eitaa logo
خانواده چند فرزندی🇮🇷
7.3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
619 ویدیو
84 فایل
#خانواده_چند_فرزندی یک مادر در حال یادگیری مشاور و تسهیل گر متولد ۶۷ و مادر چهار فرزند مزیات چالش ها و راهکارهای چند فرزندی خادم کودکان و نوجوانان در کانون پرورش فکری @asheri110
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسال و انتشار مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به خواب ظلمت آلودیم شب‌های زلالی را دریغا ما ندانستیم قدر آن لیالی را ! به جای شمعدانی‌های سرشار از شکوفایی کنار یکدگر چیدیم گلدان‌های خالی را مزار از دشت می‌سازند و تابوت از صنوبرها خدایا کی به پایان می‌بریم این مرگ‌سالی را ! کسی با نغمهء الله‌اکبر برنمی‌خیزد مؤذن بی‌سبب آشفت خواب این اهالی را جهان پیوسته تا کی بر مدار ظلم می‌گردد مگر در هم بریزد رادمردی این توالی را 👤فاضل نظری  https://eitaa.com/joinchat/774570008C9052be5167
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارسال و خروج این عکس و فیلم ها از این کانال مجاز نمی‌باشد. با تشکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی خیلی پیشنهاد میکنم این صوت ها رو گوش بدید...اگر در مورد فرزند ، همسر و...سوال دارید.
بسم الله الرحمن الرحیم راستش من نویسندگی رو دوست دارم ولی فرصتی برام پیش نیومده که بهش بپردازم ، تصمیم گرفتم به جای نوشتن مطالب تربیتی صرف ، یکم راحت تر بنویسم...مثل یه نامه ، هرشب بنویسم و پست کنم... پیش خودم فکر کردم هرشب بر اساس اصل محاسبه ، بیام حساب کنم ببینم چه روزی رو گذروندم... این روز ها دعوای بچه دوم و سومم بیشتر شده... میدونم که بچه ها تا یه سنی تابع هستند و از یه جایی به بعد ، تفاوتشون و استقلال شخصیتی شون ، کم کم بروز داده میشه و خب ، همین تفاوت ها باعث اختلاف نظرشون میشه ... به این فکر میکردم که خیلی از آدم بزرگا هم هنوز بلد نیستند در مورد اختلاف نظرشون گفتگو کنند و درگیر میشند چه برسه به بچه ها... من سعی میکنم ورودم تو دعوای بچه ها ، برای مقصر یابی نباشه ، برای پند و اندرز در لحظه نباشه ، میرم و به جای حرف زدن ، هر دو رو بغل میکنم... به خودم میگم بچه ها ، خدا رو از رفتار تو میشناسند...آغوش خدا همیشه برای بنده هاش بازه... تصمیم گرفتم ان شاالله نشست خانوادگی و دور همی بیان احساسات رو پررنگ تر کنم تو خونه... می‌خوام یاد بگیریم که گفتگو کنیم... ما خیلی هامون با پند و اندرز بزرگ شدیم نه با همدلی... دلم میخواد بچه هامون از ما یاد بگیرند که حرف بزنند ، گفتگو کنند ، بدون بی احترامی ، بدون خشونت... آرزو بر مادران عیب نیست😅 https://eitaa.com/joinchat/774570008C9052be5167
بسم الله الرحمن الرحیم نمیدونم شما وقتی ناراحت میشید چیکار میکنید... صداشون کردم گفتم هرچی مدادرنگی دارید بیارید، بیاید می‌خوایم با هم صحبت کنیم. نشستیم دور هم ، امروزمون رو مرور کردیم ... خودم شروع کردم. من امروز از اون مسئله ناراحت شدم .... و انتظار داشتم اینجوری میشد... بعد دخترم داوطلب صحبت شد ، گفت من امروز از دست فاطمه ناراحت شدم ، چون هر چی من بر میدارم اونم میخواد ، منو اذیت می‌کنه... پسرا هم گفتند... بعد یه سوال مطرح شد ؟ وقتی ناراحتیم چیکار میتونیم بکنیم؟ شروع کردند به راه حل دادن. خوبی چندتا بودنشون اینه که بحث گرم تر میشه و پیشنهادات بیشتر... خلاصه همه رو نوشتیم و رو بردی که یادداشت هامو میزنم چسبوندم... به این فکر میکنم که خود ما وقتی ناراحت میشیم چیکار میکنیم؟ چه الگوی رفتاری ای نشون میدیم؟ دنبال مقصر میگردیم ، به زمین و زمان گیر میدیم یا نه با درک مسئول ، جلو میریم... بنا به هر دلیلی این اتفاق افتاده...حالا چیکار کنیم؟ البته خیلی تمرین میخواد...این که در لحظه بتونیم مدیریت کنیم. من یه دفتر دارم ، گاهی ناراحتی هامو توش می‌نویسم. فقط برای خودم. آروم میشم. ما فعلا در مورد ناراحتی مایل به عصبانیت صحبت کردیم...قطعا انتظار ندارم از فردا بچه ها متفاوت عمل کنند ، انقدر باید الگوی سالم ، تکرار بشه که ملکه بشه...شاید چند سال تا بچه های کوچکتر هم بزرگ بشند... https://eitaa.com/joinchat/774570008C9052be5167
بسم الله الرحمن الرحیم امروزم رو مرور میکنم ، از ظهر مهمان داشتم و شب بواسطه دیدار پدر و مادرم بعد از یک ماه ، غافلگیر و خوشحال شدم. صبحم رو مرور کردم که وقتی ظرف می‌شستم ، یادم بود که قراره تمرین کنم دائم دنبال ایراد گرفتن نباشم ، قراره یاد بگیرم جاهای خوب مچ گیری کنم..‌.از همون جا گفتم : خوشحالم که دارید با هم قشنگ صحبت میکنید؛چقدر خوبه که دارید با هم آروم حرف میزنید. می‌شنیدم که با هم صحبت میکنند ، حتی وقتی عصبانی اند، صدای پسرم رو شنیدم که داره به آجی اش میگه ، مائده من نمیخوام بزنمت ، بعد اومد پیش من و گفت : مامان ، اون منو زد ولی من نمیخوام بزنم ؛ خوشحال شدم که تمرین رو شروع کرده ، انتظار ندارم یروزه عوض بشند ، تغییر ، زمان بر هست...هرچند ما از اول سیاست صلح و سازش داشتیم ولی ، دعوای خواهر برادری نمک کاره. و در ادامه روز یکی دوباری زد و خورد داشتند. امشب خیلی اذیت شدم...از همهمه بچه ها. میدونستم که اونا بابت هدیه هایی که از مامان جون و باباجون دریافت کردند ذوق زده اند، ولی من نیاز به آرامش داشتم. و یه جایی با هم دچار چالش شدیم... خلاصه هر روز ما ، هر ماه ما ، هرسال ما ، پر از فراز و نشیبه. پر از بالا و پایین. مثل یک کودک نوپا که صد بار ، زمین میخوره ولی باز ، بلند میشه شدم...بارها شکست میخورم ولی باز بلند میشم. این شوق و مهر مادری هست که انگیزه بلندشدن میده.کاش در مورد خودم هم انقدر همت داشته باشم. شما چطورید؟چه جوری بلند میشید؟چه جوری ترمیم میکنید؟ https://eitaa.com/joinchat/774570008C9052be5167
بسم الله الرحمن الرحیم امروز هم به پایان رسید. امروز رو به خودم استراحت دادم. نه جمع و جوری کردم نه چیزی شستم. کمی با بچه هابازی کردم ، کمی مطالعه، کمی گردش. الانم عذاب وجدان ندارم. بابت ظرف های توی ظرفشویی. سالن بهم ریخته. اتاق های درهم. حمام پر از شستنی. اصلا مگه قراره دائم همه به خونه تمیز عادت کنند؟ به قول استاد ، سیاهی های روی صفحه سفید ، باعث میشند سفیدی بیشتر به چشم بیاند. می‌دونم که جابجا کردن یک ظرف در منزل همسر کلی ثواب داره. می‌دونم که اجر بچه داری با جهاد ، برابری می‌کنه. ولی یوقتهایی لازمه مکث کنی و خودتو دریابی. امشب در مورد احساس رضایت صحبت کردیم. ماجرا از اونجا شروع شد که ما جایی مهمونی بودیم و پسرم یک خودکار و یک دفترچه داشت. بهم گفت: مامان می‌خوام بنویسم. به نظرت در مورد چی بنویسم؟ گفتم خودت چی دوست داری؟گفت : نه ، تو بهم بگو. فکر کردم و گفتم : خب میتونی یه داستان کوتاه در مورد خانواده بنویسی. چقدرخوب که گزینه های زیادی برای نوشتن داشت ، شخصیت های متعدد. از پدر نوشت ، از خواهراش ، از مامانش و از برادرش. حس رضایت رو ازش گرفتم و خداروشکر کردم. یاد نامه های بچگی خودم افتادم. اون موقع که تک فرزند بودم و برا مامان بابام نامه نوشته بودم که من خسته شدم از تنهایی؛برای من خواهر برادر بیارید. خوشحالم که با تمام درگیری هایی که با خواهرت داری باز نوشتی که خواهرای خوبی دارم. نوشتی که خانواده ام خوب هستند و میخوای همیشه پیشمون بمونی. https://eitaa.com/joinchat/774570008C9052be5167
بسم الله الرحمن الرحیم امروز چندبار با صدای بلند حرف زدم ، در حد داد زدن. احساس می کنم اینجا شبیه کلیسا شده که میام اعتراف میکنم😅 با پسرم که نشستم سر درس ، در مورد رفتارم صحبت کردم. بهش گفتم : صدام خیلی بلند بود نه؟ فکرکنم بیشتر باید تمرین کنم تا بتونم با صدای آروم ، خواسته هامو بگم. بعد عذر خواهی کردم. و بعد به پیدا کردن جایگزین رفتار و راه حل فکر کردیم. باعث شد در مورد قانون سه مرحله ای جبران اشتباه صحبت کنیم: اول قبول کنیم که اشتباه شده. دوم سازش و عذر خواهی. سوم چاره جویی و جبران. پسر کوچولو خورد به گلدون و خاکش ریخت. اوه ریخت...مامان ببخشید. بعد پرسیدم حالا با چی میخوای جمعش کنی؟ رفت و قاشق آورد. خلاصه اینکه همه ما ممکن الخطا هستیم. به ما اجازه اشتباه ندادند یا اگر اشتباه کردیم فرصت جبران نداشتیم. جوری که حتی الانم به سختی خودمون رو می‌بخشیم. خوبه که این قانون سه مرحله ای رو با تمرین و تکرار ، ملکه ذهنمون کنیم. راستی یه چیزی بگم. بچه های ما بچه های خیلی مودب و پاستوریزه ای نیستند. گفتم یوقت فکر نکنید اینا از یه سیاره دیگه اومدند و همه چی تمومند ، نه. شماچطورید؟ راحت خودتونو میبخشید؟ https://eitaa.com/joinchat/774570008C9052be5167