باحال ترین خاطراتی که تو فرایند خواستگاری باهاش مواجه شدید رو برامون به این آیدی ارسال کنید 😊
@admin_khastegarybazi
باحال ترینش اینکه من به واسطه یک فعالیت مشترک فرهنگی به یک آقایی معرفی شدم وقتی دیدم شون ازشون بدم اومد و گفتم واقعا کدوم بدبختی حاضره زن این بشه😐
ایشونم (بعداً فهمیدم) وقتی منو دیدن گفتن کی حاضره اینو بگیره😑
الان دوازده ساله زن و شوهریم و دو تا هم بچه داریم😶🌫
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
جلسه اول آشنایی رفته بودیم یه پارکی خانواده نشستن اونور من و آقای خواستگار هم نشستیم رو سبزه ها یه گل بابونه وسط ما بود وقتی دیدمش هی میگفتم گل رو نچینم زشته 🙅♀صحبت ها که تموم شد میخواستیم بریم لحظه آخر نمیدونم چیشد دیدم گل روچیدم🙆♀ داماد هم گفت بلههه این یعنی جوابت مثبته 😁
الان که ازدواج کردیم همش میگه روز اول عاشقم شدی نزاشتی یه گل تو پارک بمونه 😂
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
رفتیم خاستگاری برای داداشمون جلسه اول ،
عروس خانم اومدن و ما پسندیدیم بعد یه مدت خواهر کوچیکه عروس اومد و بعد دیگه ما رفتیم.
مادرمون به شدت مخالفت کرد و نمیدونستیم چرا،
بعد گفتن خواهر عروس زشته😩😩😁🤦♀🤦♀
بچه شون به خاله میره😐😐
و دیگه نشد که بشه
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
با آقا پسر قرار خواستگاری تو پارک میخواستیم بزاریم، باباشون گفتن تو ماشین بشینید حرف بزنید هوا سرده پسرم سرما میخوره😐💔
#پیام_مخاطب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_چرا ازدواج نمیکنی ؟؟
+دنبال همچین پدرزنی میگردم
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
سلام! مامان من روی تمیزی سرویس بهداشتی خیلی حساسه و هر مهمونی که میخواد بیاد اول دستشویی رو خوب میشوره و همیشه میگه: "دستشویی خونه کسی کثیف باشه، معلومه خیلی شلختهست!" 🤦♀ وقتی خواستگار برام اومد، مادر آقاپسر تا رسیدن، مستقیم رفت سمت سرویس بهداشتی! منم همونجا ردشون کردم، گفتم معلومه اومده فضولی کنه ببینه ما تمیزیم یا نه! 🤪
چند سال بعد، برا داداشم رفتیم خواستگاری. تا رسیدیم، گلاب به روتون، دستشوییم گرفت. 😩 با کلی سختی رفتم سرویس، ولی چیزی به مامانم نگفتم، چون اگه اون وضع رو میدید، درجا پا میشد میرفت! 🤮 آخرش همونجا برای داداشم عروس گرفتیم. 😁
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
برای داداشم یه جا رفتیم خواستگاری بعد داداشمو و دخترخانم رفتن تو اتاق صحبت کنن ، به ۵ دقیقه نکشید اومدن بیرون بعد از اینکه از خونشون اومدیم بیرون از داداشم پرسیدم چرا انقدر کم صحبت کردید اونم گفت دختره برگشته گفته من کسی دیگه رو دوست دارم خانوادم به زور دارن عروسم میکنن ،داداش منم نه گذاشته نه برداشته گفته منم اومدم خونتون میوه و شیرینی بخورم و برم😂
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
زمانی که برای برادرم رفتیم خواستگاری
جلسه اول که برای اشنایی بود
عروسمون کلا در حد ۱۰،۱۵ دقیقه از اشپزخونه اومد بیرون و ما دیدیمش باز رفت توی آشپزخونه و دیگهنیومد بیرون😶
آخر جلسه بابام به بابای عروسمون گفت که بچه ها همین امروز صحبت کنن یا شما فکر هاتون رو میکنید اگه مایل بودید جلسه بعد باهم صحبت کنن؟🥸 که بابای عروسمون گفت نمیدونم هرچی دخترم خودش بگه یهو بابای من رفت دم اشپزخونه به عروسمون گفت بیا بیرون نظرت رو بگو قایم نشو😁😂
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi
لطفاً یکی به محبوبش بگه;
دنیا رو به آتیش بکشه مُردیم از سرما🦦
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi