خلبان حسین لشگری
آیا در منزل قرنطینه هستید ؟
چند روز ؟
حوصله تان سر رفته ؟
تحملتان تمام شده ؟
خیلی خسته شدید؟
لطفا این متنو با دقت بخونید
آن قدر #اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به #ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!...
#همسر_شهید_لشگری می گفت خدا #حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود ...
او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت ...
#اسیر که شد پسرش #علی ۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش #علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود ...
وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال #انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت :
برنامه ریزی کرده بودم و هر روز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم ، سالها در سلول های #انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود...
#حسین می گفت : از #هجده_سال اسارتم ده سالی که در انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک " هم صحبت می شدم !!
بهترین عیدی که این#هجده_سال اسارت گرفتم، یک نصفه #لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک #لیوان آب یخ می خورد ، می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم ...
این را بگویم که من ۱۲ سال در #حسرت دیدن یک #برگ_سبز ، یک #منظره بودم ، #حسرت ۵ دقیقه #آفتاب را داشتم ...
کتاب خاطرات دردناک
@khanevade_Beheshti