eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
368 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️‌  واکنش محکم نجاح محمد علی کارشناس مطرح جهان عرب به توئیت گستاخانه علی کریمی: 🔹‌ تو تاریخ فقط دو نفر معتقد بودند که حق با یزیده یکی اون قدیما میمونِ یزید یکی هم تازگیا علی کریمی! ‌
هدایت شده از 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴الگوی جنگ شناختی🔴 ابتدا کلیپ را ببینید تا با مرکز اعتدال عربستان آشنا شوید. این مرکز، آزمایشگاهی برای آزمودن یک اسلحه جدید آمریکائی با هزینه عربستان بود. 🎯پس از موفقیت این مرکز در شکست دادن مخالفان عربستان، الگوئی از رفتار این اسلحه بدست آمریکا افتاد. 🔪بر اساس این الگو، منافقین در آلبانی لشکری تقریبا هزار نفره را سازماندهی کردند که هر کدام به صدها اکانت در توئیتر، اینستاگرام و تلگرام مجهز شده و لشکری مجازی با استعداد صدها هزار اکانت را ایجاد کردند. ➕بعدا واحدهایی مشابه آلبانی در اقلیم، باکو و تلاویو ایجاد شد. همچنین از ظرفیت معاندان اروپانشین و هسته هائی هرچند کوچک در داخل کشور هم استفاده شد. ✡در ادامه تمام این مراکز با ظرفیت چند میلیون اکانت که توسط چندهزار نفر اداره می شدند، تحت مدیریت واحد اسرائیل، به عملیات در فضای مجازی ایران پرداختند. 🔱اینگونه است که یک فوتبالیست، هنرپیشه، خبرنگار و ... به ناگاه صدها، هزاران یا دههاهزار پیام دریافت می کند که او را تشویق، تحریک و یا تهدید به انجام رفتار خاصی می کنند. 📱تعداد، تنوع و تکرار این حملات به قدری زیاد است که ذهن مخاطب را کاملا متلاشی میکند. 📴در اینجا یا فرد تسلیم می شود و یا اگر نخواهد تسلیم شود، ممکن است دچار فروپاشی روانی شده و تا مرز خودکشی پیش رود. ⚠️این اولین مواجهه یک کشور در تاریخ جهان با چنین اسلحه مخوفی است. 🦟جنگ با میلیونها مگس مجازی که اگر شناخته و درک نشوند، ذهن مخاطب را منهدم می کنند. ✅تنها راه خلع سلاح دشمن در کوتاه مدت، اینترنت ملی و قطع کامل تمام پیام رسانهای دشمن است.
👏 که برای و حاضره سرش رو بده
🚨 شهیدی که گوشت بدنش را خوردند! ⭕️ ابتدا دو دستش رو از بازو قطع کردند در دیگ آب نمک انداختند با تمام زخم‌ها و ... در انتها در دیگ آب جوش ريختند و پختند. و جگرش را به خورد هم سلولی‌هاش دادند. و بقیه را خودشان خوردند. 👈 این کار و در دهه ۶۰ بود... پدران و مادران تروریست‌های وحشی که در جوانرود و مهاباد و ... حتی به لباس زیر ناموس مردم هم رحم نکردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۵ از 👌نه عوض شده، نه 👏حتی بیشتر همون قبلی ها هستند، هم نمونه 👈این آدمها هستند که مدام رنگ عوض میکنند
هدایت شده از 
👏شاهکار در وقت های اضافه؛ پیروزی به یاد ماندنی ایران برابر ولز ... 👈یه و یک خوشحالمون کردند دمشون گرم
❤ 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 سر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم هرگز نمیشود که از این در برانیَم یابن الحسن برای تو بیدار میشوم روزت بخیر ای همه‌ی زندگانیَم اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
👈 ۳۰۸ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 به مناسبت امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه
نگراني تان را تبديل به نكنيد : مثلا همسرتان دير به خانه برگشته و به تلفنهای شما پاسخ نداده يا دير آمدن خود را اطلاع نداده است. شما نگران هستيد اما با ديدن او نگرانی شما تبديل به خشم و ميشود. اشتباه: به محض ديدن او بدون هيچ كلمه ايی پرخاشگری ميكنيد: سلام كردنت بخوره تو سر من، يه زنگ نميتونستی بزنی؟ درست: جمله خود را با كلمه وقتي كه شروع كنيد. سپس احساس خود را بيان كنيد و در آخر دليل خود را بگوييد. "وقتي تو دير ميایی و جواب تلفنتو نميدی احساس نگرانی ميكنم چون فكر ميكنم برات اتفاق بدی افتاده كه جواب نميدی..."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه و آله) را در خواب دیدم : تَشتی جلوی دستانش بود، گفت خون حسین علیه‌السلام است! چند قطره خون روی چشمانم پاشید! بیدار شدم ... نابینا شده بودم! 🔺 من فقط لشکر عمرسعد بودم، همین! این را ببینیم، جای ما الآن کجاست؟
« این انقلاب ، آن‌قدر تلاطم و سختی دارد که یک روزی شهدا آرزو می‌کنند زنده شوند و برای دفاع از این انقلاب دوباره شهید شوند...» "یادی کنیم از با ذکر بر محمد و آل محمد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ⬆️ از سیم خاردار نفست عبور کن! 🌹 بغض آقا در بازخوانی سخنان یک ! 🌱 به‌مناسبت سالروز
به جای ، کنید!! خانواده ها می خواهند کودکشان را فلان کلاس و موسسه ثبت نام کنند تا نابغه شود و بعد از کلی رفت و امد ، نتیجه ای جز خشم و اضطراب و افسردگی برای کودکشان ندارد. گیریم که شما بتواند یک عدد 8 رقمی را در یک عدد 5 رقمی ضرب کند و جوابش را در یک صدم ثانیه بگوید، یا بتواند در 15 سالگی لیسانس بگیرد، یا حافظ کل دیوان حافظ و سعدی و مولانا شود آیا آن وقت می تواند درست زندگی کند؟ از زندگی لذت ببرد؟ مسائلش را حل کند؟ درست تصمیم بگیرد؟ دوست پیدا کند؟ اصلا می تواند بخندد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببین چه تعصبی به پرچم ایران داره که رفته بالای جرثقیل! 🤦‍♂️😁 ✌️🇮🇷 تا کورشود هرکه نتواند دید!😵
🌀 اهمیت می‌دهیم چون نماد دین است! 👤 علامه مصباح یزدی 🔸 ما بايد خودمان را اصلاح کنيم تا بتوانيم اين جايگاه [روحانیت] را تقويت کنيم. 🔹 ما که عاشق عمامه و ريش نيستيم، ما عاشق دينيم. اگر به روحانيت اهميت می‌دهيم، به مرجعيت اهميت می‌دهيم، براي اين است ‌که نماد دين است. 🔻 مخالفت‌ها هم گاهی برای اين است که اصلا نمی‌خواهند در مسائل اجتماعی و سياسی دخالتی داشته باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشاره رمزآلود به آینده جهان 💠 اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج
هدایت شده از 
هدایت شده از 
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت سوم»» شب – مسیر جاده خاکی مینی بوس دهاتی ها در مسیر جاده خاکی بود. ده دوازده نفر مسافر داشت که همشون خواب بودند و شاگرد شوفر هم روی صندلی بغل راننده خوابش برده بود. راننده هم گاهی خمیازه میکشید و دهانش را به پهنای صورتش باز میکرد. آهنگ قدیمی تُرکی هم روشن بود و وقتی راننده دید داره خوابش میبره، یه کم صداشو بلندتر کرد ولی اثری نداشت. ازطرف روبرو، پیرمرد موتوری در حال رفتن در مسیرش بود. چراغ موتورش سوسو میزد تا اینکه کلا خاموش شد. یکی دو بار با انگشت شستش، دکمه چراغ موتورش را امتحان کرد ببینه روشن میشه یا نه؟ دید روشن نمیشه. یکی دو بار با دست زد به جعبه چراغ جلویی اما دید کار نمیکنه. بی خیال شد و به راهش ادامه داد. از طرف دیگه، شکنجه گر3 همین طور که رانندگی میکرد به دور و برش دقت میکرد. انگار دنبال چیزی میگشت. حتی یکی دو بار هم سرعتش کم کرد و با دقت به دور و برش نگا کرد اما چیز خاصی ندید و به مسیرش ادامه داد. راننده مینی بوس دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و مسیرش را تار میدید. تا اینکه بی اختیار گردنش کج و جاده از جلوی چشمش به طور کامل محو شد. موتوری روبرو هم به خیال اینکه از کنار مینی بوس رد میشه، خیلی عادی به مسیرش ادامه داد و به خاطر نور زیادی که از مینی بوس به چشمش میخورد، راننده خوابیده و گردن کج شده اش را ندید. تا اینکه دست راننده مینی بوس که روی فرمون بود، کم کم شل شد و فرمون به تدریج منحرف شد و به سمت دیگرِ جاده رفت. یعنی همان مسیری که پیرمرد موتور سوار داشت از روبرو می آمد. تا اینکه کامل به هم نزدیک شدند و مینی بوس با همان سرعتی که داشت، محکم با موتور و موتور سوار بیچاره برخورد کرد. شکنجه گر3 که به طرف پایین جاده رانندگی میکرد و به پایین تپه اِشراف داشت، ناگهان دید که صدای مهیبی اومد. فورا سرشو برگردوند به همان طرف که صدا آمد. تو همون تاریکی به زور دید که مینی بوس محکم به یک چیزی برخورد کرده و در حال چپ شدن به پایین تپه است. صحنه وحشتناکی بود. اینقدر که با دیدن غلت خوردن مینی بوس با صدای مهیب و برخورد با سنگ های بزرگ، چشمش گرد شده بود و به وحشت افتاد. توقف کرد و با چشمانش مسیر سقوط و لته پاره شدن مینی بوس به پایین تپه را تعقیب میکرد. فکری به ذهنش رسید. نگاهی از طریق آیینه جلو به طرف صندوق عقب کرد. دنده عوض کرد و راه افتاد. یک دو ساعت گذشت. جمعیت زیادی در حیاط و راهروی بیمارستان جمع شده بودند و در حال جا به جا کردن تصادفی ها و اموات و مجروحان از ماشین های آمبولانس و سایر ماشین ها به تخت های بیمارستان و بردن به طرف بخش اورژانس بودند. یکی از پرستارها از یکی از محلی ها پرسید: چند نفرن؟ مرد جواب داد: نمیدونم. کلا دوازده سیزده نفر! پرستار که مشخص بود با دیدن آن صحنه هولناک از آن همه آدم درب و داغون هول شده با صدای بلندتر به بقیه گفت: همشونو بیارین اینجا ... از این طرف ... سریع تر! مسیر آمبولانس ها تا بخش، مملو از رفت و آمد سریع دکتر و پرستار و مردم بود. یه پرستار دیگه در بخش ایستاده بود و بقیه را رهنمایی میکرد: همین جا ... به ترتیب ... جا برای همشون هست ... پرستار اولی چشمانش را مالوند تا چهره ها را بهتر ببیند. سپس صداشو بلندتر کرد و به محلی ها گفت: اگه کسی اینا را میشناسه بمونه تا شناسایی بشن. یکی از محلی ها گفت: من مال همون اطرافم. پرستار پرسید: شما زنگ زدین اورژانس؟ مرد جواب داد: نه ... دیدم یه ماشین کنار جاده ایستاده و درِ صندوق عقبش بالاست. وایسادم ببینم چی به چیه؟ که دیدم یه مرد از پایینِ تپه اومد بالا و در صندوق عقبش بست و سوارش شد و رفت. فکر کنم اون زنگ زده. پرستار دوم پرسید: پس چرا رفت؟ کسی اونو ندیده؟ محلی گفت: ندیدمش. شاید ترسیده بمونه. همشون خوابیدند ردیف هم. سر و وضعشون خونی و همه بیهوش. پرستار از نفر اول شروع کرد و با چک لیستی که داشت، با همون محلی که گفته بود من اهل همونجام، شروع کردند به شناسایی. پرستار: اینو میشناسی؟ مرد: آره بیچاره. رانندشه. مرده؟ پرستار: آره. مرد: این چی؟ شاگرد شوفره! پرستار: اینم آره ... مُرده بنده خدا . مرد: این فلانیه ... اینم فلانی ... اینو نمیشناسم ... اینم آره ... مال روستای بغلیه ... اینم پسر فلانیه ... تا اینکه مرد محلی و پرستار به تخت آخر رسیدند. یه تکون هایی میخورد و حالش از بقیه بهتر بود اما تو حال خودش نبود و گاهی کلمات بی ربط و هذیان میگفت. پرستار: فقط این بی هوش نشده. اینو میشناسی؟ مرد سرشو به پسری که روی تخت خوابیده بود نزدیکتر کرد و گفت: نه ... نمیشناسم ... اصلا ندیدمش ... پرستار: داره هذیون میگه. فارسی حرف میزنه؟ مرد: آره انگار. خیلی واضح نیست. ولی آره ... فارسی حرف میزنه. پرستار: شاید پناهنده است.
⁉️خیلی ازین شاخه به اون شاخه می پری؟ ⁉️نمی تونی تشخیص بدی تو چه کاری موفق تری؟ ⁉️از رشته تحصیلیت راضی نیستی؟ از تغییرش می ترسی؟ ارائه خدمات در حوزه تحصیلی و شغلی، در: 🍀مرکز مشاوره خانه سبز🍀 🔸️️چگونگی شناخت استعدادها 🔸️چگونگی استفاده موثر از استعدادها 🔸️چگونگی شکوفایی و ارتقای استعدادها 🔵ویژه نوجوانان و سنین بالاتر 👤توسط: خانم دکتر منصوره ابوالحسنی دکترای مشاوره از دانشگاه علامه طباطبایی دارای پروانه اشتغال تخصصی و مدرس دانشگاه 📌جهت دریافت نوبت مشاوره از طریق لینک زیر اقدام نمایید: https://khaneyehsabz.ir همچنین برای دریافت راهنمایی می‌توانید با شماره زیر تماس حاصل نمایید: ۰۹۰۲۸۶۳۸۷۷۰ 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸 https://eitaa.com/khanesabz110 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
بر 🌷 روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
👈 ۳۰۹ 👇 👈 ۱۴۰۱ 🙏 به مناسبت امروز، هدیه محضر مبارک و و بزرگوارش علیهم السلام و همه