنور گذاشت. (در برخی از نقل‌ها آمده که سر مطهر را گوشه‌ای گذاشت و یک طشت بر روی آن گذاشت) 🥀 آن زن نیمه های شب از اتاق بیرون آمد و دید که از آن سر مطهر نوری به آسمان ساطع است؛ پس به طرف آن سر آمد. 📋 فَسَمِعَتْ أَنينًا، و هو يَقْرَأُ إلى طلوعِ الفَجر، و كانَ آخِرُ ما قَرَأ: و سَيَعْلَمُ الّذينَ ظلموا أيَّ مُنْقَلَبٍ يَنقَلِبون، ▪️شنید که دارد آیاتی از قرآن را تلاوت می‌کند و آخرین آیه را که تلاوت کرد این آیه بود :و سيعلم الّذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون. 📋و سَمِعَتْ حَولَ الرّأسِ دَوِيّا كَدَويِّ الرَّعْد، فَعَلِمَتْ أنّه تَسبيحُ الملائكة. ▪️و صدایی همانند صدای رعد، دور سر مطهر شنید و فهمید که آن صدای تسبیح ملائکه است. 🥀پس به سراغ شوهرش آمد و گفت: اینگونه من دیدم. این سر کیست که تو در تنور گذاشتی؟ خولی ملعون گفت: یک سر خارجی که امیر عبیدالله آن را کشته و من می‌خواهم آن را برای یزید ببرم تا مال زیادی به من بدهد. 🥀 همسرش گفت: اسمش چیست؟ گفت:حسین بن علی علیهما السلام. همسرش تا اسم حسین بن علی علیه‌السلام را شنید، فریادی زد و از هوش رفت. 🥀 پس وقتی که به هوش آمد گفت: وای بر تو! ای بدترین مجوسی کافر! تو با این کارت پیغمبر را به خاطر عترتش آزردی! آیا خدای زمین و آسمان نمی ترسی که با سر پسر فاطمه، طلب جایزه کنی؟! 📋 فَلمّا قام رَفَعَتِ الرّأْسَ و قَبَّلَتْهُ، و وَضَعَتْهُ في حِجْرِها، و جَعَلَت تُقَبِّلُهُ، و تقول: لعَن اللّه قاتِلَك ▪️سپس با چشمی گریان بیرون آمد و وقتی که خولی بلند شد ( و از آن جا رفت) سر مطهر را از تنور برداشت و او را بوسید و روی دامنش گذاشت و پیوسته می بوسید و می گفت: خدا قاتلت را لعنت کند و دشمنش، جدّت مصطفی صلی الله علیه و آله باشد. 🥀 پس وقتی که شب همه جا فرا گرفت، خوابش برد و خواب دید که گویی اتاق، دو نیم شده و نور آن را احاطه کرده است. سپس یک ابر سفید آمد و دو زن از آن خارج شدند و سر مطهر را گرفتند و روی دامن گذاشتند و گریه کردند. 🥀 زن خولی به آن ها گفت:شما را به خدا، کیستید؟ یکی از دو زن گفت: من خدیجه دختر خُوَیلد و این دخترم فاطمه زهرا علیهاالسلام است. 🥀 سپس مردانی را دید که وسط آن ها انسانی است که صورتش همانند ماه است. پس وقتی که از آن مرد نورانی سوال کرد به او گفته شد :او محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله است و دست راستش حمزه و جعفر طیار و اصحاب او هستند. پس همه آن ها گریه کردند و سر مطهر را بوسیدند. 🥀 سپس خدیجه کبری و فاطمه زهرا علیهماالسلام آمدند و فرمودند: هر چه میخواهی از ما بخواه که تو به خاطر این کاری کردی حقی به گردن ما داری و اگر می خواهی از رفقاء ما در بهشت باشی که صبر کن و نیکی پیشه ساز که ما منتظرت هستیم. پس زن خولی از خواب بیدار شد در حالی که سر مطهر روی دامن او بود. 🥀 پس وقتي که صبح شد، شوهرش آمد تا سر را بگیرد ولی زنش سر را به او نداد و گفت: وای بر تو! مرا طلاق بده. به خدا من با تو در یک خانه نمی مانم. خولی ملعون گفت: سر را به من بده و هر کار میخواهی، انجام بده. 🥀 زنش گفت: به والله آن سر را به تو نمی‌دهم. پس خولی ملعون، آن زن را کشت و سر را گرفت و برد. و خدای متعال به سرعت روح آن زن نجیب را در جوار سیده نساء عالمین فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها ، جای داد. 📚 روضه الشهداء ص۳۶۱ 📚مقتل الحسین،مقرم، ص۲۶۹ 📚مدينة المعاجز، ص ٢٧١(با کمی اختلاف) ✍ آنکه می‌بوسید جبریل امین خاک درش سردرآورد از تنور خانه‌ی خولی سرش خواهرش دنبال او می‌گشت در مقتل ولی یافت او را در تنور نیمه‌روشن مادرش هرتنوری که غروبی داخلش نان پخته‌اند قدری آتش هست تا شب در دل خاکسترش دود می‌شد خاطرات مادرش کنج تنور روی مویش میچکید اشکِ دو چشمان ترش همسر خولی دگرگون شد سرش را تا که دید بی گمان جان می‌دهد سر را ببیند دخترش بوی نان آورد با خود از برای اهل بیت سیر شد قبل از همه از زندگانی همسرش راه طولانیِ این سر از تنور آغاز شد اول راهی که این باشد، امان از آخرش @maghaatel
🩸حکایت جانسوز یک زن مِصری که در کوفه به تماشای اسرای اهلبیت و سرهای مطهر شهدای کربلا آمده بود ... در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که اسرای اهل‌بیت و سرهای مطهر را را نزد ابن زیاد ملعون بردند، مهمانانی از مصر که حدود هفده مرد و هفده زن بودند در دارالاماره بودند. ابن زیاد میخواست تا برنامه تفریحی خوبی براي آنان‌ برنامه ریزی کند. 🥀 لذا به مردان آنان گفت: صبح که شد به زن هایتان بگویید که بیرون بروند و به تماشای اسرایی که برای یزید میبرند، بنشینند. 🥀 مصری‌ها برای تفرّج بیرون آمدند و مردانشان یک طرف و زنانشان طرف دیگر ايستادند. ساعتی نگذشت که سرها و اسرا را آوردند. 🥀 بین زنان مصری یک زن عاقله‌ای حضور داشت. این زن نزد محملی که جلوتر از بقیه محمل‌ها بود آمد و گفت: شما از کدام اُسَرایید؟ آن مخدره سکوت کرد و جوابی نداد. 🥀 زن مصری سوال خود را سه بار تکرار کرد و باز آن بانو جوابی نداد. تا اینکه زن مصری گفت: فکر می‌کنم به شما بی‌احترامی شده است؟! بانویی که در محمل نشسته بود فرمود: 📋 أنا بنتُ اَکرَمِ النّاس ▪️من دختر گرامی ترین مردمم. 🥀 بعد خطاب به آن زن مصری فرمود: شما از کدام شهر هستید و آیا مسلمان هستید یا نه؟ آن زن مصری عرض کرد: از مصر آمدم و مسلمانم. آن مخدره فرمود: اگر مسلمانید به هنگام تشهد در نماز چه میگویید؟ آن زن گفت: «اَشهَدُ أن لا اِلٰهَ اِلّا الله و أشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّه» 🥀 آن مخدّره فرمود: محمد (صلي الله علیه وآله) آیا وصی‌ای داشت یا خیر؟ زن مصری عرض کرد: آری؛ وصی او، علی بن ابیطالب است. آن مخدره فرمود: «من زينب دختر علیَم و پیامبر ،جدّ من و فاطمه زهرا مادر من است.» 🥀 آن زن مصری گفت: چرا شما را اسیر کرد‌ه‌اند!؟ علی بن ابیطالب پسری داشت به نام حسین علیه‌السلام که اخلاقی نیکو و پسنديده داشت و شنیده‌ام که پیامبر دائماً او را در کنار خود می‌نشاند و او را می‌بوسید؛ او کجاست؟ حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: 📋 تَرکناهُ بِاَرضِ کربلا جُثّةً بِلا رأسٍ و هذا رأسُهُ عَلیٰ الْقَناةِ ▪️او را در کربلا رها کردیم در حالی که بدنی بی سر بود و این سر اوست که بر نیزه هاست. 🥀 تا زن مصری این را شنید آمد تا پای نیزه‌ای که سر مطهر امام حسين عليه‌السلام بر آن بود و به آن نیزه دار گفت: گردنبندی دارم که هفت دانه قیمتی دارد. آن را به تو میدهم تا این سر را لحظاتی به من بدهی تا او را ببویم. 🥀 آن مرد ملعون گردنبند را گرفت و نیزه متمایل کرد به سمت آن زن. آن زن مصری سر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام را میبویید و می‌گفت: برای پدر بزرگوارتان علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام سخت است سر شما را بر روی نیزه ببیند... در این هنگام سر مطهر به سخن آمد و فرمود: 📋 یا مِصریّة! لِمَ لاتقولینَ: السلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ کربلا ▪️ای زن مصری! چرا نمی‌گویی: السلام علیک یا غریب کربلا ؟! 🔖راوی گوید: مردم که سخن آن حضرت را شنيدند شگفت زده شدند و در این هنگام سر مطهر این آیه را تلاوت فرمود: «اَم حَسِبتَ أَنَّ اَصحاب‌َ الْکَهفِ و الرَِقیمِ کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا» ( آیا گمان میکنی که اصحاب کهف و رقیم از نشانه های شگفت انگیز ماست؟!) «کهف ٩» 🥀 زن مصری عرض کرد: سر مطهر شما شگفت انگیزتر و شگفت‌انگیزتر است. سر مطهر فرمود: بیرون آمدی تا به تماشای دختران و خواهرانم بنشینی؟! 🥀 زن مصری عرض کرد: از درگاه خدا و شما عذرخواهم؛ فکر نمی‌کردم که این اسراء ، دختران و خواهران شما باشند. آن سر مطهر فرمود: 📋 لا بأسَ بكِ و أنتِ مُعذّرةٌ و بَشِّرِی فإنَّ قَصرَکِ بِمُجاوِرِ قَصرِ اُمّی فاطمة الزهراء سلامُ الله علیها ▪️حالا که عذرخواهی و پشیمان، قصر تو در بهشت کنار قصر مادرم فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها است. 📚بحرالمصائب ج۶ ص۳۱۹ 📚مفتاح البکاء،برغانی،(نسخه خطی) ✍ مقابل تو نشستم هلال نيمه من به حال من نظرى ، نظرة الرحيمه‌ی من ز بى قرارى خواهر ، سه روز ميگذرد از آن دو بوسه آخر سه روز ميگذرد دلم شكست تو را روى نيزه ها ديدم سه روز ميگذرد كه تو را نبوسيدم زمانه بر دل زينب چقدر تنگ گرفت محل بوسه من را چگونه سنگ گرفت ؟ همان دو آيه كه خواندى دل مرا خوش كرد ولى به روى دهان تو سنگ جا خوش كرد تو از بلندى نيزه كجا نيفتادى ؟!؟! به روى دامن زينب چرا نيفتادى @maghaatel