سماک از امسلمه روایت کند که گفت: روزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود و حسین (علیهالسّلام) نیز در دامانش بود بناگاه اشک از دیدگانش سرازیر شد، من عرض کردم: ای رسول خدا قربانت شوم چرا اشک میریزید؟ فرمود: جبرئیل نزد من آمد و برای فرزندم حسین به من تسلیت گفت و به من خبر داد که گروهی از امت من او را میکشند، خداوند شفاعت مرا نصیبشان نگرداند.
الارشاد ج ٢ صفحه ۱۳۰
Document 10.pdf
15.8M
فایل کتاب: #شبانوفرشته
💟قصه پندآموز از داستانهای هزارو یک شب
🖋نویسنده: زهرا عبدی
✏️تصویرگر: زهره مروج زاده
⬅️که شامل ۳۲ داستان میباشد و هر روز دو داستان رو به صورت فایل تقدیمتون میکنیم.
سه داستان جدید دیگه خدمتتون...♡♡
Document 8.pdf
7.59M
#یادگار_نسلها!!
وقتی میخواست بره، رو کرد به من و گفت:《اگه نمرههای امتحانت خوب بشه، از اهواز برات یه چادر نماز میخرم.》
با اینکه چادر آرزوی دیرینم بود، ولی نمیدونم چرا بر خلاف دفعات قبل که بیگریه و زاری باهاش خداحافظی میکردم، اینبار اشک چشمم خشک نمیشد.💧
.
.
.
امتحانات خرداد تموم شد و نمرههای من هم خوب؛ ولی پدر نیومد. روزها قاب عکسش رو پیش روم میگذاشتم و التماسش میکردم.
- بابا! تو بیا. من چادر نماز نمیخوام.
بالاخره روزی زنگ در رو زدن. مردی بود که ساک پدرم رو آورده بود.
توی اون جانماز بود و تسبیحش و... یک چادر نماز قشنگ که پر بود از گلهای ریز قرمز و آبی.
.
.
سالها از اون روز میگذره. چادر نماز که برام کوتاه شد، قایمش کردم.
میخوام اونو نگهدارم واسه دخترم. تا اون نگه داره واسه دخترش و او هم...
🌑از کتاب شهرگان شهر
🌘نوشته سیمین وهاب زاده مرتضوی
🌗راوی: فرزند شهید محمدعلی براتنیا کلوخی
#معرفی_کتاب : #شب_پیر
نویسنده: محمد سعید احمدزاده
از انتشارات: انجمن قلم ایرانیان امروز
🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕
م🌊⚡️🌪این داستان روایتی است از ظلم؛ آنچه بالادستان و عمارت نشینان هرگز از فرودستان خویش دریغ نداشتند.
🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕
اگہ یه روز خواستے☝️🏻
تعریفے براۍ #شهید پیدا کنے..؛
بگو شهیــد یعنے بارانـ[🌧]
حُسْنِ باران این است کہ⇣
زمینے ست ولے🍃
آسمانے شده است
و به امدادِ زمین مےآید... :)
#شهید_سردار_سلیمانی
اگر رفیق شهیدت سرداره و زندگیت سرداره و امیدت سرداره تو کانال زیر ادشوووو بهترررررین کاااانال👌🏻👌🏻👌🏻 سردار_دلها🖤
فیلم های دیده نشده از سردار😍
تصاویر دیده نشده از سردار😍
@Sarbaz_sardar_soleymani
اینم لینک کاناااال👌🏻😍
از دست ندیااااااا🌹