eitaa logo
خانواده آسمانی
2.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
10 فایل
🌻 کپی برداری با ذکر صلوات 🌻محفلی مطمئن برای خانواده ها ، آنها که دغدغه شان بالاتر از زمینیان است و میخواهند خانواده ای آسمانی باشند تبادل و تبلیغ @jahad4541 شرایط تبلیغ👇👇 @sodedotarafe ارسال تجربه @javad4541 .
مشاهده در ایتا
دانلود
و مدارا با همسر یک روز بعدازظهر همراه مرحوم مرشد از مغازه به طرف خانه او می رفتیم. مرحوم مرشد آب گردان مسی را که مملو از چلوکباب برگ مخصوص بود، زیر عبا در دست داشت. «خانم»، - همسر دوم مرحوم مرشد -  گفته بود: «غذای مشتریان مغازه به درد ما نمی خورد. باید برای ما غذایی جداگانه و مخصوص بپزی و بیاوری».  برای همین جناب مرشد هر روز مجبور بود در ظرف جداگانه ای برای همسرش غذا بپزد و به خانه بیاورد.  به منزل که رسیدیم ،«خانم» بدون اینکه جواب سلام ما را بدهد، رو به مرشد کرد و گفت:« سیگار خریدی یا نه؟»  مرشد گفت:« یادم رفته»!  خانم بنای ناسزا به ایشان را گذاشت . من که آن زمان 12 سال داشتم، جلو دویدم، اما جناب مرشد آرام گفت:« خودم می روم»  و از من خواست آرامش خودم را حفظ کنم. و مرشد می گفت: این من است و آزار و اذیت این زن تقدیری است که مرا به صبر وامی دارد. مرشد در حالی در برابر این اعمال همسر خود می کرد که خود در روز صدها مستمند را دستگیری کرده، و گرسنگانی را سیر می کرد 🍃🌸خانواده آسمانی🍃🌸 🏡 @khanvade_asemani
و مدارا با همسر یک روز بعدازظهر همراه مرحوم مرشد از مغازه به طرف خانه او می رفتیم. مرحوم مرشد آب گردان مسی را که مملو از چلوکباب برگ مخصوص بود، زیر عبا در دست داشت. «خانم»، - همسر دوم مرحوم مرشد -  گفته بود: «غذای مشتریان مغازه به درد ما نمی خورد. باید برای ما غذایی جداگانه و مخصوص بپزی و بیاوری».  برای همین جناب مرشد هر روز مجبور بود در ظرف جداگانه ای برای همسرش غذا بپزد و به خانه بیاورد.  به منزل که رسیدیم ،«خانم» بدون اینکه جواب سلام ما را بدهد، رو به مرشد کرد و گفت:« سیگار خریدی یا نه؟»  مرشد گفت:« یادم رفته»!  خانم بنای ناسزا به ایشان را گذاشت . من که آن زمان 12 سال داشتم، جلو دویدم، اما جناب مرشد آرام گفت:« خودم می روم»  و از من خواست آرامش خودم را حفظ کنم. و مرشد می گفت: این من است و آزار و اذیت این زن تقدیری است که مرا به صبر وامی دارد. مرشد در حالی در برابر این اعمال همسر خود می کرد که خود در روز صدها مستمند را دستگیری کرده، و گرسنگانی را سیر می کرد 🍃🌸خانواده آسمانی🍃🌸 🏡 @khanvade_asemani
هدایت شده از خانواده آسمانی
🌸🍃🌸🍃🌸 اگر دقّت کنید، و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ 😳 مثل که خود و دیگران را در فشار می گذارد. 👌 📌ما را به دوستانتان معرفی کنید📌 @khanvade_asemani
(عارف معاصر) و مدارا با همسر یک روز بعدازظهر همراه مرحوم مرشد از مغازه به طرف خانه او می رفتیم. مرحوم مرشد آب گردان مسی را که مملو از چلوکباب برگ مخصوص بود، زیر عبا در دست داشت. «خانم»، - همسر دوم مرحوم مرشد -  گفته بود: «غذای مشتریان مغازه به درد ما نمی خورد. باید برای ما غذایی جداگانه و مخصوص بپزی و بیاوری».  برای همین جناب مرشد هر روز مجبور بود در ظرف جداگانه ای برای همسرش غذا بپزد و به خانه بیاورد.  به منزل که رسیدیم ،«خانم» بدون اینکه جواب سلام ما را بدهد، رو به مرشد کرد و گفت:« سیگار خریدی یا نه؟»  مرشد گفت:« یادم رفته»!  خانم بنای ناسزا به ایشان را گذاشت . من که آن زمان 12 سال داشتم، جلو دویدم، اما جناب مرشد آرام گفت:« خودم می روم»  و از من خواست آرامش خودم را حفظ کنم. مرشد در حالی در برابر این اعمال همسر خود می کرد که خود در روز صدها مستمند را دستگیری کرده، و گرسنگانی را سیر می کرد 🍃🌸خانواده آسمانی🍃🌸 @khanvade_asemani
✨💞✨💞✨💞 ✍اگر می‌خواهید همسر خود را تبدیل به یک انسان و بی‌انگیزه کنید، بهترین کار « » است! باور بکنید یا نکنید بزرگترین مشکلات زناشویی, منشاء مقایسه دارند. همسر شما هر کس که باشد، همسر شماست، به هیچ وجه به خود اجازه ندهید همسر خود را با کسی مقایسه کنید آیا دوست دارید که همسرتان، شما را با دیگری مقایسه کند؟ 💕 نکات ناب همسرداری 💕 @khanvade_asemani
و مدارا با همسر یک روز بعدازظهر همراه مرحوم مرشد از مغازه به طرف خانه او می رفتیم. مرحوم مرشد آب گردان مسی را که مملو از چلوکباب برگ مخصوص بود، زیر عبا در دست داشت. «خانم»، - همسر دوم مرحوم مرشد -  گفته بود: «غذای مشتریان مغازه به درد ما نمی خورد. باید برای ما غذایی جداگانه و مخصوص بپزی و بیاوری».  برای همین جناب مرشد هر روز مجبور بود در ظرف جداگانه ای برای همسرش غذا بپزد و به خانه بیاورد.  به منزل که رسیدیم ،«خانم» بدون اینکه جواب سلام ما را بدهد، رو به مرشد کرد و گفت:« سیگار خریدی یا نه؟»  مرشد گفت:« یادم رفته»!  خانم بنای ناسزا به ایشان را گذاشت . من که آن زمان 12 سال داشتم، جلو دویدم، اما جناب مرشد آرام گفت:« خودم می روم»  و از من خواست آرامش خودم را حفظ کنم. و مرشد می گفت: این من است و آزار و اذیت این زن تقدیری است که مرا به صبر وا می دارد. مرشد در حالی در برابر این اعمال همسر خود می کرد که خود در روز صدها مستمند را دستگیری کرده، و گرسنگانی را سیر می کرد. 🎙به نقل از نوه مرشد چلویی 🍃🌸خانواده آسمانی🍃🌸 🏡 @khanvade_asemani