🔶🔹
🔷🔸
گفت: " امشب من این جا بخوابم ؟ "
گفتم: " بخواب. ولی پتو نداریم."
یک برزنت گوشه ی سنگر بود.
گفت: " اون مال کیه ؟ "
گفتم: " مال هیشکی.بردار بخواب."
همان را برداشت کشید رویش. دم در خوابید.
صبح فردا، سر نماز، بچه ها بهش می گفتند: " حاج حسین شما جلو بایستید."😳😳
#شهید_حسین_خرازی از فرماندهان بزرگ دوران دفاع مقدس بود
✍پ. ن
تا بحال چقدر از اطرافیان دلخور شده ایم که #شأن ما را رعایت نکرده اند و #احترام درخور را به ما نگذاشته اند.
#از_شهدا_بیاموزیم
#سیره_ستاره_ها
#عکس_نوشته
🌸خانواده آسمانی، ارتقاء معنوی🌸
@khanvade_asemani
🌿🌸
🌸🌿
✅عکسالعمل شهید #صیادشیرازی در مواجه با اشتباهات فرزندان‼️
👈هنگامی که #اشتباهی از من سر میزد، پدر هیچ وقت مرا دعوا نمیکردند.
نگاه پدر در عین حال که خیلی جذاب بود، نافذ هم بود و بدون اینکه پدر تهدیدی کرده باشند، با نگاه ایشان حساب کار دستم میآمد.👌
در این مواقع پدر من میگفتند «ساعت 5 صبح جلسهای باهم داریم»؛ با همین حرف پدر شب تا صبح اضطراب داشتم و فکر میکردم که من چه کار کردهام که پدر با من #جلسه دارد؛
جلسه با خواندن سوره #والعصر شروع میشد و نکات لازم را به من گوشزد میکردند
زمانی که ایشان وقت برای جلسه نداشتند، تذکرات را در برگه یادداشت می کردند.
راوی : دختر شهید
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
🍁خانواده آسمانی، حامی آرامش🍁
@khanvade_asemani
💕مراسم عروسی لاکچری دو تا دکتر با هم💕
سالن عروسی ما #سلف_سرویس_دانشگاه بود. 😳
وقتی که سر کلاس درس این را برای بچهها تعریف میکنم، میبینم که بچهها اصلاً در مخیلهشان نمیگنجد.
وقتی که ازدواج کردیم به #خوابگاه_دانشجویی رفتیم.
دکتر گفت میخواهی خانه بگیرم؟
گفتم نه؛ خوابگاه خوب است.
با لباس عروس از پلههای خوابگاه بالا رفتم.
یک #سوئیت کوچک متأهلی داشتیم.
آقای دکتر صالحی استاد ما بود. ایشان با خانمشان، آقای دکتر غفرانی هم با خانمشان، مهمان ما بودند.
یک سفره کوچک انداختیم.
دو تا پتو و دو تا پشتی داشتیم.
با افتخار از این دو استاد بزرگوار در همان خانه کوچک خوابگاهی پذیرایی کردیم.
🌷 #شهید_مجید_شهریاری 🌷
#شهید_هسته_ای
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
🌸مذهبی ها، عاشق ترند🌸
@khanvade_asemani
✨✨
✨
🌷 بازی حتی در حال خستگی🌷
💫همیشه آقامهدی دیر به خانه میآمد. روز قبل از شهادتش، جمعه شب بود که ساعت 10 به خانه آمد. خستگی از چهرهاش میبارید. به بچهها گفت خستهام و نمیتوانم با شما بازی کنم.
✨بچهها هم پذیرفتند. بعد از چند دقیقه به آشپزخانه رفتم. از آنجا بچهها را نمیدیدم، ولی صدای بلند خندهشان را میشنیدم. ☺️
💫خودم را رساندم پیششان دیدم بابایشان با تمام خستگیای که داشت، دلش طاقت نیاورده و همبازیشان شده است👌
آخرین بازی بچهها با بابا مهدیشان بود. فردایش رفت و به شهادت رسید.
✍️ همسر #شهید_مهدی_نعیمانی
#از_شهدا_بیاموزیم
#سیره_ستاره_ها
✨همراه ستاره ها با خانواده آسمانی ✨
@khanvade_asemani
✨✨
✨
بابا چیا خوردی ؟ هرچی خوردی بگو تا بنویسم🤔
#سردارسلیمانی
کوچیک که بودم وابستگیم به بابا انقدر زیاد بود که بعضی روزها اگر تهران بود ، میرفتن دفتر کارشون من رو با خودشون میبردن .
توی اون دفتر یه اتاق کوچیک بود با یه جا رختی و سجاده و یخچال خیلی کوچک
جلسههای بابا (حاج قاسم) که طولانی میشد به من میگفت برو تو اون اتاق و استراحت کن ، توی یخچال آب و آبمیوه و شکلات تافی بود
از همون تافیها که پوستشون رنگی رنگی بود و وسطشون شکلات ، ساعتها توی همون اتاق مینشستم تا جلسه بابا تموم بشه و برم پیشش
از توی یخچال چنتا تافی میخوردم و آبمیوه و آب ،
وقتی جلسه بابا تموم میشد سریع با کاغذ و خودکار میومد تو اتاق
میپریدم بغلش منو میشوند روی پاهاش ، میگفت : بابا چیا خوردی ؟ هرچی خوردی بگو تا بنویسم 😋
دونه به دونه بهش میگفتم حتی آب معدنی و شکلات ، موقع رفتن دستمو که میگرفت تو راه کاغذ رو به یه نفر میداد و میگفت : بده به حسابداری ، دختر من این چیزا رو استفاده کرد ، بگو پولشو حساب کنن یا از حقوقم کم کنن.☺️
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
✨ همراه ستاره ها با خانواده آسمانی ✨
@khanvade_asemani
✨✨
✨
🌷 رضایت نامه کتبی از مادر🌷
ابراهیم شهریاری:
خاطره ای از #سردارسلیمانی که خیلی به درد نسل امروز و جوان میخورد.
او گفت: یک روز از رابر میآمدیم. #حاج_قاسم از خواب بیدار شد. من دیدم حسرتی به دلش هست.
گفتم: حاج آقا اتفاقی برایتان افتاده است؟ 🤔
گفت: ابراهیم یک حسرتی به دلم مانده.
من از مادرم یک #رضایت_نوشته_شده گرفتم که آیا من پسر و فرزند خوبی برایش بوده ام؟ ولی این حسرت به دلم ماند که من نتوانستم از پدرم این رضایت نامه را بگیرم و این کار را به تعویق انداختم.😔
شهریاری افزود: حاج قاسم توصیه میکرد و میگفت: شما اگر پدر و مادرهایتان زنده هست، دنبال این کار بروید و تا زنده هستند، یک رضایت از آنها بگیرید.👌
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
🌷همراه ستارهها با خانواده آسمانی🌷
@khanvade_asemani
✨🌟
🌟✨
👈نماز جماعت در عروسی
شب عروسیمان گفت «بیا نماز جماعت...»
گفتم «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی میگن»‼️‼️
گفت«چی میخوان بگن»⁉️
گفتم "میخندن به ما"‼️
گفت «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.»
بلند شد نماز بخواند. دید همه نشستهاند و کسی از جا بلند نمیشود.
از همه مهمانها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت.👌
همه هاج و واج به هم نگاه میکردند. 👀
نماز جماعت در مجلس عروسی عجیب بود. ‼️
سابقه نداشت.
کمکم همه آماده نماز شدند.
گفتند «به شرط اینکه خود داماد امام جماعت بشه.»
با اصرار همه، نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛ نمازی که هیچ وقت از حافظهمان پاک نمیشود.
#شهید_سید_مسعود_طاهری
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
✨همراه ستاره ها با خانواده آسمانی✨
@khanvade_asemani
✨🌷
🌷✨
👌دلیل زیبایی چشم ها
همسر حاج ابراهیم #همت :
یه روز نگاه کردم به چشمای حاجی گفتم حاج همت خیلی چشمات زیباست .(محبت زبانی)
خدا هم که زیبا پسند، نمی گذاره چیزای زیبا تو این دنیا بمونه و اونو برای خودش برمی داره؛
حاجی اگر روزی شهید شدی مطمئنم خدا این چشمارو با خودش می بره
همسر شهید همت می گفت :
این چشما یکی به خاطر این زیبا بود که به #گناه_باز_نشده بود و یکی به خاطر اینکه هر #سحر پا می شدم می دیدم این چشما در خونه خدا چه #اشکی میریزن
گفتم مطمئنا این چشما رو خدا خاطرخواه شده
آخر در عملیات خیبر خدا این چشمارو با قابش برد.از بالای لبهاش رفت …رفت پیش خدا🌷
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
🌷همراه ستارهها با خانواده آسمانی 🌷
@khanvade_asemani
✨✨
✨
وزیر دفاع با پیش بند☺️
🌷#شهیدچمران وزیر دفاع بود،
آن وقت ها که دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش.
ازش حساب می بردم. یک روز رفتم خانه شان ؛ دیدم پیش بند بسته، دارد ظرف می شوید.😳
با دخترم رفته بودم. بعد از این که ظرف ها را شست. آمد و با دخترم بازی کرد.
با همان پیش بند.☺️
📚کتاب چمران، رهي رسولي فر انتشارات روايت فتح
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
🌷همراه ستاره ها با خانواده آسمانی🌷
@khanvade_asemani
🌷🌷
ماشین سپاه یا تاکسی؟ ‼️
⚜ پسرم از روی پله ها افتاد.دستش شکست.
بیشتر از من عبدالحسین هول کرد.بچه را که داشت به شدت گریه می کرد،بغل گرفت.
از خانه دوید بیرون.چادر سرم کردم و دنبالش رفتم.
ماتم برد وقتی دیدم دارد می رود طرف خیابان.😳
تا من رسیدم بهش،یک تاکسی گرفت.
درآن لحظه ها،ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود.
#سردار_برونسی
#حق_الناس
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
🌷همراه ستارهها با خانواده آسمانی🌷
@khanvade_asemani
💕💕
#خستگی_مانع_محبت_نشود
✍ شب اومد خونه چشماش از بیخوابی شدید، سرخ بود. رفتم سفره بیارم ولی نذاشت. گفت: امشب نوبت منه، امشب باید از #خجالتت در بیام. گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی...
نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا رو آورد.
بعد غذای #مهدی رو با #حوصله بهش داد و سفره رو جمع کرد.
چایی ریخت و گفت: «بفرما».
🌷 #شهید_همت
📙به مجنون گفتم زنده بمان، ص۲
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
💞مذهبی ها عاشق ترند 💞
@khanvade_asemani
🌷در سال 2009،مروه شروینی، بانوی آلمانی به دلیل داشتن #حجاب در برابر دیدگان فرزندش شهید شد.😔
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
#عکس_نوشته
👈برای حجاب مان چقدر سختی کشیدهایم؟
🌷ارتقا معنوی با خانواده آسمانی🌷
@khanvade_asemani
✨✨
برخورد شهید سیدمجتبی هاشمی(فرمانده جنگهای نامنظم چریکی) با والدینش
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
🌷مذهبی ها عاشق ترند 🌷
@khanvade_asemani
🌷🌷
💞همیشه گذشت از طرف او بود
دو نفر که در محیط های متفاوت رشد کرده اند، اختلاف نظر و سلیقه دارند و این طبیعی است اما محمد #الگوی_صبر بود و همیشه #گذشت از طرف او بود. با صبری که در برخوردها داشت سعی می کرد با #آرامش تمام متوجه مسئله شوم.
#شهید_محمد_جهان_آرا
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
💞مذهبی ها عاشق ترند💞
@khanvade_asemani
💫💫
بازی پدر و دختر☺️
روزي حسن آقا از منطقه آمد و گفت :
واقعا پيش بچه ها شرمنده ام و ميترسم يك روز شهيد بشوم و آرزوي بردن پارك در دلشان بماند😔
آن روز به قدري خسته بود كه حد نداشت به اتفاق دخترم به پارك رفتيم و دخترمان در حال بازي با تاب بود که حسن آقا از فرط خستگي روي نيمكت خوابش برده بود.
در همين حال دخترم او را صدا زد و او سراسيمه از خواب بيدار شد و به طرف تاب دويد و دوتايي مشغول بازي شدند.
#شهید_محمدحسن_طوسی
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
🌷مذهبی ها عاشق ترند 🌷
@khanvade_asemani
شیطـــــــــــــان👿
بعد از چند روز ماموریت، با ماشین بنیاد جانبازان آمده بود خانه.
گفتم: یه ده روزی میشه تو خونهایم. حوصله مون سر رفته. حالا که ماشین آوردی بریم خونه مامان اینا؟
گفت: نه!😳
گفتم: خب، پس بریم گلستان شهدا.
باز گفت: نه!😳
بعد هم پا شد و گفت: من میروم این ماشین را بذارم بنیاد و برگردم. بعدش هرجا خواستی میرویم. این ماشین اینجا بمونه، واسه شما شیطون میشه.☺️
شهید غلامرضا جان نثاری
#بیت_المال
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
@khanvade_asemani
🌷🌷🌷
همسر #شهید_مطهری :
✨ در مدت ۲۶ سالی که با ایشان زندگی کردم در تمام طول شبانهروز، نیم ساعت بی وضو نبود.✨
📚گام های سلوک دفتر پنجم ص51
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
🦋خانواده اسمانی،الگوی جهانی🦋
@khanvade_asemani
✨✨
✨
وزیر دفاع با پیش بند☺️
🌷#شهیدچمران وزیر دفاع بود،
آن وقت ها که دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش.
ازش حساب می بردم. یک روز رفتم خانه شان ؛ دیدم پیش بند بسته، دارد ظرف می شوید.😳
با دخترم رفته بودم. بعد از این که ظرف ها را شست. آمد و با دخترم بازی کرد.
با همان پیش بند.☺️
📚کتاب چمران، رهي رسولي فر انتشارات روايت فتح
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
🌷همراه ستاره ها باخانواده آسمانی🌷
@khanvade_asemani
✨✨
✨
🌷توصیه #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
ابراهیم شهریاری:
یک روز #حاج_قاسم از خواب بیدار شد. من دیدم حسرتی به دلش هست.
گفتم: حاج آقا اتفاقی برایتان افتاده است؟ 🤔
گفت: ابراهیم یک حسرتی به دلم مانده.
من از مادرم یک #رضایت_نوشته_شده گرفتم که آیا من پسر و فرزند خوبی برایش بوده ام؟ ولی این حسرت به دلم ماند که من نتوانستم از #پدرم این رضایت نامه را بگیرم و این کار را به تعویق انداختم.😔
حاج قاسم توصیه میکرد و میگفت: شما اگر پدر و مادرهایتان زنده هست، دنبال این کار بروید و تا زنده هستند، یک رضایت از آنها بگیرید.👌
#سیره_ستاره_ها
#از_شهدا_بیاموزیم
🌷همراه ستارهها باخانواده آسمانی🌷
@khanvade_asemani