فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🅰️ تحریرالشام بعد از «آزادی سوریه»، جهت قبله را هم آزاد کرد! 😒🤷♂️😅
🔻ویدیویی پربازدید از نماز جمعهٔ امروز در مسجد خالدبنوليد حمص سوریه
#جهاد_تبیین #روشنگری #بصیرت
#خنده #طنز 😁
هدایت شده از خانه مهر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖اسم رمان جدید #ازعشق_تاپاییز 💖
نام نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی
با ما همـــراه باشـــــید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ازعشق تاپاییز
قسمت ۲۳
تو اتوبوس هر از گاهی درد به سراغم میومد
اما به لطف قرصایی که خورده بودم آن چنان نبود که خیلی اذیت باشم
خوبی علیرضا این بود که روده بزرگی داشت
گاهی وقتا این قدر حرف میزد که حوصلم سر میرفت بعضی وقتا هم این قدر ساکت بود که انگار مادرزادی لاله
هر از گاهی قرآن جیبی مو از تو کیفم درمیاوردم و قرآن میخوندم چیزی که این روزها بهش نیاز داشتم آرامش بود آرامشی که بیشتر موقع نماز خوندن و قرآن خوندن پیدا میکردم. هر از گاهی هم سرمو میذاشتم رو پنجره اتوبوس و به اتفاقاتی که گذشته بود فکر میکردم. به مامان بابا ناصر عمه..... و زیرلب این شعر مرحوم نجمه زارع رو میخوندم که میگفت
شکنجه سختتر از اینکه پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد ولی به خودم میگفتم باید قوی باشم طوری که تمام کابوس ها جلوم کم بیارن
هر از گاهی هم علیرضا سریش میشد
که به چی فکر میکنم منم با یه هیچی گفتن دست به سرش میکردم
۲۲ ساعت طول کشید تا برسیم قم
شهری که چند روز پیش مهمونش بودیم مستقیم تاکسی گرفتیم و سمت فیضیه رفتیم قرار شد ۲ روز قم باشیم
تو طول سفر همه باهم بودن به جز من و علی که ترجیح میدادیم دونفری باهم باشیم به همین خاطر همیشه از قافله جدا بودیم و اصولاً موقع صرف غذا و استراحت همو میدیدیم
بعد از دو روز اقامت در قم به تهران رفتیم
و سوار اتوبوسی شدیم که مسیرش به اردبیل هم میخورد.
یادمه اتوبوس تو نیمه راه خراب شد
و ما حیرون و سرگردون منتظر بودیم درست شه تا به راهمون ادامه بدیم. نزدیک نمازصبح شد و هنوز از تعمیر اتوبوس خبری نبود. جایی هم نبود که وضو بگیریم و نماز بخونیم تا اینکه خورشید نزدیک بود طلوع بکنه وقتی از همه جا ناامید شدیم من و علی تصمیم گرفتیم نمازمون رو با تیمم بخونیم. و این نماز هم مثل بقیه نمازهامون معلوم نبود قبول میشه یا نه چون نه وضو داشت و نه قبلهی مشخصی. هر مسافری هم طبق فتوای خودش نظر میداد یکی میگفت قبله این وره اون یکی میگفت نع قبله اون وره. نماز خوندن دوتا جوون اونم تو اون وضعیت حسابی دیگران رو متعجب کرده بود و ناخواسته مورد تحسین دیگران قرار گرفتیم، چیزی که ازش بدم میاد.
مرگ من اینه که کسی ازم تعریف و تمجید کنه
وقتی میدیدم کسی داره ازم تعریف میکنه دام میخواست خرخرشو بجووم که باعث میشه کبر و غرور سراغم بیاد
وقتی سوار اتوبوس شدیم
بلافاصله ماشین درست شد که به قول بعضیها که میگفتند اثر نماز ما بوده. من هم بیتفاوت به حرف دیگران به تفکراتشون میخندیدم.
چشمامو بستمو از گالری گوشیم دعای عهد رو گوش دادم.
چشم انداز قشنگی بود تمام جاده سبز و زیبا بود. کوهها پوشیده از درختای چنار و بلند. حتی گردنهها شم زیبا و دلچسب بود.
حول و حوش ساعت ۱۰ رسیدیم اردبیل
قبل از اینکه وارد حوزه بشیم. یه پارک رفتیم و صبحانه خوردیم. بعد از اون هم لباسامون و عوض کردیم. توی مسیر حسابی عرق کرده بودیم. خیر سرمون طلاب برگزیده بودیم. با اون ریخت و قیافه که نمیشد بریم حوزه اردبیل.
ناگفته نماند که اردبیل شهری بود
#داستان #کتاب #کتاب_خوانی #کتاب_کتابخوانی #کتابخوانی #رمان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بانوی ایرانی، مهندس شرکت تویوتا
⭕️خانم لیلا شریفیان ۱۲ساله که تو شرکت تویوتا مشغول به کار هستن و تا به الان کلی از ایشون تقدیر و تشکر شده.
#ایران_ما #سرباز_وظیفه
#زن_زندگی_آزادی
#حجاب
#بانوی_ایرانی
#دختر_شایسته
👏 برگزیدگان #مسابقه_کتابخوانی #من_قاسم_سلیمانی_هستم
🤏 کد ۱۴۳۹
🤏 کد ۷۲۷ الف
🤏 کد ۲۷۸
🤏 کد ۱۵۰۳
🤏 کد ۸۲۲
🤏 کد ۳۶۷
🤏 کد ۳۳۷ الف
🤏 کد ۲۰۵۸
🤏 کد ۶۵۹ الف
🤏 کد ۹۵۴ الف
🤏 کد ۶۵۲ الف
🤏 کد ۳۲۹۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حجاب شان آزاد و فضای مجازی شان رها بود اما صدای سگ در میآورند...
وسوسهها و القاهای دروغین شبکههای بیگانه و غربیها، سرانجام باعث شد به ثبات و آرامش سرزمینشان پشت کردند و سازش را قبول کردند و در آخر سلاحهایشان را زمین گذاشتند!
حالا مجبورند زیر لگد تحریرالشام صدای_سگ دربیاورند!
دوباره ناموسشان به تاراج میرود،
کشورشون در خطر تجزیه است،
اسراییل و شرکایش تمامی زیرساختهای اقتصادی، نظامی و دفاعیشان را بمباران و نابود کرده،
و تک تک دانشمندان برجسته ش را ترور کردهاند...
و در آخر از سوریه فقط نامی میماند مانند لیبی تجزیه شده...
#آگاهی_سیاسی #حجاب #حجاب_عفاف