eitaa logo
خانه طلاب جوان
8.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
300 فایل
﷽ 🌀کانال رسمی «خانه طلاب جوان» پویشی برای ترسیم #طلبه_عصر_انقلاب 💎صاحب امتیاز: ☑️ نشریه خط: @KHAT_NASHRIYE ☑️ نشریه عهد: @NASHRIYEAHD ☑️ رادیو روایت: @RADIOREVAYAT ☑️ سیر صراط: @SEIR_SERAT 👨🏻‍💻 ادمین: @hasanbahraminejad 🌐 سایت: www.khanetolab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 سخنرانی در افتتاحیه دوره معرفتی تشکلیلاتی "مثل خمینی " 🔻مثل خمینی بودن یعنی مثل حسین بن علی بودن. 🔻ائمه و رسولان الهی و به تبع حوزه های علمیه به شهادت آیات متعدد قرآن کاری جز سیاست ندارند، این همان «الاسلام هو الحکومة» است که حضرت امام در کتاب البیع فرمودند. 🔻آیه قرآن می‌فرماید «لیطاع»،(یعنی دستور خدا باید اطاعت شود)، بعضی آقایان با صحبت هایشان در مورد حجاب، این «لیطاع» یعنی فرمانبری و حاکمیت دینی را نفی می‌کنند. 🔻پیام آیت الله العظمی نوری همدانی، منشور همه حوزویان است و اختصاصی به شرکت کنندگان این اردو ندارد. ⏳ با ما همراه باشید... •┈••✾🔹✾••┈• 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" "بلــه" "روبیـکا"
💠 نشست معرفتی "استاد حوزه و دانشگاه" پیرامون هویت طلبگی و ضرورت کار تشکیلاتی 🔻کاری که امام کرد، آرزوی انبیاء بود حضرت موسی با تمام عظمت حتی بعد از غرق شدن فرعونیان نتوانست این کار را انجام دهد چرا که قومش دچار تفرقه شدند و از حضرت تبعیت نکردند. 🔻«و کأیّن من نبی قاتل معه ربیون کثیر» یعنی عده ای که آماده اند برای جان فشانی در راه اهداف نبی. ربیون اهداف نبی و امام را ابراز میکردند و در صحنه مطرح میساختند. 🔻امروز ربیون امام چه کسانی هستند؟ در نگاه نظامی میرویم سراغ سپاه و بسیج. در نگاه دیگر میرویم سراغ روحانیت، امام(ره) رِبّی امام زمان(عج) بود و ما طلبه ها باید ربّیون امام(ره) باشیم. 🔻اگر حوزه ها جزو ربیون امام و رهبری هستند حرکتشان باید جمعی باشد نه فردی، ثانیا باید اظهار داشته باشند و ثالثا حیث اینها حیث اطاعت از خداست اطاعت از ولی بخاطر اطاعت از خداست. 🏷 مشروح سخنان ایشان را در سایت خانه طلاب جوان مشاهده فرمایید. ⏳ با ما همراه باشید... •┈••✾🔹✾••┈• 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" "بلــه" "روبیـکا"
📌"روایت برادر هنرمند، سید هادی قادری از اردوی مثل خمینی" ⏳ با ما همراه باشید... •┈••✾🔹✾••┈• 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" "بلــه" "روبیـکا"
بسم الله الرحمن الرحیم ▪️سر ظهر است. توی مسیر به این فکر می کنم این بار "مثل خمینی" را چطور روایت کنم و از چی بگویم. چیزی به ذهنم نمی رسد. ماشین را میدان روح الله پارک می کنم و تا فیضیه پیاده راه می افتم. هرچه میروم نمی رسم. انگار گرما مسیر را کشدارتر کرده. به میدان آستانه می رسم. در فیضیه بسته است. شک می کنم گوشی را در می آورم و ساعت افتتاحیه را چک می کنم. اشتباه نکرده‌ام. راه در دیگر فیضیه را می گیرم. ▪️می‌نشیند کنارم. دوستش دارم. ساده و عمیق است. می‌پرسد می خواهی بنویسی؟! با لبخند جوابش را می‌دهم. بعد می گوید لابد الانم داری محتوای رواییت را جمع می کنی؟! جویده نجویده جوابش را می دهم. بعد می آید و می نشیند روبرویم و با حرارت می گوید حتما از زاویه نگاه حزب الله روایت کن. بعد توضیح می دهد که حزب الله وسط میدان دارد هزینه می دهد. دارد تلاش می کند و هر کاری از دستش بر می آید، کوتاهی نمی کند. می پرسم چه ارتباطی به مثل خمینی دارد؟! میگوید: مخرج مشترکشان یکی است. از شیش گوشه مملکت کوبیده‌اند تا توی دوره شرکت کنند؛ هزینه دادن ویژگی مشترک امت امام است. سید همینطور با حرارت برایم توضیح می دهد. می‌گوید من یک سال است که در متن همین حرف‌ها هستم و می‌بینم حزب الله چه خون دلی می خورد. نگاه می کنم به موهای روی سرش، تارهای سفید نظرم را جلب می کند. حالا دارد توضیح می دهد که برای فلان بند از لایحه با چه دردسری تا کجای مرکز پژوهش ها رفته و با چه بدبختی خودش را به فلان مسئول رسانده تا حرفش را به گوش او برساند. دیگر صدایش را نمی شنوم. حواسم به حرکات دستش است که عادت دارد مدام آن‌ها را روی قلبش بگذارد. زل زده‌ام توی چشم هایش. دلم می خواهد فدایش شود. ▪️از پله ها پایین می روم تا وارد مسجد فیضیه می‌شوم. یاد اولین باری که از این پله ها پایین میرفتم می افتم. محرم بود، سال دوم سوم دانشگاه. رفته بودم حرم. بعد از زیارت راهم را کج کردم و وارد فیضیه شدم. به این فکر می کنم آن هیئت و آن مراسم فیضیه جرقه ای بود برای طلبه شدنم. پله ها تمام می شوند. کفشم را می‌کَنم و یک گوشه رهایش می کنم. وارد مسجد که می‌شوم، رضا پشت میکروفون ایستاده. انگار چشمش افتاده به طلبه های بشاگردی بعد از بچه‌ها سوال می کند از کدام شهرها آمده اند. از بین جمعیت صدا بلند می شود: تبریز! ارومیه، بم، یک نفر هم صدایش به گوش رضا نمی رسد رضا با دست اشاره می کند که کجا؟! طلبه جوان صدایش را به او می رساند که شیراز. ▪️محمدِ استاد می رود بین طلبه ها بعد میکروفنش را قطع می کند تا بچه ها دورش حلقه بزنند. دقیق نمی دانم چی، اما دانشگاه، هنر خوانده. اولین بار شهید آورده بودند مدرسه معصومیه، آنجا دیدمش. شهید وسط مسجد بود و بچه‌ها هرکدام یه طور محزونی پخش شده بودند توی مسجد. او را نمی شناختم اما توجهم را جلب کرد. از در که وارد شد بدون توقف راهش را کشید سمت شهید، چند ضربه به تابوت زد بعد تابوت را بوسید و راهش را گرفت و برگشت. نمی دانم چرا آن تصویر در ذهنم ثبت شد. نه - ده سالی گذشت تا با هم همکار شدیم. اما حالا هم همان است. بی تکلف و بدون آقاجون بازی. با یک فرم نمایشی تاریخ فیضیه را می‌گوید. حالا حلقه دور ممد تنگ‌تر شده. می گوید امام فیضیه را تازه بعد از کشتار زنده کرد؛ به فیضیه حیات داد. حرف‌هایش برایم جدید است. می گوید امام ماموریت جهاد تبیین را به طلبه ها داد تا فیضیه را روایت کنند. فیضیه شد کربلا و طلبه ها شدند راوی آن . مثل زینب سلام الله. ✍ نویسنده: محمد صالحی 🌐 @talabenegasht ⏳ با ما همراه باشید... •┈••✾🔹✾••┈• 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" "بلــه" "روبیـکا"
هدایت شده از مثل خمینی (ره)
💠 سخنرانی "امام جمعه محترم اهواز" 🔻در رامهرمز می‌خواستیم مصلی بسازیم. وقتی مردم می‌دیدند امام جمعه خودش وسط میدان است، می‌آمدند، کمک می‌کردند، پول می‌دادند. بین مردم بودن و از احوال مردم سوال کردن، پرس و جو کردن بسیار اثرگذار است. 🔻استاد ما آقای راستی کاشانی می‌فرمودند تا زمانی که در حجره‌ها هستید، روی خودتان کار کنید. مظاهر دنیا همه آتش زیر خاکستر است. طوفان که بیاید مشخص می‌شود. 🔻طلبه بی‌سواد و غیر مهذب هم به درد ما نمی‌خورد. اگر شما در شهری منبر و محراب داشتید و عالم‌تر از شما وارد شهر شد و شما منبر و محراب را به او تحویل دادید، معلوم می‌شود اخلاص دارید. ماها باید برخی از مباحات را ترک کنیم تا بتوانیم محرمات را ترک کنیم. 🔰بعد از پایان نشست، به جهت پاسداشت مقام روحانیت خدمتگذار به مردم و انقلاب از زحمات چندین ساله ایشان در مواقف مختلف انقلاب اسلامی تجلیل و نامه مسئولان حوزه‌های علمیه و مدیران مدارس سراسر کشور قرائت شده و لوح تقدیری از جانب خانه طلاب جوان به ایشان تقدیم گردید. 🏷 مشروح سخنان در "سایت خانه طلاب جوان" ⏳ با ما همراه باشید... ╭━━⊰ ❀ 🌕 ❀ ⊱━━╮ @ahd_ba_khomeini ╰━━⊰ ❀ 🌿 ❀ ⊱━━╯
💠 نشست معرفتی "استاد حوزه و دانشگاه" پیرامون نسبت طلبه با مکتب علمی امام خمینی(ره) 🔻حضرت امام حقیقتا یک شخصیت حوزوی در استمرار حرکت انبیاء بود. یکی از ابعاد علمی امام این بود که ایشان دین را به عنوان یک بسته کامل درنظر داشت که باید تمام ابعاد نیازمندی‌های بشر را تأمین کند. 🔻یکی از ابعاد شخصیت امام، به شدت امتدادی بودن ایشان است. بنده شخصیتی امتدادی‌تر از ایشان سراغ ندارم. امام بسیار به مسائل علمی امتداد می‌بخشید. 🔻مسئله مهم، قیام لله و جهادی عمل کردن در عرصه علم است. ما بعد از انقلاب ادعای علمی بزرگی کرده‌ایم. باید تلاش علمی فروانی نیز انجام دهیم. هم باید جهاد علمی انجام دهیم و هم ناظر به مسائل روز باشیم و هم اینکه اقدام اجتماعی متناسب با فضای تحصیل را در برنامه خودمان داشته باشیم. 🏷 مشروح سخنان در "سایت خانه طلاب جوان" ⏳ با ما همراه باشید... •┈••✾🔹✾••┈• 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" "بلــه" "روبیـکا"
💠 سخنرانی در هیأت انصار روح الله دوره"مثل خمینی" 🔻یکی از کارهای مهم انبیاء این بود که آینده امیدوار کننده می‌ساختند. «و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لا نبیّ إلا إذا تمنی ألقی الشیطان فی أمنیّتِه...» انبیاء اُمنیّه می‌ساختند؛ آینده امیدوار کننده. دشمن همیشه سعی می‌کند ما را در زمان کنونی نگه دارد و روایت خودش را برای ناامید کردن ما بیان می‌کند. 🔻ما هرچه خبر بد و منفی و ناامیدکننده می‌شنویم منتشر می‌کنیم ولی اخبار خوب و امیدوارکننده را منتشر نمی‌کنیم. به همین دلیل به مرور احساس می شود که خیلی فضا خراب است، باید حواسمان جمع باشد که مصداق «کالتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً» نشویم. 🔻ما باید پروژه ولیّ را جلوببریم. قرآن درباره اصحاب انبیاء می‌گوید: «و کأیّن من نبیٍّ قاتَلَ مَعَه...» این معیت مهم است، در معیت با ولی باید با دشمن جنگید.دست میاندار را نگاه کنید. اصلا معنی ندارد برای خودتان برنامه داشته باشید. باید با برنامه ولیّ پیش بروید اگر اینجور نباشید درتشخیص اولویت ها دچار خطا می‌شوید. 🔻در این وضعیت جهانی ما باید خودمان را طلبه آخرالزمان بدانیم. هر روز بگوییم «اللّهمّ إنّی أجدّد له فی صبیحه یومی هذا عهداً و عقداً و بیعتاً له فی عُنُقی» 🏷 مشروح سخنان در "سایت خانه طلاب جوان" ⏳ با ما همراه باشید... •┈••✾🔹✾••┈• 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" "بلــه" "روبیـکا"
💠 نشست معرفتی "مدیر موسسه منتظران منجی" 🔻امام زمان با انقلاب اسلامی ایران از مظلومیت ۱۲۰۰ ساله خارج شده است انقلاب اسلامی خود را به عنوان نقطه آغاز انقلاب مهدوی قرار داده است. 🏷 مشروح سخنان در "سایت خانه طلاب جوان" ⏳ با ما همراه باشید... •┈••✾🔹✾••┈• 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" "بلــه" "روبیـکا"
▪️تماس می گیرد که می توانی بروی تهران دنبال حاج آقا قاسمیان. می گویم نیم ساعتی کارم طول می کشد اما پاسخم مثبت است. روح الله کارهایش متقن است و به قول بچه‌ها دور ریز ندارد. خیالم راحت است که مثلا وسط راه بهم خبر نمی دهند که فلانی هم رفته و وسط راه برگرد؛ یا قرار تغییر کرد و مثلا حاج آقا خودش می آید یا هرچی. می دانم اگر روح الله کاری را می سپرد خودش قبلا بالا پایین هایش را کرده. ▪️قرارمان بقعه شیخ طرشتی است. از ماشین پیاده می شوم و راه شیر آب وسط حیاط را می گیرم. سرو صورتم را می شورم. باد افتاده توی درخت های چنار و درخت‌های باعظمت را خم و راست می کند. وارد بقعه می‌شوم. چند جوان یک گوشه گعده کرده‌اند. پیرمردی کنار ضریح ایستاده و می‌خواهد نماز بخواند. تا من را می‌بیند می‌گوید: می خواهی نماز بخوانی؟! می گویم نه. می گوید آهان فکر کردم میخواهی نماز بخوانی گفتم به این جوان ها بگویی سروصدا نکنند! جواب می‌دهم چشم پدرجان می‌گویم سروصدا نکنند. ▪️حاج آقا عبا و قبا و عمامه را می‌گذارد صندلی عقب؛ یک سطل شاتوت دستش است با یک قاشق. حرکت که می‌کنیم شروع می‌کند به خوردن. بعد می‌گوید نمی‌خوری؟! جواب می‌دهم نوش جان. سطل را می‌گذارد کنار و می‌گوید اینطور که نمی شود. گوشی اش را در می‌آورد و چند تماس می‌گیرد. از شهر خارج می‌شویم و می‌افتیم توی جاده. تا حالا تقریبا همه چیز به سکوت گذشته اما من احساس راحتی می کنم. هندزفری‌اش را توی گوشش می گذارد و کتابش را در می‌آورد. از هندزفری صدای نامفهومِ مستمری می‌آید. کتاب را نگاه می‌کنم. متن کتاب عربی است و پر از حاشیه های خود حاج آقا. جالب است! دارد درس می خواند. هرچقدر چشم تنگ می‌کنم نمی‌فهمم چه کتابی است. یک ساعتی همینطور می‌گذرد. بعد هندزفری را از گوشش در می‌آورد و کتاب را می بندد. هرچقدر پیش می‌رویم هوا خنک تر می شود و حالا کولر، توی ماشین را یخچال کرده. دلم می‌خواهد سوال هایم را بپرسم. یاد روایتی می افتم که استاد سال اول طلبگی اول کلاس نوشت و بچه ها تجزیه اش کردند. اول روایت این بود: «اِنَّ مِن حَق العالِم» یکی از حقوق عالم این بود که «اَن لا تُکثِر عَلیه السُوال». به خودم می‌گویم تو که اصلا سوالی نکردی که حالا نخواهی زیاد بپرسی! نزدیک یک مجتمع بین راهی می‌شویم. می‌پرسم حاجی نسکافه می‌خوری؟! می‌گوید اره. پیاده می شویم. می‌گویم حاجی چیپس و پفک هم بگیرم؟! باز جواب مثبت است. نسکافه را می خوریم و حرکت می‌کنیم. حالا دیگر یخم باز شده و سوال هایم را می‌پرسم. ماموریتم را برایش می گویم و نظرش را می خواهم. بعد می‌گویم قبل از طلبگی آزمون مشکات را دادم و قبول نشدم. بعد آمدم تهران مسجد دانشگاه شریف و هرچه اصرار کردم قبول نکردید که بیایم مشکات و باهم می‌خندیم. پفک‌ها انگار کار خودش را کرده. دیگر نزدیک مقر شدیم. مقرمان مدرسه علمیه سجادیه دستجرد است. حاج آقا سطل شاتوت را می گذارد توی ماشین و تاکید می‌کند که بخورم. پیاده راه میوفتیم سمت در مدرسه. یکهو جوانی از پراید می‌پرد پایین و به حاج آقا می گوید خیلی خوشحال شدم دیدمتان و خیلی خوش آمدید دستجرد. جوان ته ریشی به صورت دارد و نورانی است. ▪️بچه ها دوره‌اش کرده‌اند. نزدیک می‌شوم. بحث لایحه عفاف و حجاب است. می‌گوید: اگر مردم نخواهند اتفاقی نمی‌افتد. می‌گوید علامه از کلمه «فاجلدوا» ذیل آیه تنبیه زناکار همین را برداشت کرده؛ خواست مردم. می‌گوید پنجاه‌وسه درصد از خانم‌های مُکَشفه نمی‌دانند حجاب دستور خداست! و فکر می‌کنند مثلا ما آخوندها این چیزها را در آورده‌ایم. به این فکر می‌کنم که پس آموزش پرورش ما توی این دوازده سال چه گلی به سر بچه‌های مردم زده؟! ▪️سخنرانی حاج آقا طولانی شده و نمی‌توانم تا آخر هیئت بنشینم. وسط روضه چشمم می‌افتد به جوانی که از پرایدش پیاده شد. نمی‌دانم از کجا و چطور وارد شده اما دمش گرم. حال خوشی دارد. بلند می‌شوم تا برگردم قم. از پله ها پایین می‌روم. علی حسین دارد حیاط را با پتوها فرش می‌کند تا بچه ها شام هیئت را توی حیاط بخورند. دست تنهاست. من را که می‌بیند می‌گوید وایستا تا شامت را بدهم. با غذای اضافه می‌آید. می‌گوید خانم یکی از بچه ها توراهی دارد و این یکی را برسان به او. بعد می‌گوید اگر سختت بود اسنپ بگیر و هزینه اش را حساب می‌کنم. ▪️هوا حسابی خنک است. شیشه ماشین پایین است و باد می‌افتد توی موهایم. ادامه روایت حق عالم، این است که مَثل عالم مَثل درخت خرماست. باید در انتظار بنشینی تا چیزی از آن بر تو فرو افتد. از اینکه کنار حاج آقا بودم حال خوشی دارم. از اینکه درس خواندن او را دیدم. از اینکه باهم صحبت کردیم و نسکافه خوردیم. از اینکه به خانه طلاب کمک کردم. از اینکه رفیقی مثل علی حسین دارم. ✍️ نویسنده: محمد صالحی ⏳ با ما همراه باشید... •┈••✾🔹✾••┈• 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" "بلــه" "روبیـکا"
💠 کارگاه "انتقال تجربیات کار گروهی و تشکیلاتی" - اهداف و محورهای تشکیل گروه - مشکلات و موانع کارگروهی و راهکارهای رفع آن - رشد مضاعف اعضا در کار تشکیلاتی و گروهی - جمع بین علم و عمل وتحصیل ابعاد مختلف رشد - کار علمی در تشکیلات - سربازی جمعی امام زمان(عج) ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ 🔻 حجت‌الاسلام حسن مرادی؛حوزه علمیه امام خمینی تهران شعبه دوم 🔻 حجت‌الاسلام مهدیان؛ خانه طلاب جوان 🏷 مطالب تفصیلی کارگاه در"سایت خانه طلاب جوان" ⏳ با ما همراه باشید... •┈••✾🔹✾••┈• 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" "بلــه" "روبیـکا"
💠 نشست معرفتی "معاون تهذیب حوزه های علمیه" پیرامون سلوک معنوی طلبه عصر انقلاب 🔻ما که برای دیگران سخنرانی می‌کنیم برای آنها مفید است. آیا ما خودمان هم بهره‌ای میبریم؟ معلوم نیست. 🔻ما موظفیم به وظیفه الهی و همینطور موظفیم نسبت به جامعه پیرامونی خود لذا ما باید یک کاری بکنیم برای اسلامی سازی محیط پیرامون خود. 🏷 مشروح سخنان در "سایت خانه طلاب جوان" ⏳ با ما همراه باشید... •┈••✾🔹✾••┈• 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" "بلــه" "روبیـکا"