eitaa logo
خانواده آسمانی
2.4هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
10 فایل
🌻 کپی برداری با ذکر صلوات 🌻محفلی مطمئن برای خانواده ها ، آنها که دغدغه شان بالاتر از زمینیان است و میخواهند خانواده ای آسمانی باشند تبادل و تبلیغ @jahad4541 شرایط تبلیغ👇👇 @sodedotarafe ارسال تجربه @javad4541 .
مشاهده در ایتا
دانلود
مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام (ره ) تعریف می کنند: بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم میخونی؟ گفتم:دخترم روز و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. هر چه اصرار کرد توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟  چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.  سر خم کردم و  وارد ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت عرضه کردم دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام  (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا" به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت ، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم  به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛ نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....  آسید علی اکبر ما از تو گله داریم! گفتم :بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای، من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟ از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس با و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. کتاب خاطرات مرحوم کوثری (ره) 🏴خانواده آسمانی🏴 🏡 @khanvade_asemani
شیوه رفتار عالِمی بزرگوار با کودک ┄┅┅❁☘✨🌸✨☘❁┅┅┄ فرزند شهید آیت الله (شهید محراب) می گوید: وقتی 14، 15 ساله بودم روزی برای استحمام به گرمابه ای در قم رفته بودم در بدو ورود مشاهده کردم یکی از آقایان که سر خود را صابون زده و روی چشمانش نیز از کف صابون پوشیده است با دست به دنبال ظرف آب می گردد، بلافاصله ظرفی را نزدیکم بود برداشتم و از خزینه پر آب ساختم و دو بار روی سر ایشان ریختم. آن مرد نورانی نگاه تشکر آمیزی به من انداخت و پرسید آیا شما هم سر خود را شسته اید؟ عرض کردم، خیر تازه به حمام آمده ام. به گوشه ای رفتم و سر و صورت خود را صابون زدم، قبل از اینکه آب بر سر خود بریزم ناگاه دو ظرف آب روی سرم ریخته شد. چشم خود را باز کردم دیدم آن مرد بزرگ به تلافی خدمت من، با کمال بزرگواری محبت کرده است. در خانه موضوع را به مرحوم پدرم گفتم، لکن چون او را نمی شناختم نتوانستم معرفی کنم. یکی از روزهای عید مذهبی که با پدر به منزل علما می رفتم ناگاه چشمم به ایشان افتاد و او را به پدرم نشان دادم. پدرم فرمود، عجب! ایشان حاج آقا روح ا ... است. 🌸ما را به دوستانتان معرفی کنید🌸 @khanvade_asemani
14.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنران : حضرت امام (ره) موضوع: فضیلت ماه مبارک رمضان ... شادی روح مطهر امام خمینی(قدس سره) صلوات 🦋 تعالی خانواده با خانواده آسمانی 🦋 @khanvade_asemani
شیوه رفتار عالِمی بزرگوار با کودک فرزند شهید آیت الله (شهید محراب) می گوید: وقتی 14، 15 ساله بودم روزی برای استحمام به گرمابه ای در قم رفته بودم در بدو ورود مشاهده کردم یکی از آقایان که سر خود را صابون زده و روی چشمانش نیز از کف صابون پوشیده است با دست به دنبال ظرف آب می گردد، بلافاصله ظرفی را نزدیکم بود برداشتم و از خزینه پر آب ساختم و دو بار روی سر ایشان ریختم. آن مرد نورانی نگاه تشکر آمیزی به من انداخت و پرسید آیا شما هم سر خود را شسته اید؟ عرض کردم، خیر تازه به حمام آمده ام. به گوشه ای رفتم و سر و صورت خود را صابون زدم، قبل از اینکه آب بر سر خود بریزم ناگاه دو ظرف آب روی سرم ریخته شد. چشم خود را باز کردم دیدم آن مرد بزرگ به تلافی خدمت من، با کمال بزرگواری محبت کرده است. در خانه موضوع را به مرحوم پدرم گفتم، لکن چون او را نمی شناختم نتوانستم معرفی کنم. یکی از روزهای عید مذهبی که با پدر به منزل علما می رفتم ناگاه چشمم به ایشان افتاد و او را به پدرم نشان دادم. پدرم فرمود، عجب! ایشان حاج آقا روح ا ... است.😳☺️ 🌸ما را به دوستانتان معرفی کنید 🌸 @khanvade_asemani
💢هستیم بر آن که بستیم✊ ★قسم به فیض • •قسم به سرخی خون❣ ★به خیبر و نی و هور و • • ⇜قسم به روح ⇜قسم به سیـدعلـی♥️ ⇜به امر و فرموده های شخص ولی 💢تا رمق به تنم هست هستم ↫ حسینی ام ↫ حسنی ام ↫و هستم✌️ ⇜ و سر سپرده ام و از تبار ⇜به انقلاب و 🌷 و حق وفادارم (عج) @khanvade_asemani