eitaa logo
خاطرات سمی خواستگاری
74هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
436 ویدیو
8 فایل
🖐️خاطرات خواستگاری خودتون رو برای ما ارسال کنید 👈ادمین @admin_khastegarybazi کانال دوم به نام ناشناس‌های ازدواجی https://eitaa.com/joinchat/569574085C8be2fd5c89 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/224199022C2753a108e9
مشاهده در ایتا
دانلود
🖐چند توصیه به دختر خانم‌ها 1⃣ واقعا نمیشه فردی که در محیط عمومی درخواست ازدواج داده رو در یک دسته مشخص جا داد ممکنه اون فرد قصد آزار و اذیت داشته باشه یا دنبال دوستی باشه و یا اینکه واقعا قصد خیر داشته باشه. 2⃣ بنابراین اگر فردی همچین مسئله ای رو مطرح کرد اگر شرایط ازدواج رو ندارید و یا اینکه در بررسی اولیه از روی ظاهر به این نتیجه رسیدین که به درد هم نمیخورد در همون درخواست اول پاسخ منفی رو به طرف بگید و بگید که به هیچ وجه نظرتون عوض نمیشه و براشون آرزوی خوشبختی کنید. 3⃣ اما اگر به نظرتون رسید که شاید بشه روی فرد تامل بیشتری کرد می‌تونید به آقا پسر بگید که میتونن برای آشنایی بیشتر صرفا شماره مادر یا پدرتون رو داشته باشه. اگر فرد قبول کرد می‌تونه نشون دهنده این باشه که واقعا طرف قصد جدی داره. البته نیازه که قبلش هم این موضوع رو با خانواده‌تون مطرح کنید و اونها رو در جریان بذارید 4⃣ به هیچ‌ وجه قرار نیست شماره خودمون رو به بهانه آشنایی برای ازدواج به فرد مقابل بدیم متاسفانه بعضی از پسرا می‌دونن راه ارتباط با دختر خوب صرفا وعده آشنایی برای ازدواجه و الا اگر پسر بگیر باشه و نیت خیر داشته باشه با همون شماره والدین کارو درمیاره😉 کانال خاطرات خواستگاری @khastegarybazi
یه بار که رفته بودم کتابفروشی📙 با مامانم و پسرخاله ام که دو سه سال کوچیکتر خودم هستش... دوران کرونا بود 😷 منتظر کتابفروش بودیم تا از طبقه بالا بیاد پسرخاله ام و یه آقا پسر دیگه تو کتابفروشی بودن منو مامانم تو راهرو اولش پسرخاله ام با اون آقا راجع به تولید ماسک حرف میزدن ولی اون آقا تمایلی نشون نمی‌داد و می‌گفت من اصلا پولی برای کمک به افراد نیازمند ندارم این جور کارا رو هم دوس ندارم همین که اومدن بیرون منو مامانمو دیدن به پسر خاله ام گفتن بی زحمت شماره تونو بدین من برای تولید ماسک بیام خدمت تون سرمایه هم دارم 😐 چقدرم که نیازمندا کمک لازم دارن 😐 عصرش شماره ما رو از پسرخاله ام به طرز عجیبی گرفته بودن و زنگ زدن مادرشون و گفتن که پسر من از دختر خانوم تون خیلی خوش شون اومده چه چهره ای چه چشمایی چه... 😐 لا اله الا الله 🤦🏻‍♀️ ایشون نخبه هستن و خواننده و ورزشکار و.... واقعا که نخبه ها بلدن چجوری شماره یکی رو گیر بیارن 😂😏 کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
▪️تحقیقات خواستگاری ◾️#آموزشی (این جلسه حدودا ۷۰ دقیقه‌ای که توسط دکتر شاهین فرهنگ ارائه شده دربار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖐با توجه به استقبالی که از فایل آموزشی تحقیقات خواستگاری داشتید و درخواستی که بابت بارگزاری فایل‌های مشابه بود ✅به این نتیجه رسیدیم که تو موضوعات مرتبط با مسائل مطرح شده فایل‌هایی رو با هشتگ تو کانال قرار بدیم🌺 موضوع: تحقیق خواستگاری دکتر علی غلامی کانال خاطرات خواستگاری @khastegarybazi
در مورد نحوه صحيح خواستگاري بيرون از خونه من يه خاطره داشتم خالي از لطف نيست يك بار با مامانم توي قطار بوديم و اشتباها كوپه عمومي بجاي خواهران رزرو كرديم از قضا دوتا اقاي جوون اومدن توي كوپه ي ما. خدايي هيچكدومشون اصلا اهل زل زدن و يا معذب كردن طرف مقابل نبودن و سرشون به كار خودشون گرم بود و محترم بودن. خلاصه رييس قطار اومد و ما مطرح كرديم كه اشتباه رزرو كرديم و بعد از حدود ٢-٣ ساعت جابجا شديم. چند دقيقه بعدش مهماندار واگن قبلي اومد در كوپه اي كه رفته بوديم(ما فكر كرديم وسيله اي جا گذاشتيم چون طبيعي نبود حضورشون) و مامانمو صدا زدن و گفتن يكي از اون اقايون خيلي اصرار و خواهش كردن كه از مامانم شمارشو بگيرن براي خواستگاري. خلاصه بنا به دلايلي جور نشد ولي واقعا در كمال احترام بود رفتارشون و خاطره خوبي ازشون توي ذهنمون موند. کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
توی گلزار شهدا نشسته بودم دعا ميخوندم حس كردم یه آقایی مدت زمان طولانی زل زده بودن به من و بعد اومدن ازم شماره خودمو خواستن من قبول نكردم ولی شماره خودشون دادن كه اگر مايل بودم خبر بدم😐😐 اخه برادر من اين چه كاريه؟ من كه قصد ازدواج نداشتم ولی اگر هم داشتم بايد زنگ ميزدم ميگفتم بيايد خواستگاری من؟؟؟ کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
پنج سال پیش یک خواستگاری داشتم، مورد قدشون از من کوتاه تر بود و در تمام جلسات سرفه می‌کردند. اما خوب گفتیم اخلاق خوبی دارند و آدم خوبی هستند. خلاصه ادامه دادیم تا سه جلسه خواستگاری. جلسه آخر ما به همراه خانواده رفتیم منزل آقا پسر . یک کتابخونه خیلی بزرگی داشتند و گفتند که تقریبا بیشتر کتاب‌ها رو خواندن. حتی بعضی از کتاب‌ها رو که خونده بودند خلاصه کرده بودند و صحافی شده توی کتاب خونه اشون گذاشته بودند. من هم دقیقا داشتم با خودم فکر می کردم که قطعا دیگه جواب مثبت بدم. آخر جلسه که مادر آقاپسر اومدن و کتاب هاشون رو نشون بدهند یک دفعه در یک کمد رو باز کردند قرص و دارو توش بود. سریع در اون کمد رو بستند. اون در بستن باعث شد که کلا جواب من منفی بشه. اما هنوز پشیمون هستم که چرا اجازه ندادم که بفهمم موضوع چی بود. پنج سال هست که دارم به اون موضوع فکر می‌کنم. هم از کرده‌ی خودم پشیمونم و هم از در بستن اون مدلی. خلاصه که اگر مشکلی یا بیماری چیزی هست حتما بگید. چون این مدل موارد آخر سر مشکل ایجاد می‌کنه. کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
درمورد خاستگاری توی فضای عمومی ما چهارتا دوست هستیم همه هم متوسطه اول_راهنمایی(کلاس نهم) درس میخونیم رفته بودیم قم زیارت نشسته بودیم توی حیاط جمکران یهو یه اقایی که از خادمین بود اومد و با دوست ما گرم صحبت شد نگو از سه تا دخترا! دقت کنید از هر سه تا خوشش اومده و شمارشو داده که اگه ما قصد داشتیم زنگ بزنیم بیان خواستگاری برای پسرشون 😂🤦‍♀️ اقا نکنید شماره ندید چون ما هیچ وقت زنگ نمیزنیم کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
یکی از دوستان می‌گفت ما قرارِ جلسه‌ی اول خواستگاری رو گذاشته بودیم و روز موعود فرا رسید و آماده شدیم که بریم خواستگاری حدود یکساعت قبل از اینکه برسیم خونه خانواده‌ی دختر شخصِ دختر خانم مستقیماً تماس میگیره با شخصِ آقا پسر و میگه دارید تشریف میارید سر راهتون چند کیلو میوه هم بگیرید😶😂 بعداً علت رو جویا شدن دختر خانم گفته بودن میخواستم ببینم یه وقت خسیس نباشید🤦‍♀ دوستان برای تشخیص میزان خساست طرف از فنون بهتری هم میشه استفاده کرد💔😂 کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
وقتی 17 سالم بود تو گلستان شهدا دیدم هر جا میرم یه آقایی دنبالم دارن میان مادرم با فاصله از من بودن هر چقدر این آقا نزدیک تر میشد قلبم بیشتر میزد و ترسم بیشتر می‌شد وقتی چند قدم بیشتر نمونده بود برسم مزار شهیدی که مادرم سرش نشسته بودن اون آقا یه قدم بلند برداشت و اومد روبروی من : سلام من میخوام شماره شما رو داشته باشم من 😐😔 چون دیده بودم اتفاقای بدی افتاده تو چنین موقعیت‌هایی مثه چاقو زدن و... خودمو 😂 زدم به ناشنوایی 😂 و ادای ناشنوایی در آوردم و رفتم وقتی رفتم پیش مامانم داشتم حرف میزدم یهو دیدم همون آقا دوباره اومد و گفت خانوم شما که 😯 😂🤦🏻‍♀️ نقشه ام خراب شده بود و... هیچی هر چی گفتیم قبول نکرد و گفت شماره تونو بدین یه تک بزنم مجبور شدیم شماره رو دادیم گلستان شهدا خلوت بود و... به هر حال 😂 اول که 30 سالش بود اون آقا 😐 پزشک هم بود 😐 از خانواده معروفیم بود 😐 بعد جواب منفی هم تا 2 ماه هر هفته گلستان شهدا ایشون میومد و منو تعقیب می‌کرد و اذیت میشدم (چه قدر بعضیا بیکارن) خداییش حواستون به رفتارتون باشه بچه مردمو اینقدر نترسونین جای خواهر خودتون کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
من چند هفته ای بود که صبح های جمعه با پدربزرگم میرفتیم گلزار شهدا (کرمان) برای دعای ندبه. تو این چندهفته یه آقا پسر بنده رو دیده بودن و هفته بعدش با مادرشون اومده بودن دعا و بعد مارو تعقیب کرده بودن و خونه پدربزرگم رو پیدا کرده بودن و رفته بودن از همسایه ها تحقیق هم کرده بودن! یه شب مادرشون اومدن جلوی در و با پدربزرگم صحبت کردن و قرار گذاشتن برای دیدار حضوری که من هم آقا پسر رو ببینم و خانواده ها بیشتر آشنا بشن. اتفاقا تو همون گلزار شهدا هم قرار گذاشتیم و جلسه اول برگزار شد و من و آقا پسر چنددقیقه ای هم صحبت کردیم.. کلا خانواده مشتاقی بودن و پسرشون مدام دنبال این بودن که نظر منو بدونن. من تو همون جلسه اول حس کردم که اخلاقاً به درد هم نمیخوریم اما بخاطر اینکه سریع رد نکرده باشیم و اونا هم تو ذوقشون نخوره گفتم ادامه بدیم شاید ویژگی های مثبت بیشتری ازشون پیدا کردیم!! خلاصه قرار شد که برای جلسه دوم بیان خونه و بیشتر صحبت کنیم. صبح روزی که قرار بود بیان، ما تمیزکاری کرده بودیم و در تدارک پذیرایی بودیم که مادرشون پیام دادن و نوشته بودن: پسرم گفته من و دخترخانم به درد هم نمیخوریم. امشب مزاحمتون نمیشیم! آقا پسر خودش دیده بود و پسندیده بود و کلی هم تعقیب و گریز و کارآگاه بازی!! و جالبه خودش بعد از اونهمه اشتیاق نخواست و حتی حاضر نشد جلسه دوم برگزار بشه!! خلاصه که اینایی که تو کوچه خیابون عاشق میشن، دو روز بعدش فارغ میشن. جذابیت ماجرا اینجا بود که چندماه بعد من دوباره ایشون رو تو گلزار دیدم که درحال چرخیدن و احتمالا پسندیدن بود!! کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
من چند هفته ای بود که صبح های جمعه با پدربزرگم میرفتیم گلزار شهدا (کرمان) برای دعای ندبه. تو این چند
یعنی هر آقاپسری که تو خیابون یا هر جایی اتفاقی یکیو ببینه و بپسنده و خیلی محترمانه مادرشو ببره برای صحبت با خانواده دخترخانم، اجازه نداره بعد از صحبت با خوده دخترخانم از نظر اخلاقی نظرش منفی بشه؟😐 یا حالا بعد از منتفی شدن ماجرا اون دیگ اجازه نداره بازم گلزار شهدا بره و اگر رفت ینی داره دنبال مورد میگرده؟😐 شما هم که نظرت میگی منفی بود خب چرا گفتی دوباره بیان که این جوری به آقا پسر ترکش بزنی الان خدایی این چه دیدیه ب مردم دارید منم مث شما خانمم ولی متاهلم با این دید بعدا ب زندگیتونم آسیب میزنید
سلام منم یه تجربه جالب داشتم چند سال پیش یه بار داشتیم از مدرسه با دوستام برمیگشتیم خونه و خب هممون هم دخترای چادری و مذهبی بودیم توی پیاده رو بودیم داشتیم با هم ح ف میزدیم یهو یه آقایی که تقریبا هم سن دار بودن منو صدا کردن، منم با تعجب نگاه کردم ببینم واقعا منو میگن یا نه وقتی فهمیدم با خودمن از دوستام جدا شدم و رفتم ببینم چیکار دارن خداروشکر دوستام یکم جلوتر منتظرم وایستادن و اونجا هم یه خیابون شلوغ بود این اقا گفتن ببخشید میدونم اصلا مکان و زمان مناسبی نیست اما من برای امر خیر برای پسرم مزاحمتون میشم و میخواستم اگر ممکنه شماره خانوادتونو لطف کنید. اینقدر محترمانه و مهربون و صدالبته با حجب و حیا این اقا صحبت کردن که واقعا من معذب نشدم. ولی خب من اون موقع کوچیک بودم و هنوز خواستگار راه نمیدادیم بهشون گفتم ببخشید ولی من باید با خانواده مشورت کنم و الان نمیتونم شماره بدم و ایشونم خیلی محترمانه گفتن درست میفرمایید و دیگه پاپیچ نشدن... وقتی برا خانواده تعریف کردم 😂 خالم کلی بهم عذاب وجدان داد که خب شاید پسره مامان نداشته شاید خواهر نداشته با اون بره خواستگاری چرا شمارتو ندادی گناه داشتن😁 کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
سوالی که پرسیدن پاسخش خیلی مفصله ✅اما این آشفتگی یک ریشه خیلی مهم داره، اونهم استرسیه که افراد در این جلسات دارن و تا ریشه رو حل نکنیم هر چه قدر راهکار عملی هم بدیم آنچنان که باید آشفتگیمون رو کم نمیکنه
🔹درکارگاهی که آقای مختاری یک ماه پیش برگزار کردند یک توضیح خیلی خوبی حول موضوع استرس و مدیریت اون در جلسه خواستگاری دادن 🤚ازشون اجازه گرفتم تا بیست دقیقه از اول جلسه نهم که پیرامون این موضوع و بحث توکل بود رو در کانال بارگزاری کنم ✅اگر در جلسات خواستگاری دچار استرس میشید حتما این صوت رو گوش بدید 👇👇👇👇👇
کنترل استرس خواستگاری.mp3
20.56M
▪️مدیریت استرس خواستگاری ◾️اهمیت توکل‌ در ازدواج ◾️ (این فایل صوتی ۲۳ دقیقه از جلسه نهم هست که آقای مختاری حدود یک ماه پیش برگزار کردن. در بخش ابتدایی جلسه درباره راهکارهای مدیریت استرس در جلسه خواستگاری و همچنین اهمیت بحث توکل صحبت کردند) (برای دیگران هم ارسال کنید) کانال خاطرات خواستگاری @khastegarybazi
من و همسرم تو دانشگاه همدیگر رو دیدیم و ایشون مادرشون رو تنها فرستادن منزل ما و ایشون بعد از دیدن و پرس وجو رفتند و اعلام کردن که ما به درد هم نمیخوریم و ما هم پذیرفتیم,ولی اقا پسرشون خیلی پافشاری کرده بود و عاشق شده بود .بلاخره ماجرا ادامه پیدا کرد ولی پدرشون حرفی زدن که هنوز بعد از 14سال یادمه ,گفته بودن چون پدرش فوت کرده راضی نیستم و حال یتیم پروری ندارم و من واقعا ناراحت شدم ,چون به ازدواج ما زیاد راضی نبودن هیچ هدیه و عیدی و ...برای من نیاوردن و گفتن رسم نداریم ,من هم چون عاشق همسرم شده بودم ازدواج کردیم ولی هیچ وقت حرکات و خساستشون رو فراموش نمیکنم و به خدا واگذار کردم. پدر همسرم یک سکته مغزی داشتن که نیمی از بدنشون از کار افتاده بود و تو اون حال من و همسرم همه کارها رو میکردیم و من دلم نمیاد کمک نکنم,اما اینو مطمئنم خدا خودش میبینه و جواب میده. کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
من و همسرم تو دانشگاه همدیگر رو دیدیم و ایشون مادرشون رو تنها فرستادن منزل ما و ایشون بعد از دیدن و
🔶 کاهی یک حرف به ظاهر ساده و بی اهمیت از نظر خودمون کاری می‌کنه که فرد ۱۴ سال درگیر بشه و نتونه از اون حرف بگذره ❗️ تازه این موردی بوده که به سرانجام رسیده. 🛑چه قدر افرادی هستن به خاطر همین دلشکستن‌ها در جلسات خواستگاری اون دنیا پاشون گیر میوفته😞😞
میخواستم یه سم از خانواده خودم بگم یه موردی اومده بودن خواستگاری که شرایطش خوب بود و تقریبا به هم میخوردیم اما یه مشکلی که وجود داشت از نظر ظاهری اصلا بهم نمیخوردیم با این حال من گفتم به خاطر ظاهر الکی رد نکنم به خانواده ام گفتم یه جلسه دیگه بیان اما مادرم قبول نکردن و گفتن اصلا بهم نمیخورید اقا پسر با اینکه تفاوت سنی زیادی با من نداشت اما از نظر وزنی و هیکلی خیلیییییی از من بزرگتر بودن😅 (مثلا من ۴۵ کیلو بودم فکر کنم ایشون ۱۴۵ بودن 🙈😅) یکمم موهای جلو سرشون ریخته بود خلاصه مادر آقا که زنگ زدن برای جواب گفتن که ما پسندیدیم و نظر شما چیه مادرم گفتن نظر ما منفیه دلیل پرسیدن مادر منم راستگو راستگو گفت پسر شما خیلی چاقه 😳😱 از نظر ظاهری بهم نمیخورن مادر آقا پسر هم خیلی ناراحت شده بود به تیکه گفته بود ان شاءالله یه داماد لاغر گیرتون بیاد 😅🤣 کاش تو کانالتون بگید چطور باید جواب منفی رو به طرف مقابل بدیم که ناراحتی و دل شکستن پیش نیاد؟ کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
خاطرات سمی خواستگاری
▪️مدیریت استرس خواستگاری ◾️اهمیت توکل‌ در ازدواج ◾️#آموزشی (این فایل صوتی ۲۳ دقیقه از جلسه نهم #ک
🖐چون چند نفر این سوال رو پرسیدن 🔶بله این بیست دقیقه بخشی از دوره بود، منتهی من ازشون اجازه گرفتم که این بخش کوتاه رو برش بزنم و در کانال قرار بدم ایشونم موافقت کردند. ✅آن چیزهایی که با عنوان مطالب در کانال بارگزاری میشه یا مرتبط با دوره‌های رایگانه و اگر هم دوره رایگان نباشه حتما از مولف اثر برای نشرش اجازه گرفته میشه. بس با خیال راحت از مباحث استفاده کنید🌺
اومدم یه سم تعریف کنم! تو شهر ما یه خانومه هست به همه میگه برای برادرش دنبال مورد میگرده چهارسال پیش یه کنگره بود ماشالا از اول سالن شروع کرد به پرسیدن تا انتهای سالن که خادما همه قطاری ایستاده بودیم جالبه از هرکی می‌پرسید میگفت عه عزیززززم کوچیکی که😳🤣 پارسالم با دوستام پنج نفری تو یکی از حجره های امامزاده حسین نشسته بودیم این بنده خدا دوباره اومد شروع کرد از تک تکمون پرسید کاش فقط همین دو سه بار بود😂 بعد اون هربار منو میدید و شماره میخواست هربار میگفتم خانوم شما فلان جا پرسیدید گفتم نه میگفت عههه🤦🏻‍♀😕 ماسکتو دربیار مطمئن شم😂 بازم چند روز پیش تو دانشگاه فرهنگیان شهرمون دنبال دختر می‌گشت دوباره از من پرسید و نه شنید ولی خدا شاهده همون روز دیدم از چندیییین نفر شماره میگیره کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
خواستگاری در گلزار شهدای کرمان! سوم شعبان بود تولد امام حسین. من از تهران میخواستم برم سیرجان، به عشق حاج قاسم، از راه آهن یکراست رفتم گلزار تا یکی دو ساعت دیگه برگردم. اونجا نماز ظهرو خوندم رفتم که خداحافظی آخرو کنم و برگردم دیگه. توی راه برگشت، به یه دختر خانم گفتم ازم عکس بگیر پشت سرم اون فضا بیفته که مزار حاج قاسم هست. ( حالا کلا عکسی نیستم و خیلیی کم میگیرم). خانمه که عکس میگرفت دستش میلرزید تار میفتاد، بمن نشون میداد که درستش کنم؛ دوتا که گرفت، یه اقای محترم اومد و گوشیو بمن داد گفت لطفا صحبت کنید. من فک کردم انتظاماتی چیزی هستن. روی گوشی اسم مامان بود🤦🏻‍♀️.حالا من از قبل داشتم با دختر خانمه میخندیدم، نیش باز و با همون فاز گوشیو گرفتم و سلام علیک سلام_ با همون لهجه قشنگ کرمونی، خانم مادر گفتن پسرم شما رو دیده اگه ازدواج نکردین صحبت کنیم و اینا. من گفتم نه ازدواج نکردم ولی نمیشه من اینحا مسافرم دارم برمیگردم؛ گفتن کجا گفتم تهران. بعد گفتن اشکال نداره اونجا هم میتونیم‌ خلاصه توی اون شلوغی، دیگه کلی عذرخواعی کردم گفتم باید برم عجله دارم و خدافظ و گوشیو برگردوندم. حالا دختره اماده بود دوباره عکس بگیره منم ناچارا گفتم باشه و وایسادم. و نکته جالب ماجرا اینه که آقاهه گوشه عکس افتاده که داره با لبخند به من مینگره!🤦🏻‍♀️ دوباره بعدش اومد گفت امکانش نیست؟ منم بازم عدرخواهی کردم و د فرااارررر. حالا بعدش خودصحبتی های من: نکنه اینو خود حاج قاسم فرستاده بود دیگه نفرسته؟! خلاصه همه ش برای اون اقا دعا میکنم طفلک مورد مناسبی پیدا کنه خودش که شکارچی خوبی بود. مادرش هم آماده به زنگ و حرفه‌ای کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
سلام به نظرتون تو این وضعیت آخر سال خواستگار راه بدیم ایرادی داره؟ چون الان سر خانواده‌ها شلوغه و مشغول خرید و خونه تکونی هستن سر همین خونه به هم ریخته است و خودمون هم آشفته‌ایم و تمرکز نداریم ؟ 🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶 🖐اگر نظر یا خاطره‌ای در این رابطه دارید که میتوننه کمک کننده باشه برامون ارسال کنید؟ آیدی ارسال نظر یا خاطره👇 @Admin_khastegarybazi
راجع به سوالی ک پرسیدن دقیقا امروز عصر تو پارک قرار آشنایی دارم😅 لازم نیست حتما جلسه اول تو منزل باشه میشه بیرون باشه و لزوما طولانی هم نمیخواد باشه چون جلسه اوله‌.
این چه حرفیه آخه آخه الان که آخر اسفنده و خونه تکونیه و شرایطمون جور نیست😕 بعدشم که ماه رمضونه🤲 اردیبهشتم که امتحانات میان ترمه خرداد هم که امتحانات پایان ترم! اواخر تیرم که محرم و صفر شروع میشه😕 بس کی بریم خواستگاری؟ 😊
خاطرات سمی خواستگاری
راجع به سوالی ک پرسیدن دقیقا امروز عصر تو پارک قرار آشنایی دارم😅 لازم نیست حتما جلسه اول تو منزل باش
اون خانمی که گفتن بیرون قرار بزاریم شاید تو شهرهای بزرگ بشه این کار رو کرد ولی تو خیلی از شهرهای کوچیک هنوز اولین قرار رو حتما تو خونه دختر می‌ذارن و اصلا نمیشه رفت بیرون و تو فضای عمومی صحبت کرد حالا به نظرتون بد نیست وقتی خونه به هم ریخته و فرش و مبل جابه جا شده خواستگار راه بدیم؟ نمی‌‌گن چه خانواده بی سلیقه‌ای هستن با اینا وصلت نکنیم؟
در مورد نظر سنجی آخری که گذاشتید یه بنده خدایی خاطره ای داشت که به ذهنم رسید براتون بگم ایشون میگفتن تو خونه تکونی یه دفعه یه خواستگار زنگِ خونه رو میزنه و میان برای خواستگاری(برای چند سال قبله این موضوع )بنده خدا میگفت خونه شلوغ پلوغ و حسابی بهم ریخته ،ماهم که تو معذوریت حضور قرار گرفته بودیم ، راهشون دادیم بیان تو ، می‌گفت اینا هر قدمی که میخواستن بزارن باید پاشون رو تکون میدادن تا یه جای خالی پیدا کنن برای قدم گذاشتن😳😳 میگفت به هر صورت خیلی شرایط بدی بود ماهم چای و میوه ای که داشتیم رو گذاشتیم و اونا هم بنده رو دیدن و رفتن همین که رفتن به مامانم گفتم اینا که دیگه بر نمیگردن😜😜 بااین شرایطی که دیدن اما حالا همون آقا همسرِ این خانومه ☺️☺️☺️ و زندگی بسیار خوبی دارن خواستم بگم شرایط و دیدگاه آدما باهم متفاوته پس برای هیچ چیز سخت گیری نکنیم 😉😉 اگر یه خانواده آنقدر این موضوع رو درک نمیکنن که الان آخرِ ساله و ... این چیزا پس دیگه جایِ حرفی نمیمونه ، چون خودشون تماس گرفتن برای خواستگاری اومدن مهم اینه که دو نفر تفکرات و اخلاقیات همو قبول کنن واقعا بقیه چیزا آنقدر مهم نیست البته مامان خودم همیشه میگه تو خونه تکونی یا شرایط این چنینی خونه رو طوری نامرتب نکنید که فرضا اگر مهمونی اومد بتونید تا حدودی جمعش کنید (اینم یه نکته خونه داری به عزیزان)😍😍 کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
من از اون پسرایی هستم که هروقت یک گزینه بهم معرفی میشه دیگه اجازه نمی‌دم گزینه دیگه‌ای رو بهم معرفی کنن و تا اون مورد جوابش مشخص نشه منتظر می‌مونم منتهی بعضی خانواده‌ها با بهونه ای مثل خونه تکونی و ایام فاطمیه و ماه صفر و ماه رمضون و .... اینا آدم و معطل می‌کنن مثلا یه مورد بود یک ماه و نیم سر اینکه ماه محرم و صفره منو معطل کرده بودن. باور کنید بعضی وقتا معطل نگه داشتن یه نفر تو چیزی که ذهنش رو مشغول کرده حق الناسه، لطفا به این بهونه‌ها جلسه رو به تعویق نندازید مام خودمون خونه داریم می‌دونیم تو این ایام همه خونه‌هاشون شلوغه
🔶سوال رو با زبون یه مخاطب از هوش مصنوعی هم پرسیدم 🤦‍♀😄 ✅هوش مصنوعی هم گفت تاخیر دادن و معطل کردن خواستگار کار خوبی نیست😁 از این به بعد هر بحثی شد یه سوالم از هوش مصنوعی می‌پرسم 😉 کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi
خواستگاری ما از زمانی که خانواده همسرم اومدن تا زمانی که جواب مثبت دادن یکسالی طول کشید. فلسفه مامان این بود که باید معطل بشن تا قدر تورو بدونن و بفهمن که راحت به دستت نیاوردن. انقدرم بهانه های بی منطق ازشون گرفتن که بعضی وقتا بابام به مامانم میگفت چرا امروز اینو بهشون گفتی؟ میگفت نمیدونم فقط میدونم که باید زود جواب ندیم. زشته. خانواده خواستگار هم دیگه کفری شده بودن و میگفتن نظر مثبت یا منفی رو بگین بهمون دیگه. جواب مثبت هم که دادن تا زمان عقد کلی به بهانه محرم و صفر و ماه رمضون و حالا وقت عقد گرفتن نیست و مادر شوهر ننه کلثوم که عروس طبقه بالایی خاله مادر شوهر عمه خالم هست هنوز یه سال نشده که مرده و از این مدل ایرادات عقب مینداختن. عقدم که کردیم باز ایرادات زیادی گرفتن چندین بار بین دو خانواده و حتی با داماد بحث های طولانی پیش میاوردن. کلا روی هم رفته از زمانی که اومون خواستگاری تا ما بچه دار شدیم 10 سالی طول کشید.واقعا این کار درستیه؟ اینا حق الناس نیست؟اگرم من حرفی میزدم میگفت تو دختر اونایی یا دختر من؟ چرا طرف اونا رو میگیری؟ ما حداقل 10 سال زندگیمون عقب افتاد کانال خاطرات خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi