eitaa logo
خاطرات سمی خواستگاری
104.7هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
482 ویدیو
9 فایل
‌ ‌ • خاطرات خواستگاری خودتون رو برای ما ارسال کنید😁 👤 ادمین : @admin_khastegarybazi ‌‌‌ ‌‌‌ 💍 کانال دوم به نام ناشناس‌های ازدواجی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/569574085C8be2fd5c89 🔖 تبلیغات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/224199022C2753a108e9
مشاهده در ایتا
دانلود
استادمون تعریف می‌کرد: یه آقایی اومده بود پیشم، از رفتارای بد زنش می‌گفت و حسابی گریه می‌کرد. گفتم: "این چیزا که گفتی زیاد مهم نیست! همین هفته پیش، شنیدم تو حرم حضرت معصومه یه خانم جلوی همه یه سیلی محکم به شوهرش زده!" استاد گفت: "یهو گریه‌ی طرف شدیدتر شد و گفت: اون من بودم!" 😶😂 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
سر سفره بودیم رومو کردم به مامان و بابام و گفتم: شما میخواید منو نگهدارید برا وقتی پیر شدین👵🏻 ازتون نگهداری کنم و مراقبتون باشم و تا آخر عمرم ازدواج نکنم❕🥲 فکر میکنید بابام چی گفت ؟ به اون نون سفره قسم... رو کرد به سقف خونه و با نا امیدی گفت:" خدایا تو شاهد باش من هیچ خواستگاری رو رد نکردم که این بخواد تو خونه بمونه ..." بعد رو کرد به من و گفت: تو اصلا تا الان خواستگار نداشتی ‼️ منو میگی 🧐🤯😢 بعد یکمی صحبت منظورش این بود که خواستگار جدی ندارم🤨😂😂 تا حالا انقد سرضرب و بی درنگ کسی داغونم نکرده بود کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
اونجوری که پیامای کانالو با دقت میخونم اگه درسامو میخوندم الان یه چی شده بودم🫤😂
‌آخرین باری که یه نفر بهم گفت: قول میدی تا آخرش باهام بمونی؟🫀 داداش کوچیکم بود، نصف شب میخواست بره دستشویی 💔❤️‍🩹
از سنی که مادرم می‌گفت: "من هم‌سن تو بودم، تو رو داشتم"، عبور کردم... و حالا وارد سنی شدم که مادربزرگم می‌گه: "من هم‌سن تو بودم، نوه داشتم." زمان چه زود می‌گذرد...
باحال ترین خاطراتی که تو فرایند خواستگاری باهاش مواجه شدید رو برامون به این آیدی ارسال کنید 😊 @admin_khastegarybazi
باحال ترینش اینکه من به واسطه یک فعالیت مشترک فرهنگی به یک آقایی معرفی شدم وقتی دیدم شون ازشون بدم اومد و گفتم واقعا کدوم بدبختی حاضره زن این بشه😐 ایشونم (بعداً فهمیدم) وقتی منو دیدن گفتن کی حاضره اینو بگیره😑 الان دوازده ساله زن و شوهریم و دو تا هم بچه داریم😶‍🌫 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
جلسه اول آشنایی رفته بودیم یه پارکی خانواده نشستن اونور من و آقای خواستگار هم نشستیم رو سبزه ها یه گل بابونه وسط ما بود وقتی دیدمش هی میگفتم گل رو نچینم زشته 🙅‍♀صحبت ها که تموم شد میخواستیم بریم لحظه آخر نمیدونم چیشد دیدم گل روچیدم🙆‍♀ داماد هم گفت بلههه این یعنی جوابت مثبته 😁 الان که ازدواج کردیم همش میگه روز اول عاشقم شدی نزاشتی یه گل تو پارک بمونه 😂 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
رفتیم خاستگاری برای داداشمون جلسه اول ، عروس خانم اومدن و ما پسندیدیم بعد یه مدت خواهر کوچیکه عروس اومد و بعد دیگه ما رفتیم. مادرمون به شدت مخالفت کرد و نمیدونستیم چرا، بعد گفتن خواهر عروس زشته😩😩😁🤦‍♀🤦‍♀ بچه شون به خاله میره😐😐 و دیگه نشد که بشه کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi