eitaa logo
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
772 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
328 فایل
•°√🌱 کتابخانه بزرگ ایتا شامل کتاب‌های داستان و رمان‌های صوتی و فایل‌ PDF ☕🌱 . . •°√🖇فهرست مطالب سنجاق شده🖇 . . 🚫 کپی . ⚠️فقط در صورت فوروارد با ذکر لینک کانال⚠️ مدیر کانال a_agah_61@
مشاهده در ایتا
دانلود
من دلم پیش کسی نیست خیالت راحت منم و یک دل دیوانه خاطر خواهت imam hussain♡ 🖤
❣ [گویند ڪھ هر چیز بھ هنگام بود خوش ، اے عشق چھ چیزے ڪھ خوشے در همھ هنگام...]😌♥️ کوچه‌به‌کوچه‌عشق‌توراجارمیزنم‌حسین
کتاب از یادداشت‌های روزانه‌ی سیدناصرحسینی‌پور از زندان‌های مخفی عراق • • • 《رمانی‌واقعی از زمان جنگ‌و‌اسارت》
یادداشت تجلیل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از کتاب و قسمتی از این رمان•••
گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا می‌گویم. سوره یوسف، آیه ۸۶
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
💫افراد جدیدی که وارد کانال میشین 🌱خیلی خوش اومدین . . . . . لطفا به مطالب کامل امروز یه سری بزنید تا از محتویات کانال ما آگاه بشین ممنون از مشارکت و همراهیتون ♡♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 چهل حدیث از امام حسین علیه السلام 3- إِنَّ أَعْفَی النَّاسِ مَنْ عَفَا عِنْدَ قُدْرَتِه. با گذشت ترین مردم کسی است که هنگام قدرت می گذرد. بحارالأنوار، ج 71، ص400 🌼 🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
خدا یعنی هیچ وقت تنها نیستی! . . . (:
ebook9757[www.takbook.com] (1).pdf
784.9K
فایل pdf کتاب داستان: نویسنده: وینیتا کریشنا تصویرگر: سویدا مسترژی مترجم: مصیب شیرانی 🌈کتاب دو زبانه (فارسی و انگلیسی)
!!! مطب‌اش خالی از هرگونه زیب و آرایه بود. وقتی بیمار روستایی وارد ‌اتاق می‌شد، از جا بر می‌خاست و به گرمی با او احوال‌پرسی می‌کرد و از کار و میزان درآمدش می‌پرسید. روزی پیرمردی ژولیده با چند بچه‌ی قد و نیم‌قد وارد مطب شد. حمید با حوصله همه‌ی آنها را به دقت معاینه کرد و با مقداری دارویی که در داروخانه‌ی کوچکش گردآورده بود، آمپول‌های آنها را تزریق کرد و آدرس منزل پیرمرد را پرسید. وقتی بیمار اتاق را ترک می‌کرد، دیدم که آهسته مقداری پول کف دست او گذاشت. شب وقتی که سرزده به دیدنش رفتم، در حال حمل آذوقه به داخل اتومبیلش بود. -گفتم:《کجا میری؟》 -گفت:《خونه‌ی اون پیرمرد》 همراهش شدم. در کوچه‌های تنگ و تاریک روستا بالاخره خانه‌اش را پیدا کردیم. آذوقه‌هایی را که به همراه داشت، به پیرمرد داد و دعوت او را برای صرف چای قبول کرد. خانه‌ی پیرمرد را که ترک می‌کردیم؛ -گفت:《وقتی شادی این مردمو میبینم، خودمو توی بهشت احساس می‌کنم.》 🐚از کتاب 🐚نوشته سیمین وهاب زاده مرتضوی 🐚راوی: دایی شهید دکتر حمید رخشانی
کتاب رمان رویای نیمه‌شب یک اثر عاشقانه با زمینه‌ای مذهبی و دومین رمان از مجموعه رمان های ایرانی پرفروش است. داستان دلدادگی جوانی پاک‌سیرت از اهل سنت به دختری شیعه مذهب که در راه وصال با موانع و اتفاقاتی تلخ و شیرین مواجه می‌شود. 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتابخوانی گونه‌گون و خلاقیت🌱❣
💫افراد جدیدی که وارد کانال میشین 🌱خیلی خوش اومدین . . . . . لطفا به مطالب کامل امروز یه سری بزنید تا از محتویات کانال ما آگاه بشین ممنون از مشارکت و همراهیتون ♡♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ebook9732[www.takbook.com].pdf
1.02M
فایل pdf کتاب نویسنده: کی ران کاستوریا تصویرگر: زینب تامباوالا بازنویسی: مصیب شیرانی
••• بار اولی که می‌خواست برود منطقه، گفتم:《من راضی نیستم.》 و دلیل آوردم. - تو زن و بچه داری. داری تخصص می‌گیری... نگاه سرزنش‌بارش زبان‌بندم کرد. - از تو انتظار نداشتم مادر. مگه خود شما همیشه کمک به هم‌نوعو بهم سفارش نمی‌کردین؟! اون مادری که پیشونی‌بند (یا حسین) رو به پیشونی پسر چهارده سالش می‌بنده و اونو می‌فرسته جبهه، به این امیده که اگه بچش زخمی شد، دکتری هس که اونو درمون کنه‌. اگه تو بیمارستانای منطقه دکتر نباشه، تکلیف مجروحا چی میشه؟ از شرم سر به زیر انداختم. حمید آهسته ادامه داد. - زن و بچه‌ی منم خدایی دارن... تخصصم باشه واسه بعد. 🥀از کتاب 🥀نوشته سیمین وهاب زاده مرتضوی 🥀راوی: مادر شهید دکتر حمید رخشانی